فکراي لعنتی داشت ديوونم ميکرد کلافه بودم خسته بودم تقریبا تمام روز تو تخت خوابم ميماندم اما همه ی تنم کرخت بود چشمامو بستم تا تمرکز کنم فقط چهار روز از پایان عادت ماهیانه م می گذشت خوب ميدونستم هنوز به روزهای اوج نیاز جنسی نرسيدم اما تو خواب و بیداری آروم و قرار نداشتم هرچه بيشتر سعی ميکردم دست بردارم از تصور صحنه های رابطه هاي جنسيمون کمتر موفق میشدم حس انسانی رو داشتم که تو باتلاق دست و پا ميزنه هرچه تلاش ميکردم با کارهاي روزانه خودم رو مشغول کنم باز هم داغ بودم تصميم گرفتم بعد يک هفته ادامه ی جلسات کلاس نقاشی رو که به خاطر درد هاي وحشتناک عادت ماهیانه غيبت کرده بودم برم اما در همه ی اون دوساعت هم چشمای سرخش بازوهاي مردونش سينه ی پهن و کم مو و در نهايت آلت قطورش جلوي چشمام بود از اين بدتر خیسی واژنم کلافم کرده بود تو اين چند روز از خواب بيدار ميشدم خيس آب بودم از حموم ميومدم خيس آب بودم کتاب ميخوندم نقاشی ميکشيدم آشپزی ميکردم تا حواسم پرت شه اما فايده ای نداشت با لحن ملتمسانه و صداي آروم گفتم پس تو کجايي که شيره ی وجودمو بمکي از اينکه بعنوان يه زن اينقدر ضعیف النفس شده بودم و نياز جنسيم اينطور افسار عقلم رو دستش گرفته بود شرمم شد آخر چرا پدر درک نميکرد ما همديگر رو دوست داريم و عقدمون رو به تعويق مينداخت شب با خستگی و دلخوري زير پتو خزيدم گريه م گرفته بود تنم وجود مردونش رو تمنا ميکرد دستم رو اطراف بالشت حرکت دادم تا گوشیم رو پيدا کنم به محض گرفتنش قفلش رو باز کردم حوصله ی خوندن پيام هاي متعدد گروه ها و دوستام رو نداشتم براش نوشتم خوب نيستم ميدونستم خوابه يک ساعت پيش شب بخير گفته بود رفتم بالاتر تا پيام هاي ساعتي قبل رو بخونم بلکه يکم آروم بگيرم برام يه عکس از هم خوابگي يک زن و مرد فرستاده بود در همون پوزيشني که همیشه دوست داشت و چقدر هم من خوشم ميومد گفته بود دلم برات تنگ شده ماه قشنگم اگه تو راضی میشدی ميشد همین فردا از وجود هم لذت ببريم دوماهي ميشد که رابطه ای نداشتيم گوشی رو قفل کردم و گذاشتمش کنار خودم سعی کردم خودم رو کنترل کنم چندتا نفس عميق کشيدم دلم پرميکشيد براش اما دست خودم نبود چطور راضی ميشدم رابطه هاي ما دير به دير و فقط در صورتی بود که خونه ی پدري من يا اون خالي ميشد بارها برام توضیح داده بود هيچ ایرادی نداره که جايي رو اجاره کنيم براي يه شب جايي براي خودمون خونه ای که امن باشه اما هر بار يا برخورد تند من مواجه شده بود که من زن خيابوني نيستم ورم داري ببري خونه ی قايمکي من فقط تو خونه کنارت ميخوابم و منظورم از خونه جاييه که زندگی ميکنند نه فقط کار ديگه پامو جایی نميذارم که مأمور بگيردمون و بی آبرو شيم به اينجا که ميرسيد سرش رو با شرمندگي مينداخت پايين و چقدر دلم ميسوخت برایش در اين لحظه اما باورم همين بود فکر ميکردم ما که نامزديم نبايد دنبال خانه ای باشيم فقط براي ارضای روح و جسم تشنه مان بارها برایم توضیح داده بود خانه ای امن تهيه میکند اما مرغم يک پا داشت فکر ميکردم آن خانه ها را فقط برای هرزه ها اجاره ميدهند غلطی زدم گوشي با صداي وحشتناکي پخش شد کف سراميک اتاق لعنتي بايد با خودم کنار می آمدم آخر هفته تعطیلات زمستانه ام تمام ميشد و با شروع ترم جديد معلوم نبود اصلا چه زماني بشود يکديگر را ببينيم چه رسد به سکس و معاشقه دستم را رساندم پايين تخت گوشی ولو شده ام را سريع در دست گرفتم قفلش را باز کردم و براي عزیزتر از جانم نوشتم قول میدی جاش امن باشه تپش قلبم رفت بالا چند لحظه بعد پشيمان از پيام ارسال شده به خودم لعنت ميفرستادم که خجالت بکش دختر حيا کن اینقدر داغ و حشري شدي که نميتوني مقاومت کني در مقابل جنس مخالف ور شيطون ذهنم پريد که جنس مخالف چيه نامزدمه همه ی زندگیمه دوماهه نتونستم درست و درمون ببوسم لباشو حتي گناه داره گناه دارم نفهميدم تا کی اين جدال ادامه داشت و کی پلک هايم سنگين شد صبح سرحال تر از چهار روز گذشته از خواب بیدار شدم با چشمهای نیمه باز کورمال کورمال به دنبال گوشی موبايلم بودم به محض پيدا کردنش تا خواستم قفلش را باز کنم امیرحسین تماس گرفت اضطراب به جانم افتاد حدس ميزدم اولین باري نباشد که زنگ ميزند کليد پاسخ را فشردم قبل از اينکه حرفی بزنم صدايش را از آن طرف خط شنيدم سلام عليکم خااانوم سلام عزيزم صبحت بخير خوبی عالی ام وروجک يک دنيا ما رو شرمنده کرديا خواستم بگويم پشيمان شدم خواستم بگويم امروز نميشود بگويم بگذار برای یک وقتی که خانواده ات نيستند تا بيايم خانه تان اما آنقدر ذوق ديدن و لمس کردنم را داشت که دلم نيامد دوستش داشتم خودم هم تشنه بودم مهرو هستی خوابالو یازده منتظرم باش خب خونه رو گرفتم ميرم خريد کنم يکم يازده بشه يازده و يک دقيقه يک ساعت بيشتر بايد تحملش کنی اوشونو قاه قاه خنديد تو دلم قند آب کردن از خنديدنش اما پاهام سست شد چشمي گفتم و خداحافظی کرديم هنوز گيج خواب و تصميمم بودم ساعت گوشی یادآوری کرد که کمتر از دو ساعت برای آماده شدن وقت دارم در کمتر از نيم ساعت دست و صورتم را شسته و صبحانه ی مختصری خورده بودم به مامان گفتم که براي ديدن امیرحسین ميروم نهار دعوتم کرده رستوران زير دوش حمام انگار جاني دوباره گرفته م همه ی تنم شيو شده بود جز زنانگی ام طوری تميزش کردم که از پوست صورتم لطيف تر شد چهل دقيقه ی ديگه روي صندلی جلوي ماشين امیرحسین با پالتوی زرشکی و جین روشن شال و بوت مشکی نشسته بودم خوشحال تر از هروقت بود کل راه با آهنگ ماشين خواند و دستم را نوازش کرد چرا نگران بودم چرا تا این حد ميترسيدم امير که گفته بود ویلای اجاره ای یکی از آشنایان و امن است سعی کردم ترس را از وجودم بيرون کنم تا روز لذت بخشی براي هردويمان بسازم به محض ورود به خانه گرماي مطبوعي حس کردم متوجه شدم بخاری را قبلا روشن کرده اند خانه ی بزرگي نبود آنقدر ها تميز هم نبود اما قابل تحمل بود به دلم نشست با صدای امير به خودم آمدم که ميگفت اینجوری نگاش نکن شازده خانوم همينشم کلی برام آب خورده لبخند زدم خريد ها را گذاشت روي اپن کوچک چوبی امد رو به رويم ايستاد قدش آنقدر ها بلند تر از من نبود اما بدن پهن و مردوانه اش مثل يک قاب اندام کوچکم را در بر ميگرفت سرش را خم و زير گوشم زمزمه کرد ميخواي همينجا وايسي ميام پشتت همینطوری ترتيبت رو ميدما سفيد برفی نفسش داغ بود و آتش شهوتم را دوباره شعله ور کرد ترس را فراموش کردم امیر که بود جایم امن تر از هرجایی بود خودم را در آغوشش انداختم بو کشيدم عطر تنش را با دستانش پشتم را نوازش میکرد شالم را از سرم برداشت شروع کرد به نوازش موهام پشتم ایستاد و هدايتم کرد به سمتي که حدس زدم اتاق خواب باشه يک لحظه از پشت حس کردم سفتي وجودش رو و متوجه شدم همين الان سکس ميخواد نه یک ساعت ديگه نميخواست بهم مجال بده به اتاق که رسيديم روبه روم قرار گرفت چونه م رو با دستش آورد بالا نگاهم کرد موهامو از رو صورتم زد کنار لبشو آورد نزديک صورتم رو برگردوندم ميخواستم کمی آزارش بودم طاقت براش نمونده بود با يک دست صورتم رو به سمت خودش برگردوند و با دست ديگه کمرم رو هل داد برجستگیش خورد به پايين شکمم شروع کردم به مکيدن لباش يه لحظه جدا شد و گفت زبونت رو بده بهم مهروووو زبونم رو به دندون گرفت و همزمان هدايتم کرد سمت تخت دستاش رو کنارم ستون کرد که وزنش آزارم نده شروع کرد به مالیدن پایین تنش به تنم خيس خيس بودم لباش رو از لبام جدا کرد و کل صورتم رو بوسيد نفسام به آه تبديل شده بود رفت روي گردنم مثل مار به خودم پيچيدم ديگه نميتونستم لباسام رو تحمل کنم گرمم بود دستامو رسوندم به دکمه های پالتوم تقلا میکردم بازشون کنم اما جون نداشتم امير کمکم کرد نشوندتم رو پاهاش حالا ديگه کير برجسته ش زير کونم بود لبامو بوسيد و پالتو رو از تنم دراورد نفسام به شماره افتاده بود در گوشم گفت جووووونم سرم ناخودآگاه رفت عقب دستش رفت رو زيپ و دکمه ی شلوارم بازشون کرد منو خوابوند و شلوارو از پام کشید بيرون پرتش کرد پایین تخت چشام نيمه باز بود پايين پاهام نشسته بود و نگام ميکرد هنوز لباساش تنش بود چشاش سرخ بود _آخ کشتي منو مهرو قربون تن سفیدت مال کی هستی شما صداش نيازش رو فرياد میزد شنيد تو آروم خوابيد رو تنم شروع کرد به ليسيدن گلوم چشامو بسته بودم ميخواستم دکمه هاشو باز کنم که باز کمکم کرد حالا اون فقط با يه جين رو به روم وايساده بود و من با يه ست توری زرشکی که خط کس و نوک سينه هامو به نمايش گذاشته بود دستم رفت رو کمربندش بازش کردم شلوارش رو از پاش کشید بيرون اينبار محکم خودش رو انداخت روم و پاهامو باز کرد کيرش دقيقا روي کس داغ و بی تابم قرار گرفت آه کشيدم جون نفسم چشمامو بستم و خودمو سپردم بهش حالا هر دوی ما راحت تر همدیگر لمس میکردیم هیچ عجله ای نبود براي دخول بعد از دوماه مثل یک نابینا تمام تنش رو با چشمان بسته حس میکردم بو ميکشيدم تمام وجودم پر شده بود از عطر تنش از سنگيني تنش و فشار بازوهاش لذت میبردم و عاشقانه آه ميکشيدم همزمان که لبامو می بوسید دستش رو از کنار شرت نازک لامبادام داخل کرد و انگشتش رو رسوند به چوچوله م لباشو از لبام جدا کرد _آه آههههه _قربونت برم جوووونم ناله کن هنوز کار دارم باهات خانوم خوشگله آخ چقد ميخواستمش همه ی وجودم التماسش ميکرد صدای ناله هام بلند شد دستشو برداشت و اومد بالا با دستاش بلندم کرد سگگ سوتينمو از پشت باز کرد نفس نفس ميزدم آه ميکشيدم دستمو بردم لای موهاش سینه هام که آزاد شد با دیدنشو آه از نهاد امیر بلند شد سفید برفی امروز داغونت ميکنم دستاي داغش رو گذاشت رو سینه های گرد و کوچيکم فشارشون داد آه کشيدم از درد از لذت سرش رو برد پایین و نوک صورتی سینه مو به دهان کشيد دیوونه وار زبون ميزد ميمکيد ميليسيد _آههههههههههههههه اميرررر حسین کندي نوکشو وااااااي امیر دوستت داررررم با يه حرکت سريع خوابوندتم رو تخت همزمان شنيدم گفت من عاشقتم نفسم و افتاد به جون سینه ی بعدی با ولع کلشو سعی داشت ببره توی دهانش نوازشش ميکردم موهاش رو بازوها و صورتش رو با تمام وجودم آه ميکشيدم و قربون صدقه ش ميرفتم _قربونت بشم من اينقد دلت تنگ شده بود آره عمرم آهههههههههههههه وای جانم جان دلم هیچی نمی گفت رفت پایین تر پیچ و تاب میخوردم و با بازوهای قدرتمندش روی تخت نگهم داشته بود با زبونش خط کشید از نافم تا بالای کسم دیگه داشتم منفجر میشدم ناليدم ببوسش امييييييير کجاتو خانومم _امیر حسین تورو خدا دارم دیوونه میشم نميدونست تا شب هم بپرسه نميگم کسمو ببوس صبر نکرد لبه ی شرتمو زد کنار جون کشداری گفت و افتاد به جون کس خیس و ورم کرده م ديگه جیغ ميزدم چنگ مينداختم به ملافه ی زيرم به موهاش نذاشتم انگشت کنه توش دلم کلفتی کيرشو ميخواست که تو کس تنگم راهشو باز کنه سرعت مکيدنش رو بیشتر کرده بود دیوانه وار ناله ميکردم و حالا نوبت امیر بود که قربان صدقه ام برود محکم کمرم رو ميکوبيدم به تخت با دستاش لبه های کسمو باز کرد و چند تا ليس محکم از سوراخ کونم تا چوچوله م زد یه آن يخ کردم لرزیدم و آروم گرفتم چه ارگاسم دلنشینی اومد بالا موهامو نوازش کرد چشامو باز کردم چشاش کاسه ی خون بود ملتمسانه نگاهم میکرد ميدونستم چی ميخواد با نوازش و فشارش به سینه هام آتیش وجودم دوباره روشن شد اين بار من روی سینه ی پهنش قرار گرفتم و بوسه بارانش کردم چشماش بسته بود و لذت میبرد رفتم پایین از روی شرت توسيش کير باد کرده ش رو بوسیدم ناله کرد بخورش مهرو شرتشو از تنش درآوردم رگاي کيرش به وضوح دیده میشد چقدر ميخواستمش چقدر دل تنگش بودم عاشقانه زبان زدم بوسیدم و در نهایت کیر قطورش را در دهنم جا کردم و ساک زدم نوکش که به حلقم میخورد صدای ناله ش به حدی بلند ميشد که حس میکردم نعره میزنه نذاشتم ارضاء شود دلم میخواست با اين کير باد کرده شدیدا گاییده شم دلم یک رابطه ی پر قدرت و خشن ميخواست خودم رو به لباش رسوندم تا ببوسمش سینه هام رو فشار داد آه کشيدم از درد _نمیدونی وحشی تر ميشم از اين ناله هات خوشگل منی قراره کلی بهت خوش بگذره پستونام سرخ شده بود از فشار دستاش خواستم اعتراض کنم که با يه حرکت سریع برم گردوند و سه تا سیلی زد به لمبراي کونم ميدونستم ميخواد از پشت بذاره تو کسم و اين یعنی یعنی کس تنگم تنگ تر میشد و برابر بود با درد و البته لذت بیشتر به حالت سگی قرارم داد توی کسم نبض ميزد همه ی وجودم مردونگيشو التماس ميکرد داشت کيرشو با سوراخ کون و کسم بازي ميداد و سعی داشت تنظیمش کنه نفس نفس ميزدم کونمو آوردم بالاتر که کيرش فرو بره تو کسم ديگه تحمل نداشتم خنديد جون دلمممممم میخوای خوشت اومد خانوم خانوما امیر حسین داغونم کردی زووود باش آههههههههه _قراره داغون ترت هم بکنم نفسسسسسس هنوز جمله ش تموم نشده بود که از سیلی چهارم سوختم و حس کردم لای پاهام جر خورد نفسم بند اومده بود _آييييييييي اميييييييير حسين کيرشو کشید بيرون نفسم رو با صدای ناله دادم بيرون جر خوردم آه آه آآآه سیلی پنجم و ورود سريع کيرش توي کسم وادارم کرد به آه و ناله _آه آه آهههههههه وای امیر آخ داغون شدم جفت دستاش رو گذاشت رو گودی کمرم و به سمت پایین هلش داد کونم قمبل شده بود روبه روی کيرش _آخ چه خوبی تو مهروی من قربون کون سفیدت برم فدای کس تنگت نمیدونی چه حسی داره کستو ميکنم کونتو ديد ميزنم و سیلی شيشم و هفتم را محکمتر به پوست سفيدم کوباند شنيدن نام های وقیحانه ی جسم زنانه م از زبان مردی که عاشقانه دوستش داشتم با آن لحن شهوت برانگیز دیوانه کننده بود _اميرررر امير آآه اميييير آروم تر وای امیر حسین پاره شدم آه آی هربار التماسش ميکردم کيرش بيشتر در زنانگی ام فرو میرفت با همه ی وجودش کمر ميزد درد ميکشيدم و لذت میبردم ناله ميکردم ناله ميکرد کير کلفتش راهش رو باز تر میکرد و امیر از گاییدن عمق وجودم لذت میبرد سرم رو گرفتم بالا دستش رو رسوند به سینه م و چلوندش تو گردنم حرف میزد _جون دلم خانومم جونم سفید برفی خوبه آههههه دوست داری حال میده بهت آخ نمیدونی من چه حالی ميکنم اين پشت جوری کس تنگتو ميکنم ديگه پيام ندی نصف شب حالم خوب نیست الان خوبی دوست داری کيرمو نبینم ديگه لباتو ازم دريغ کنيا وگرنه کونتو اینجوری ميگام نفسسسسسسس _آهههه آههههه آي جرم دادی بسه آه _ ارهههه اوف چقد تنگی تو مال خودمه کست مال منه خودم جرش ميدم شرت و سوتین زرشکی می پوشی منو حشري کنی آخ قربون تن سفیدت جوووونم آه ه ه ه این کس سفید خوشگلو اینجوری بايد کرد اووووف کمر زدناش به حدی شدت گرفت که پرت ميشدم به جلو یه دفعه کشید بيرون و برم گردوند پاهامو جوری باز کرد حس کردم از وسط نصف شدم اومد جلو گذاشتشون رو شونه هاش و با دستش کيرشو محکم هل داد تو کسم که دیگه باز شده بود چشامو بسته بودم و ناله ميکردم زمان و مکان رو نمی فهمیدم یادم رفته بود یک ساعت پیش چقدر نگران این خونه بودم فقط از شهوت آه ميکشيدم صدای ناله های زنانه ام بین نعره های مردانه ی امير گم شد کسم دل دل ميزد و نبض دار شده بود داغ بودم با ضربه ی شدید امیر آب وجودمان در هم آمیخته از کسم بيرون اومد و ریخت روی ملحفه نفس نفس زنان و خيس عرق به پهلو افتاد و در آغوشم گرفت تشکر میکرد و قربان صدقه جای جای تنم میرفت عاشقانه همدیگر رو ميبوسيديم و بو می کشیدیم ارام که گرفت چشمهای بسته اش را بوسیدم و خودم را به تنش فشردم تا حلقه ی بازوانش را تنگ تر کند نوشته
0 views
Date: February 9, 2020