تنوع به یاد ماندنی ۱

0 views
0%

سلام من داوود هستم و ۲۶ سالمه و پارسال با سحر آشنا شدم سحر ۲۳ سالشه و خیلی اندام خوشکلی داره و پوستش خیلی سفیده و قدش حدود ۱۷۰ منو سحر باهم صمیمی هستیم و بیشتر روزهای هفته با هم هستیم چون من تو این شهر کار میکنم تنها زندگی میکنم و این موضوع باعث شد هرموقع دلمون میخواد باهم سکس میکنیم یه روز صبح بعد از انجام کارهای بانکیم و در حال برگشتن خونه بودم که دیدم سحر با یه زوج جوان خیلی خوشکل و خوشتیپ پشت در خونه ایستاده و داره زنگ میزنه رفتم جلو و سلام کردم سحر برگشت و گفت اینم داوود عزیز و بعد ادامه داد که این خانم سمیرا بهترین دوست دوران بچگیمه و اینم آقا احمد شوهرشه و تازگیا ازدواج کردن من سلام کردمو مثل همیشه زود تعارف کردم و رفتیم خونه من رفتم سراغ آشپزخونه که وسایل پذیرای رو آماده کنم و سحر اومد دنبالمو گفت داوود حواست باشه من به سمیرا گفتم که ازدواج کردمو خونمون اینجاست و تو شوهرمی منم با کمی مکث گفتم آبروریزی نشه گفت نه بابا اینا که اهل اینجا نیستن فقط چند روزی اومدن مهمانی خونه اقوامشون بعد من نفس راحتی کشیدمو گفتم باشه خیالت راحت و رفتیم نشستیم منو احمد گرم صحبت بودیم و سحر و سمیرا هم از خاطراتشون میگفتن که ناخودآگاه حواسم رفت سمت سمیرا که پاشو انداخته بود رو پای دیگش و شلوارش کمی رفته بود بالا و عکس یه گل رو پاش تاتو کرده بود خیلی خوشم اومده بود ولی بخاطر اینکه احمد متوجه نشه و فکر بد نکنه سرمو برگردوندم به سمت احمد و از کار و زندگیش سوال کردم چند ساعت بعد خداحافظی کردن و ماهم ازشون قول گرفتیم یه روز از سفرشون رو بیان خونه ما شب بعد از شام رو کاناپه نشسته بودم که سحر گفت میرم دوش بگیرم و من که تا چشمم به اندامش می افتاد حشری میشدم باهاش رفتم حمام تو حمام خودم دست به کار شدمو شروع کردم به لب گرفتن از سحر همزمان لختش کردم آروم آروم با خوردن گردنشو بوسیدن صورتش رفتم سراخ سینه های گرد و سفتش که نوکشون حسابی تیز شده بود و با آرامش شروع کردم به خوردن وای که چه حالی میداد خوردن سینه هاش و لمس کردن بدن سفیدش با خوردن سینه هاش صدای آه آه بخور عزیزم سحر به گوشم خورد و با بوسیدن شکمش بلند شدمو رفتم یه حوله پهن کردم رو زمین و سحر رو خوابوندم روش و خودم هم لخت شدم و با یه لب محکم و خوردن سینه سفیدش رفتم سراغ کسش که چند روز پیش پشمای زردش رو زده بود و دوباره رشد کره بودن و یه بوسه محکم گرفتم بعد رونای تپلش رو با دستام فشار دادم سحر اندام گوشتی و نرمی داره و وقتی روناشو فشار میدادم لذت میبردم پاهاشو باز کردم و با بوسیدن رونهاش رفتم سراغ کسش و شروع کردم به خوردن کس خوشبو سحر لای کسشو باز کردم و با زبونم نقطه حساسشو لیس میزدم سحر با صدای جیغ مانند و کوتاه آه میکشید آه آه داوود دارم حال میکنم بکن دیگه کسش حسابی خیس شده بود رفتم نشستم رو سینه سحر و کیرمو گذاشتم تو دهنش و با دستم کسشو می مالیدم چند بار آخر که سکس کرده بودیم از یکنواختیش خسته شده بودم و به همین دلیل فکری به سرم زد و درحالی که سحر داشت با ولع ساک میزد برام گفتم عزیزم من امروز از عقب میکنمت ولی سحر با ابروش اشاره کرد نه گفتم قول میدم اذیت نشی اونهم که حسابی حشری بود و حالیش نبود چی میگم با سرش اشاره کرد باشه منم رفتم پایین و پاهاشو باز کردمو کیرمو مالیدم به کسش سحر به خودش میپیچید و التماس میکرد زودتر بکن دیگه منم کیرمو که با آب دهنش حسابی خیس شده بود آروم آروم فشار دادم تو کسش مثل همیشه سحر از شدت حشریت با دستاش سینه هاشو فشار داد و گفت وااااای چه کیر کلفتی رفته تو کسم و من شروع به تلمبه زدن کردم کسش حسابی قرمز شده بود پاهاشو گذاشتم روشونه هام و دوباره گاییدنش رو ادامه دادم بعد سحر رو برگردوندم و ازش خواستم زانو بزنه سرشو ببره پایین و باسنشو بده بالا وای این صحنه دیدن داشت هر کیری رو شق میکرد باسن سفید و تپلش مجبورم کرد کیرمو با فشار زیاد بکنم تو کسش سحر جیغ کشید گفت جر خوردم وقتی عقب جلو میکردم باسنش مثل ژله تکون میخورد انگشتمو کردم تو دهنم و حسابی خیسش کردم و همزمان که کیرم تو کس سحر در حال رفتو آمد بود انگشتمو آروم کردم تو سوراخ کونش و فشار کمی دادم تا دو بند انگشت رفت توش سحر صدای حال کردنش شدید شد و فهمیدم کمی درد داشت ولی حال میکرد و منم همزمان با کیرم انگشتمو عقب جلو میکردم و حرکت کیرمو با انگشتم احساس میکردم و با آب دهنم حسابی سوراخش رو خیس کردم و کیرمو از کس سحر کشیدم بیرون و آروم فشار دادم تو کونش نفسش بند اومد و با مشت میزد رو زمین چند لحظه نگه داشتم تا دردش آروم شد و با عقب جلو کردن بیشتر بهش درد وارد شد من که کیرم داشت میترکید کشیدمش بیرون و شستمش و بعد سحر رو خوابوندم به کمر و پاهاشو بردم بالا رونهاشو چسبوندم به هم و کیرمو کردم تو کسش که از وسط رونهاش زده بود بیرون و شروع به گاییدن کسش کردم ولی باز برام یکنواخت بود یهو یاد نقش روی پای سمیرا افتادم و فکری به سرم زد که از قبل توجهمو جلب کرده بود و در حالی که داشتم سحر رو میکردم گفتم دوستداشتی الان یه مرد کیر کلفت دیگه اینجا بود تا بعد از من بکنتت با شنیدن این حرف بدن سحر لرزید و کمرشو کشید بالا و با صدای بلند آهی کشید و ارضا شد و من هم از دیدن ای صحنه احساس کردم کیرم داره میترکه کشیدم بیرون و آبمو با فشار ریختم رو شکمش و بعد ولو شدم روش بعد از چند دقیقه که حالمون جا اومد بلند شدیم و دوش گرفتیم ولی سحر اصلا حرفم رو به روی خودش نیاورد بعد از حمام رفتیم تو رختخواب و از خستگی زیاد زود خوابمون برد صبح زود با صدای زنگ ساعت بیدار شدیم و بعد از صبحونه سحر رفت دانشگاه و منم رفتم سر کار ولی خیلی ناراحت بودم چون سحر نمیتونست هر روز بیاد پیش من آخه خوابگاه که میرفت به همه گفته بود که خونه یکی از آشناهاش اینجاست تا کسی شک نکنه خلاصه ظهر سحر تماس گرفت و حالمو پرسید و گفت دیشب ارضا شدنش فوق العاده بود و نسبت به دفعات قبل بیشتر حال کرد وقتی پرسیدم چرا سحر خندید گفت بخاطر اون حرف آخرت که زدی منم خوشحال شدم و گفتم نظرت چیه سحر گفت اینکه تو با یه نفر دیگه منو بکنی نه این چه حرفیه گفتم منظورم این نبود و توضیح دادم که اگه یه زوج دیگه بود چقدر عالی میشد چهار نفره حال کنیم سحر ساکت شد و گفت باید فکر کنم در ضمن زوج از کجا بیاریم که بشه اعتماد کرد پس بیخیالش شو مهاله و بعد خدا حافظی کرد منم دیگه روم نشد اصرار کنم دو روز بعد سحر اومد خونه و از وقتی که اومد احساس کردم حرفی داره و صبر کردم خودش بگه ولی چیزی نگفت و سرگرم درس خوندنش شد و عصر به من گفت کمی پول بده با سمیرا بریم بیرون منم بهش کارت اعتباریمو دادم و گفتم زود برگرد بوسیدمش سحر خندید گفت زوج رو پیدا کردم شوکه شدم و پرسیدم از کجا چطور گفت عجله نکن بهت میگم احمد و سمیرا منم که آرزوم بود این حرفو بشنوم با خوشحالی گفتم کی میان سحر گفت صبر بابا با هم بریم تازه میخوام رو مخ سمیرا کار کنم هرچند سخته ولی سعی میکنم تا شب منتظر سحر بودم تا از بازار اومد و من بدون سلام گفتم چی شد سحر خندید گفت مثله اینکه زده به سرت بعد تعریف کرد به سمیرا گفتم روابط جنسیتون چطوره سمیرا گفت عالیه ولی خیلی زود تکراری شد و سحر گفت اتفاقا برای ما هم همینطوره سمیرا گفت داوود که ماشالله با اندام ورزیدش باید تورو حسابی وسوسه کنه بعد خندید سحرگفت احمد هم دسته کمی از داوود نداره بعد سمیرا با آرومی در گوش سحر گفت احمد کیر کلفتی داره من ازش میترسم و باصدای بلند خندید سحر فرصتو غنیمت شمرد و با لحن شوخی گفت پس باید یه شب زیر پاش بخوابم ببینم حقیقت داره سمیرا با لبخند گفت خوش اشتها مگه داوود جوابگوی تو نیست که به اموال من چشم دوختی سحر جواب داد خب توهم برو امتحان کن بعد سحر به سمیرا گفت از شوخی گذشته نظرت چیه داوود و احمد رو عوض کنیم سمیرا با تعجب و کمی خجالت گفت تنوع همه جورش خوبه پس مشکل فقط احمد بود فردای اون شب سحر تماس گرفت و گفت که باید امشب دعوتشون کنی با سمیرا نقشه کشیدیم چون احمد اهل مشروبه و به گفته سمیرا بعد از خوردن مشروب معمولا با هاش سکس داره و موقع گاییدنش به سمیرا میگه این کس و کون رو باید همه ببینن و این خودش جای امیدواری داشت از طرفی سمیرا قبل از اومدن برای احمد توضیح داده بود که خونه ما باید با لباس راحت باشن و احمد هم مخالفت نکرد غروب بود که سحر دوباره با یه ترفند خوابگاه رو پیچوند و اومد خونه و همراهش لباسهای راحتی نازک وچسبون به همراه سوتین و شورت جذاب و سکسی اورد و آنچنان آرایش قشنگی کرده بود که کیرم مور مور شد شب شد و احمد به همراه سمیرا که حسابی خودشو خشکل کرده بود اومدن خونه وقتی سحر با تاپ و دامن کوتاه و چسبونش اومد جلو و سلام کرد احمد چند ثانیه مات شد و نگاش کرد بعد با اشاره سمیرا متوجه شد و نشستن و سحر شروع به پذیرایی کرد بعد از حدودا نیم ساعت که احمد دائم نگاهش به پاها و باسن تپل وسفید سحر بود برگشت و به سمیرا گفت نمیخوای لباس راحتی بپوشی منو سحر به هم نگاه کردیم و سحر با لبخندش به فهموند که کارش رو خوب بلده سمیرا از اتاق خواب اومد بیرون من ناخودآگاه مات اندام سکسی و لباس شهوت انگیزش شدم سمیرا تقریبا هم قد سحر بود و رنگ پوستش گندمی بود ولی باسنش از باسن سحر بزرگتر و خوشفرمتر بود همینطور که بهش نگاه میکردم احمد سرفه ای کرد و به من فهموند اینقدر زاغ نزن وقتی به احمد نگاه کردم هر دومون خندیدیم و متوجه شدم احمد هم بدش نمیاد تازه عروسشو جلوش بکنم سریع رفتم سراغ یخچال و شیشه ودکا برداشتمو به همراه پیک و مزه رفتم تو حیاط و رو تخت گذاشتم و به احمد گفتم بهتره تو هوای آزاد از خوردن مشروب لذت ببریم خلاصه وقتی شروع کردیم من سر صحبت رو از لذتهای جنسی باز کردم و احمد هم گوش میداد و گاهی حرفی میزد و بیشتر نگاش به شیشه ودکا بود و من بعد از چهار پیک کشیدم کنار ولی احمد اونقدر خورد که حسابی مست شد و تو حال مستی چندبار از سکسش با سمیرا تعریف کرد و منم از سحر گفتم که تو همین موقع بود که احمد با لحن مست خودش گفت بدجور تو کف سحرم بعد دست گذاشت رو دهنش و گفتم از دهنم پرید و هر دو خندیدیم و من گفتم احمد نظرت چیه امشب سحر ماله تو بشه احمد لبخندی زد و گفت به شرطی که سمیرا رو جلوی من بکنی وای باورم نمیشد به آرزوم رسیدم و زود پا شدیم و رفتیم تو خونه نشستیم دور هم اشاره ای به سحر و سمیرا کردم که همه چیز مرتبه من رو کاناپه نشسته بودم و احمد روبه روی من روی مبل راحتی نشسته بود نوشته

Date: July 24, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *