تغییر سرنوشت در مسابقات

0 views
0%

ساعت ۳ نصف شب بیخوابی زده بود به سرم و همشم از استرس مسابقه ی فردا بود همه خواب بودن چراغای ورودی خوابگاه روشن بود تصمیم گرفتم که برم تو حیاط خوابگاه و تمرین کنم خوابگاه پسرا رو به روی خوابگاه ما بود ولی ساخت و معماری اجازه ی دیدشون و از حیاط ما گرفته بود گرم کن پوشیدم و رفتم تو حیاط یه کم گرم کردم و آماده ی شروع تمرین شدم بعد از ده دقیقه صدای دست زدن آرومی اومد پشت سرمو نگاه کردم فکر نمیکردم اینقدر با استعداد باشی دختر استاد تیم کشوری بود استاد تنها استاد مرد تیم باشگاهیمون با قدی بلند و هیکل ورزیده و ظاهری مجذوب لبخندی زدم و تشکر کردم خواستم اجازه بگیرم که به خوابگاه برگردم ولی اجازه ی صحبتم بهم نداد و نزدیک تر شد دستم و محکم گرفت و به حیاط پشتی ک هیچکس دیدی نداشت برد و ازم خواست تمرینمو ادامه بدم من که اونجا موندن و ب صلاح نمیدونستم قصد فرار داشتم ک دو دستی محکم دستمو گرفت و به دیوار چسبوندو تو چشمام نگاه میکرد ترسیده بودم زبونم بند اومده بود و توانایی مقابله و حتی فریاد کشیدن نداشتم صورتشا جلو اورد و پیشیونیمو بوسید و بعد رفت سراغ لبهام این مرد داشت منا تسخیر میکرد اونقدری ادامه داد که ناخواسته در ادامه همراهیش میکردم در همین حال خودشا روی من پایین و بالا میکرد بعد چند لحظه خودشا ازم جدا کرد منم خوشحال از اتمام کارش بودم ک با به حرکت رو زمین منا خوابوند و ب کارش ادامه داد تیشرت و گرم کنمو درآورد و خودشا و شروع کرد ب مالوندن سینه هام فکر میکردم در حد معاشقه باشه ولی معاشقه ی طولانی نداشتیم ب خودم ک اومدم شلوار جفتمون کنده شده بود و داشت کیرشو دم کسم تنظیم میکرد یخ کردم ولی دیگ کار از کار گذشته بود و لای پام پر از خون بود کیرشو محکم تو کسم فشار میداد و عقب و جلو میکرد ب معنای واقعی قفل کردم و وقتی کارش تموم شد آبشو توی کسم خالی کرد استاد دلیل باخت من تو اون مسابقه مهم شد ولی باخت من در مقابل بودن ابدی همسرم پیمان کنارم ارزشی نداشت نوشته

Date: April 26, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *