تنها کسی که کردم فتحه یا ضمه اش با شما

0 views
0%

من علی هستم و 29 سالمه لاغر قد بلند دارای کیری متوسط به کوچک سفید پوست با موهای روشن و کم پشت و با اعتماد به نفس کم از نوجوانی همش شاهد این بودم که دوستای مایه دارم دوست دختر داشتند اونم چه دوست دخترای نازی من تو خوابم هم نمیتونستم تصور کنم با همچون دافهایی رفیق بشم خلاصه از کوچیکی شاهد این بودم که دوستام دوست دختراشونو میکردن و حال میکردن ولی من بدبخت و بی پول که بچه یه معلم ساده بودم اکثر اوقات تو خونه بودم و با کف و صابون میوفتادم به جون این کیر که چه عرض کنم دودول صاب مرده خیلی سعی کردم دوست دختر پیدا کنم ولی هر دفعه به دلیلی نمیشد تو دانشگاه هم از چند تا دختر کیر خورده بودم و اعتماد بنفسم بیشتر ریده شد خیلی از دوستام که دختر باز بودن سعی میکردن بهم ترفندهای مخ زنی رو یاد بدن ولی خودمونیم هممون میدونم مهمترین چیز تو دختر بازی چیه اولی پول هست دومی هم پررویی و زبون بازی که من هیچ کدومو نداشتم شاید تنها نکته مثبت شخصیتم این بود که درسم خوب بود و بعضی وقتها به دخترای کلاسمون تو درسا کمکشون میکردم به هر حال وقتی سنم بیشتر شد کم کم با این واقعیت کنار اومدم که نمیتونم دوست دختری داشته باشم بعضی وقتها هم به سرم میزد زن بگیرم و ازدواج کنم ولی راستش نه آمادگی مالیشو داشتم نه آمادگی روحیشو از طرفی دختری هم ندیدم که از من خوشش بیاد و با گذشت زمان این حقیقت رو پذیرفتم که هیچ دختری باهام حال نمیکنه و با خودم گفتم کون لق همشون و با جق خودم رو ارضا میکردم و هیچ عذاب وجدانی هم بعد از خودارضایی نداشتم تدریجا هم دیگه کلا به سکس فکر نمیکردم و اونقدر دغدغه هام زیاد شد که دیگه کمتر به فکر سکس و پورن و جلق میوفتادم تا اینکه حدود دو سال پیش در شهری دیگر مشغول به کاری مرتبط با رشته تحصیلیم که مهندسی برق هست شدم واسه اینکه رفت و آمد نکنم یک اتاق اجاره کردم و وسایل ضروری رو از سمساری خریدم و اونجا ساکن شدم این اتاق تو پارکینگ یه خونه ویلایی بود دارای یک دستشویی و حمام یکسره و یه اجاق گاز خوشبختانه اتاقم دو درب داشت یکی درب ورود خروج من از پشت حیاط بود و صاحب خونه ام که بالای اتاقم منزل داشتم از درب جلویی حیاط رفت و آمد میکردند و همدیگر رو نمیدیدم درب دوم اتاقم به سمت حیاط صاحبخونه بود که من از تو قفلش میکردم این صاحبخونه ما که مرد بسیار پیر و کم حرفی بود همسرش سالها پیش از او جدا شده بود و دو تا دختر مجرد داشت لیلا و شیدا که اختلاف سنی دو خواهر زیاد بود هیچکدوم هم زیبا نبودند لیلا 17 یا 18 سالش بود و محصل بود ولی شیدا 31 سالش بود راستش این خانواده 3 نفره به من خیلی لطف داشتند و همش واسم غذا و میوه میوردن شایدم منظوری داشتن و دلشون میخواست دامادشون بشم نمیدونم اما من از اونجا که کلا آدم اجتماعی نیستم و توانایی ارتباطیم ضعیفه و ظاهرا کمرو هستم حوصلشونو نداشتم و هر دفعه که در اتاقم رو میزدن اعصابم خورد میشد تا اینکه کم کم رفت و آمد شیدا به اتاق من بیشتر شد علی الخصوص وقتهایی که خواهر کوچیکش به مدرسه میرفت و پدرش بیرون از خونه بود شیدا خیلی دقت میکرد پدرش از آمد و رفت اون به اتاق من با خبر نشه شیدا دختری بود که بیشتر از سنش نشون میداد 31 ساله بود ولی خیلی شبیه 35 36 ساله ها بود با قد 160 سانتی متریش اندام ریزه و ظریفی داشت بازوها و پاهای لاغر بینی کوچیک که وقتی میخندید اندکی به سمت چپ صورتش کج میشد و انحراف داشت دندانهای نامرتب ولی تمیز چشمهای ورقلنبیده پوست تیره چشم و ابروی مشکی با موهای بلند سیاه و انگشتهای باریک پوست پشت دستش نشان میداد که خیلی کار خونه انجام داده و نسبت به هم سن و سالاش بیشتر چروکیده بود شیدا هر دفعه به یه بهانه ای بهم پیامک میداد یه بار روز مهندس رو بهانه میکرد و بهم تبریک میگفت یه بار هم روز مرد یه بار پیامک فلسفی میداد و واسه هر چیز مزخرفی هم از من کمک میخواست کم کم به سرم زد بکنمش ولی هیچ راهی واسه کردنش به ذهنم نمی رسید یه سیگنالهایی ازش دریافت کرده بودم که دلش کیر میخواد ولی نمیدونستم چطور باید بکنمش رابطه من و سیمرا بیشتر و بیشتر شد ولی همچنان یک نوع خجالتی بین ما دو نفر بود رفت و آمدهای الکی اون به اتاقم بیشتر شده بود و تصمیم گرفتم ایندفعه بکنمش و با خودم گفتم هر اتفاقی بیوفته برام مهم نیست یا حالا یا هیچ وقت تا اینکه یه عصر هوا ابری بود شیدا درب اتاقم رو زد و وارد شد آرایش کرده بود قیافش بهتر شده بود یه شلوار سندبادی و تی شرت مشکی با طرح گلهای طلایی و روسری ای به رنگ کرم پوشید بود ناخنهای دست و پاهاش رو به طرز ناشیانه ای لاک زده بود و موهاش هنوز خیس بود که نشون میداد حمام هم رفته بنظر می رسید خیلی احساس خوشگلی میکنه و اعتماد بنفسش بیشتر شده بود و از روزهای عادی پررو تر شده بود با خنده ای تصنعی گفت سلام آقای مهندس کارات تموم نشد منم که هر بار از دیدنش کیرم نیم شق میشد سلام علیک نسبتا گرمی باهاش کردم و منتظر بودم ببینم چرا اومده تو اتاقم و باهام چیکار داره رو تختم نشسته بود پا شدم دوتا چایی ریختم و رفتم پیشش نشستم یه کم چرت و پرت گفتیم بعدش گفتم شیدا خانم امروز خیلی خوشگل شدی آروم گفت مرسی گفتم اگه من الان یه کاری بکنم ناراحت میشی گفت چه کاری گفتم میخوام ببوسمت یهو خنده اش از رو صورتش محو شد و صورتش سرخ شد منم آروم لبش رو بوسیدم هیچکاری نکرد همونطور سرجاش بود تکون نمیخورد و با زاویه کمی پایین رو نگاه میکرد دوباره سرم رو خم کردم و بادست صورتش رو بالا آوردم لباش رو شروع کردم خوردن که سرش رو کشید عقب و با لبخند تلخی ناشی از شرم و دلخوری گفت خیلی پررویی نکن تو رو خدا گفتم باشه و رفتم عقب یکم ترسیدم با خودم گفتم ای وای ریدم ولی کیرم شق شده بود میخواستم بکنمش گفتم شیدا جون بذار یکم ببوسمت و دوباره لباش رو بوسیدم اینبار با دست پسم زد و گفت علی نکن میرما گفتم کاریت ندارم فقط میخوام ببوسمت گفت نمیخوام یهو عصبانی شدم گفتم پس پاشو برو گاردش شکست و گفت ای بابا خب خوشم نمیاد گفتم ولی من خوشم میاد اونم که همچین بدش هم نمیومد گفت باشه ولی فقط بوس گفتم باشه شروع کردم به خوردن لباش و وصورتش روسریش رو از سرش در آوردم و گوشاش و گردنش رو هم بوسیدم دهنم رو سرویس کرد هی میگفت برم دیگه الان یکی میاد ولی من بی توجه هی میبوسیدمش کم کم به نفس نفس افتاد منم حوصله ام سر رفت از بس بوسیدمش و اون هیچکاری نمیکرد رو تخت خوابوندمش و باز بوسیدمش گردنش و دستاش رو از نوک انگشتاش تا محل واکسن روی بازوهای لاغرش رو میمکیدم و می بوسیدم سعی کردم لباسشو در بیارم اما نذاشت میگفت نه علی نکن بابام یهو میاد زشته گفتم فقط یه ذره بخورمت میگفت نه علی تو رو خدا بیخیال شدم شلوارم رو کشیدم پایین و کیرم پرید بیرون گفتم پس تو بخورش گفت خیلی بی حیایی گفتم بخورش یکم تو رو خدا دستش رو حلقه زد دور کیرم تکونش میداد اصرار کردم بخورش و اونم کرد تو دهنش یکم کیرم رو خورد احساس عجیبی داشتم تا حالا کسی به کیرم دست نزده بود خیلی خوب بود قبلا همش فکر میکردم اگه با یکی سکس کنم سریع آبم میاد ولی نمیومد یکم کیرم رو مکید ولی زیاد حال نکردم اونقدر دهنش کوچیک بود که کیر نه چندان بزرگم تو دهنش جا نمیشد و به سختی نصفش تو دهنش میرفت و همش دندوناش میخورد به سر کیرم یکم که گذشت دستم رو کردم تو شرتش و کسش رو مالوندم پشماش رو نزده بود و کل جلوش پشمالو بود کم کم گذاشت شلوارش رو تا نصف بکشم پایین ولی اصرار خاصی داشت که شلوارش رو کامل از پاش در نیارم از پشت کیرم رو کردم لای رونش و با دست کسش رو میمالوندم با دستام سعی کردم سینه هاش رو هم بگیرم ولی سینه هاش خیلی کوچیک و پلاسیده بود یه چند دقیقه کیرم رو لای کون سیاه و لاغرش عقب جلو کردم و بعدش کیر رو دادم دستش برام با دست آبم رو آورد و با دستمال آبم رو پاک کرد شلوارش رو بالا کشید و روسریش رو سرش کرد و هی غر غر میکرد دستش آب کمری شده بود ازش تشکر کردم گفت نیازی نیست ولی نباید این کار رو میکردیم گناه کردیم من دیگه باید برم بالا و رفت خونشون بله بالاخره واسه من هم اتفاق افتاد گرچه خیلی دیرتر از خیلی ها و با یه دختر زشت ولی از هیچی بهتر بود لازمه اینو بگم سکس خیلی هم چیز عجیب و غریبی نیست و بنظرم واسه سکس لازم نیست آدم خودشو به آب و آتیش بزنه بنظرم حالت عالیش اینه که آدم یکیو پیدا کنه که همو دوست داشته باشن و با هم سکس کنن اونوقت هست که واقعا حال میده بعد از اون روز ده پونزده بار دیگه هم لاپایی کردمش و واسم ساک زد ولی کم کم دیگه نق و نوقش زیاد شد و میگفت ما دو تا چیه همدیگه هستیم رابطه ما چی هست تا اینکه دیگه نمیذاشت بهش دست بزنم و کمتر تو اتاقم آفتابی میشد و منم کارم تو اون شهر تموم شد و از اون خونه رفتم چند وقت پیش بهش پیام دادم و خبرشو گرفتم هنوز مجرده ولی خواهر کوچیکش واسش خواستگار اومده و عقد کردن تصمیم دارم یه روز اینجا دعوتش کنم و بازم بکنمش نوشته

Date: April 6, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *