سکانس اول خیابان انتظار انتظار استرس این دو كلمه همیشه برام زجرآورترین لغات ادبیات بوده حالا فرقی نداره كدومش علت دیگری باشه ساعت ٦ ٤٥ تا ٧ صبح جمعه ١٢ خرداد برام طولانی ترین جمعه سال بود نگاه كردن به ساعت و زنگ زدن های مداوم هم برام چاره ساز نبود سلام صوفیا كجایی سلام عزیزم خوابگاه ساعت هفت اجازه ی خروج میدن با خواهش و تمنا یه ربع زودتر گذاشتن بیام بیرون باشه عزیزم ساعت هفت اتوبوس راه میفته زود تر بیا باز استرس تو شروع شد میام عزیزم فعلا فعلا هوای خنك صبح آرام بخشی قوی بود برای دلهره ی قشنگ یك روز خاطره انگیز با مهم ترین شخص زندگیم تقریبا همه اكیپ اومده بودن و اطلاعاتی درباره ی جایی رویایی رو میدادن كه تا دو سه ساعت دیگه قراره باشیم خواب صبحگاهی آسفالت خیابان با صدای خسته موتور تاكسی قدیمی به هم ریخت صوفیا با همون خنده ی ریز همیشگی از تاكسی پیاده شد مانتوی طوسی با شال صورتی كم رنگ و موی بلوند رنگین كمان قشنگی بود نفسی عمیق و چشمان عسلی صوفیا آبی بر آتش استرس احمقانه ی من بود سوار اتوبوس كه شدیم ردیف ماقبل آخر اریكه ی من و صوفیا بود هوای مطبوع صبح تقریبا همه رو به چرت وادار كرده بود صوفیا سرش رو شونه ی من بود كه نفس های عمیقش از خوابی شیرین روایت می كرد دستم دور كمر صوفیا جا خوش كرده بود با هر تغییر كوچك در مسیر حركت انگشتام با سینه ی نرم و اغواگر صوفیا برخورد می كرد گره ی شال صوفیا با شل شدن تدریجی و نمایان شدن خط سینه هایش ندایی برای سكسی ترین مسافرت عمرم میداد حس شهوت در من بیدار شده بود اطرافمو که نگاه کردم به جز راننده ی ترکه ای و شکسته که نگاه ثابتش به جاده ی پرپیچ و خم نشون از دلمشغولیش می داد کسی بیدار نبود با رد شدن یه پیچ تند صوفیا بیشتر در بغلم غلتید و سرش رو بین پاهام گذاشت تنگی مانتوی گیره های سوتین صوفیا رو برجسته کرده بود کنجکاو ی حسیه که بنظرم معلول حس های دیگه س کنجکاوی از روی خشم یا عشق یا شهوت شهوت زیاد حس فضولیم رو چند برابر کرد به آرومی با انگشتام کمی یقه ی صوفیا رو به کنار روندم تا سوتین زیبای صورتی که نزدیکترین چیز به سینه هاش بود رو ببینم میخواستم دستم رو جلوتر ببرم که با صدای بوق بلند یک کامیون همه از خواب پریدند سکانس دوم آبشار وصال بعد از نیم ساعت پیاده روی به بهشت موعود لیدر تور رسیدیم دره ای بکر که در بین کوههای بزرگ و خشن محاصره شده بود هنوز قسمت هایی از دره با برف زمستون نقاشی تلفیقی خاصی از پارادوکس فصل ها به آتلیه ی چشمان ما آورده بود با صوفیا شروع به کشف بهشت کردیم یک رود زلال سرنخ ما برای رسیدن به منشأ این آب روان شده بود صوفیا از جلو می رفت و رقص زیبای کونش از پشت که خط شرت از زیر مانتو خودنمایی می کرد ریختن هیزم در آتش شهوت من بود کنار آبشار رویایی به عکس گرفتن مشغول شدیم و محکم همدیگه رو بغل کرده بودیم که بی اختیار لبام رو به لباش نزدیک کردم جفت لبامو روی لب بالاییش قفل کردم و شروع کردم به مکیدنشون زبونم رو به لباش می مالیدم که آروم چشماش رو بست این یعنی راه رو برای حشری کردنش درست رفتم دیگه صبر کردن رو نتونستم مزمزه کنم و با دستم سینه ش رو از روی مانتو فشار دادم چند دقیقه به همین روال گذشت دو نفر غرق در شهوت بودیم اطراف رو نگاه کردم و تا دوردست ها غیر از صدای پرنده ها و آب چیزی نبود روی یک تخته سنگ بزرگ زیلو رو پهن کردیم و دراز کشیدیم سکانس سوم رویای خیس هوای ملایم و اغوا كننده ی بهاری در كنار رود آرام كوهستانی منظره ی زیبایی بود كه همیشه تو رویاهام تصور میكردم صوفیا با زیبایی خاصی منبع حسادت شدیدی برای خورشید بود و این حس رو با نور شدیدش نشون میداد تو نزدیكیمون كسی نبود و بدن سكسی و قشنگ صوفیا حس شهوت رو درونم تقویت میكرد سرمو نزدیك گوشاش بردم و از ته دل گفتم دوست دارم جوابشو با لبای خوشگلش روی لبام گرفتم دستامو گذاشتم روی سینه ی خوشتراشش و فشارش دادم با آه عمیقی كه از صوفیا شنیدم فهمیدم این شهوت دو طرفه س دوس داشتم با یه ارگاسم قشنگ این روز رو براش خاطره انگیز كنم لبامو روی لباش تكون میدادم و سینه شو با ولع خاصی فشار میدادم چشمای عسلیش خمار شده بود و نشون از شهوت زیاد میداد دكمه های شلوارشو تك تك باز كردم و تا زیر کون برجسته ش کشیدم پایین شرت آبی رنگش روی بدن سفیدش زیباترین منظره روز بود دستمو توی شرت خیسش بردم آب رقیق كوسش انگشتمو خیس كرد و مالوندن چوچوله ش رو برام راحت تر كرد با انگشت اشاره چوچوله ش رو میمالیدم و دو انگشت دیگه م رو روی كوس داغش عقب جلو میکردم تصمیم گرفتم انگشتم رو ببرم تو کوسش تكونای بدنش رقص زیبایی بود كه عاشقش بودم هر چقدر وقت میگذشت آب كوسش غلیظ تر میشد و آه و ناله ی صوفیا شدید تر با شدید شدن ناله هاش محكم تر با انگشتام تلمبه میزدم و صوفیا لبامو گاز میگرفت كه لحظه ی رویایی رسید و آب داغی رو دستم جاری شد و بدن زیبای صوفیا آروم گرفت آفتاب شدیدتر می تابید نوشته
0 views
Date: February 28, 2019