تعادل ۱

0 views
0%

اشکام رو با دستمال پاک می کنم هوای سرد پوست صورتمو آزار میده روشنایی خورشید کم کم داره از بین میره دستمالو مچاله می کنم باز کف دستام شروع به گز گز کردن میکنه دستامو به میله های سرد فشار میدم تا شاید بهتر بشن چرا یه آدم انقدر می تونه تغییر کنه چرا آدما ثبات ندارن عشق سوزانش چیشد دود شد رفت مگه چی کم گذاشتم براش اینهمه سردی رفتارش رو تحمل کردم گذاشتم پای مشغله کاری گذاشتم پای خستگی گذاشتم پای قسط دادنش چی ازش خواستم جز یکم محبت یکم توجه یه شبو خواستم دوباره مثل گذشته خوش باشیم توی دریای عشقش غرق بشم لمسم کنه لمسش کنم ازش جون بگیرم مگه چند شب سالگرد ازدواج آدمه گونه هام دوباره از اشک خیس شدن دستمال مچاله شده رو با حرص روی گونه هام میکشم اینجا تنها جاییه که بهم آرامش میده به میله ها تکیه میدم به پایین نگاه میکنم تقریبا هوا تاریک شده پایین کوه دیده نمیشه توی یه تاریکی آرامش بخش فرو رفته کاش میشد توی تاریکی حل شد گز گز دستام دوباره شروع میشه میله هارو محکم تر میگیرم سالگرد ازدواج یعنی آدم یادش بیاد به عشق یه نفر متعهد شده شاید برای اون بی معنی باشه آره بایدم باشه با اون تلفنای مشکوک و اون لبخند احمقانه وقتی سرش تو گوشیشه ولی خیلی دیگه نامردیه که میبینه خونه رو با عشق مرتب کردم و تزیین کردم کیک خریدم ومنتظر موندم بعد بگه سرم درد میکنه و بره بخوابه نه هرچی فکر میکنم واقعا غیر قابل تحمله یه آشغال عوضیه انگشتای سردم از شدت فشار به میله ها به سفیدی میزنن دستمال مچاله شده رو پرت میکنم پایین نگاهش میکنم که چجوری از روی سنگ ها سر میخوره تنها رنگ سفید بین اون سیاهیا یه دستمال دیگه برمیدارم تا نخورده و تمیز این دفعه پرت نمیکنم ولش میکنم آروم آروم میره پایین تاب میخوره رو هوا انگار که میرقصه مثل یه تازه عروس که بین همه میدرخشه سقوطش آرومم میکنه سکوت اینجا فقط متعلق به منه منم با هیچ کس قسمتش نمیکنم حتی با نزدیک ترینام گوشیمو نگاه میکنم چند تا میس کال چه عجب نگرانم شد وقتی به خونه میرسم چراغا خاموشه چند تا شمع رو میز روشنه چقدر دیر کردی بهش نگاه می کنم توی تاریکی صورتش خیلی معلوم نیست نزدیکتر میاد و سرش رو کنار گوشم میاره بابت دیشب ببخشید میدونم خیلی زحمت کشیده بودی ولی روز بدی توی شرکت داشتم و فراموش کرده بودم سرمم خیلی درد میکرد واقعا ببخشید خانومم اشک توی چشمام حلقه میزنه چقدر زود قضاوت کرده بودم مرد من داره شب و روز زحمت میکشه و من با این افکار منفی زندگیو به هردومون زهر کردم دستامو دورگردنش میندازم و توی آغوشش فرو میرم مثل همیشه گرم عطرشو نفس میکشم محکم منو توی بغلش میگیره وآروم کمرمو نوازش میکنه دلم خیلی برات تنگ شده بود موهامو میبوسه من بیشتر عسل شیرینم گرمی لباشو روی لبام حس میکنم بند بند وجودم اونو طلب میکنه با زبونم روی لب هاش میکشم چقدر از این احساس دور بودم مثل ماهی که تازه به آب رسیده عطش دارم حرارت بدنم با نوازش ها وحرف های عاشقانش بالا میره مانتومو آروم از تنم درمیاره هرچی من توی رابطه عجولم اون با آرامش پیش میره سعی میکنم به خودم مسلط تر باشم ولی زن عاشق دیوانه وجودم میخواد زودتر لمسش کنه پیراهنشو درمیارم و دستمو روی سینش میکشم توی اون تاریکی نمیبینم ولی نقطه به نقطه بدنشو از حفظم روی کاناپه میشینه و منو روی پاش میشونه لبام اسیر لباش میشه و دستاش سرتاسر بدنمو از زیر تاپ نازکم فتح میکنه آثار تحریکشو زیر رون پام حس میکنم جا به جا میشم تا دقیقا روی داغترین جای بدنم قرار بگیره با شیطنت خودمو روش حرکت میدم تا دیوونه ترش کنم صدای آهشو که میشنوم میفهمم دارم کارمو درست انجام میدم تاپمو درمیاره سینه های بی حفاظم رو توی مشتاش میگیره شهوتم بیشتر میشه زبون داغشو روی نوک سینه هام حس میکنم دستاش سینه هامو میماله و خیسی زبونش روشون رد میندازه آه و ناله ام خونه رو پر کرده طاقت ندارم بلند میشم و شورت و شلوار خودمو و اونو به سرعت درمیارم دستمو میگیره و روی کاناپه میندازه آروم روم دراز میکشه سفتی و داغی بدنش مثل شراب مستم میکنه سرش بین پاهام میر ه التماسش میکنم که پایین نره و دیوونه ترم نکنه بازم مثل همیشه گوش نمیکنه داغی نفسش لای پام میشینه و من بی اختیار آه میکشم بازم خیسی زبونشو لای پام حس میکنم کاناپه رو چنگ میزنم و صداش میزنم محکمتر و سریعتر میمکه و تمام وجودمو آتیش میزنه انگشتش رو آروم وارد قلمرو داغم میکنه و میچرخونه نفسم بالا نمیاد از اینهمه گرما کلافم بازم صداش میزنم انگار میفهمه که بی قرار شدم لبامو میبوسه و سینه هامو فشار میده از پایین آلت مردونشو روی خیسی تنم میکشه و بالا پایین میکنه آه میکشم و التماسش میکنم که خلاصم کنه خودشم دیگه طاقت نداره آروم آروم داخل شدن جسم داغی رو توی تنم حس میکنم لذت تمام وجودمو میگیره وجب به وجب بدنم حسش میکنه بزرگیش درد لذت بخشیو بهم میچشونه تلمبه های تند و محکمش منو تا فضا میبره آه و ناله هامون باهم قاطی شده و بی تحمل تن همدیگرو لمس میکنیم خمار نگاهش میکنم تا تند تر منو مال خودش کنه محکمتر و عمیقتر ضربه میزنه رعشه ای از لذت به تنم میفته و به اوج میرسم فریاد های اونم نشون دهنده لذتشه که بعد از چند ضربه خودشو درونم سرازیر میکنه با صدای خش خشی از خواب بیدار میشم لبخند میزنم چشمام درست باز نمیشه تار میبینم اصلا نفهمیدم کی اومدیم توی تخت داره با عجله حاضر میشه بره سرکار مرد مهربون من توی کشو دنبال چیزی میگرده شایدم داره چیزیو میزاره اومدم بهش بگم که چیکار میکنه ولی کیفشو برمیداره و با عجله میره صبر میکنم تا صدای پاش از پله ها دور بشه سراغ کشو میرم زیر لباسا یه جعبه کوچیک مخمل مشکی هست درشو باز میکنم خدای من زیباترین انگشتری که تا به حال دیدم چقدر قشنگه توی انگشتم میندازم یکم برام بزرگه ولی بازم قشنگه پس چرا اینو دیشب بهم نداد چرا داشت قایمش میکرد حتما برنامه ای داره تمام روز لبخند به لب دارم کادویی که براش خریدمو بسته بندی میکنم این ساعت خیلی به دستش میاد صدای چرخش کلید میاد سریع خودمو به در میرسونم و به استقبالش میرم بغلم میکنه هر لحظه منتظرم بره توی اتاق و کادو رو بیاره بالاخره انتظار به سر میرسه با لبخند جلوم میشینه دیشب که نشد کادوتو بدم یعنی وقت نشد با خجالت میخندم یه پاکت توی دستشه به طرفم میگیره قابل تورو نداره ببخشید چیز بهتری نتونستم بگیرم میدونی که دست و بالم خالیه پاکتو میگیرم و توشو نگاه میکنم یه شال زرشکی و عطر گیج نگاهش میکنم پس اون انگشتر مال کیه یعنی مال من نبود اینجا چه خبره خوشت نیومد عزیزم اشکال نداره میریم با سلیقه خودت میگیریم اگه دوس نداری به حرفاش گوش نمیدم اصلا نمیشنوم چی میگه اون داره به من خیانت میکنه من احمق بازم باورش کردم پس دیشب ادامه دارد نوشته

Date: March 1, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *