دستگیره در رو فشار داد با صدایی شبیه جیغ در باز شد سریع اخماش رفت تو هم چند لحظه ای با حرص نگاش کرد پوفی کشید و بعد صداش کرد ولی جوابی نداد دوباره صداش زد بازم جوابی نشنید اینبار با صدای محکم داد زد مــــســــعـــود تکانی خورد با صدایی گرفته گفت هووووومممم و بعد دوباره خوابید با حالت گریه و زاری گفت ای خدا ای خدا من از دست این چیکار کنم و بعد با حرص گفت بهت میگم پاشو لبه پتو رو گرفت و به سمت خودش کشید اینبار موفق بود از حالتی که روی پهلوی راست افتاده بود بالشی که تو بغلش بود رو ول کرد و چرخید و رو به سقف شد جانم پوران خانوم یه بار شد منو بدون جنگ و دعوا بیدار کنی پوران تو یه بار خودت بیدار شو ببینم میتونی نه نمیتونم حالا چی شده اتفاقی افتاده که بیدارم کردی پوران ن والا فقط ظهر شده گفتم بیام بیدارت کنم با تعجب گفت ن بابا ظهر و بدون اینکه منتظر جواب بمونه نیم خیز شد و نشست لبه تخت گوشیشو از رو میز کوچیک کنار تختش برداشت ساعت13 35رو نشون میداد سه پیام جدید هم داشت اووه ساعت یک و نیمه چرا انقد خوابیدم من پوران وقتی تا ساعت چهار صبح میشینی قلیون میکشی بایدم انقد بخوابی دستی کشید تو موهای بلندش و خواست اولین پیام رو باز کنه که پوران گفت آخه چرا انقد بیخیالی چرا به فکر سلامتیت نیستی این همه میگن قلیون ضررش زیاده ریه ها رو نابود میکنه اونوقت بازم میکشی ای بابا پوران خانوم این دروغا رو باور نکن اتفاقا قلیون واسه ریه ها مفیده پوران نه بابا کدوم ادمی اینو گفته خواست بحث رو عوض کنه چون از این بحث تکراری بیزار بود برای همین گفت گشنمه پوران پاشو پاشو یه آبی به صورتت بزن تا برم یه چیزی اماده کنم برات پوران جون زحمت زیادی نکش فقط مربا میخورم پوران فقط مربا اهوم مربا دوس دارم پوران اونو که میدونم ولی اخه مربای خالی اره بیزحمت چای هم دم کن پوران دم کردم پاشو پس هنوز که نشستی میام الان پوران در رو باز کرد و از اتاق خارج شد اولین پیام رو باز کرد صبح زیبایتان بخیر دومین پیام الووو صب بخیر گفتم ها کجایی پیام سوم ای بابا بیدار شو دیگه عشقم پوزخندی زد و زیر لب گفت بیشعور و بعد شمارشو گرفت بعد از چند بوق جواب داد به به اقا مسعود خوش اومدی صفا نیاوردی چه بهتر چیه این همه اس ام اس دادی خواستم از خواب ناز بیدارت کنم بیخود حالا موفق شدم نه متاسفانه اشکال نداره اینبار زنگ میزنم آفرین تا منم شکمتو جر بدم عه نه پس بیخیال برو بخواب کاری نداری با خنده گفت بیخیال شوخی کردم چه خبر کاوه کاوه سلامتیه تو و خانواده و دوستان و اشنایان و اقوام و سایر بستگان خیله خب خیله خب کجایی کاوه کرمانشاه مسخره اونو که میدونم کجای کرمانشاه کاوه دو کوچه پایینتر از شما خونه ای کاوه اره دیگه این موقع میخوای کجا باشم خیله خب ساعت دو برو قهوه خونه رو باز کن کاوه مگه با هم نمیریم امروز دیر بیدار شدم دیرتر میام کاوه اها باشه دست چپشو گذاشت رو تخت و جای پاشو محکم کرد و بعد کمرشو به سمت چپ چرخاند که مثل چرخ دنده صدا میداد چشماش ریز شد و لب پایینیشو گاز گرفت و بعد با صدای آروم و لرزان گفت فقط کاوه کاوه جانم یه کم فویل بگیر لازمه کاوه باشه دیر نکنی تو هم دیر نری کاوه خدافظ خدا به همرات گوشیو اروم پرت کرد رو میز و بلند شد گردنشو چپ و راست کرد نفس عمیقی کشید و در اتاق رو باز کرد و رفت بیرون پوران سر میز نشسته بود رفت سمت میز و خواست بشینه که پوران گفت چیه نکنه میخوای همینطوری بشینی یعنی چی پوران برو صورتتو بشور لا اله الا الله اوو ببخشید پوران با صدای بلند گفت سپیده زیر کتری رو خاموش کن سپیده کفگیر رو گذاشت رو بشقابی که روی اوپن بود و گفت باشه مامان مسعود همونطور که میرفت سمت در حال به سپیده که در حال اشپزی بود گفت خسته نباشی دلاور سپیده با لبخند گفت ظهر بخیر داداش وایساد و چشماشو ریز کرد و گفت پوران خانوم یادت داده این تیکه ها رو سپیده کدوم تیکه ها ظهر بخیر و اینا سپیده وا خب ظهره پس بگم عصر بخیر نه بگو صبح بخیر پوران هر وقت تو ساعت نه بیدار شدی تا ما بگیم سحر بخیر مسعود همینطوری نگاش میکرد و چیزی نمیگفت سپیده هم میخندید ببند نیشتو سپیده عه داداش خندم میاد خب با صدای آروم گفت نخند خب تا پوران ضایع شه پوران شنید و گفت ای مرض ای درد زد زیر خنده و رفت توی حیاط ادامه دارد نوشته مـــُـــعــتادِ
0 views
Date: January 30, 2020