تک ستاره عشق ۱

0 views
0%

سلام این یک داستان دنباله دار است هر گونه تشابه اسم مکان و کاملا تصادفی بوده و هرگونه اتفاق و دیالوگ در این داستان کاملا خیالی و ساختگی می باشد مامانننن بله ببین ستاره من این چیزا حالیم نمی شه حوصله ندارم و سرم درد می کنه و دلم درد می کنه و از این حرفا نداریم پا میشی مثل بچه ی آدم کاراتو می کنی و حاضر میشی تا بریم وگرنه من می دونم و تو کلافه از این همه سر و کله زدن با مامان لجبازم پا شدم و بی حوصله مانتو و شلوار مشکی و روسری صدفی رنگمو از کمد برداشتم جلوی آینه ی میز آرایشم ایستادم و رژ زرشکی رنگمو محکم روی لبام کشیدم موهای فر مشکی رنگمو با کش گوله شده ی روی میز شلخته بستم و بعد از پوشیدن لباس هام بی هیچ اشتیاقی از اتاقم بیرون رفتم با حضور من توی سالن بقیه ی افراد خانواده هم بلند شدند و به سوی خونه ی دوست بابا یعنی عمو ناصر راه افتادیم حدود یک ساعت بعد جلوی خونشون بودیم خونه ی ویلایی و تازه سازی که من رو یاد احمقانه ترین روزهای زندگیم مینداخت کلافه از هجوم خاطرات مزخرف اون روزها چشمام رو بستم و سعی کردم با کشیدن چندتا نفس عمیق آرامش از دست رفتمو برگردونم با صدای تیک آیفون و باز شدن در ورودی بعد از 6 سال دوباره پامو توی اون خونه گذتشتم خونه ای که واسم پر بود از خاطراتی که تا آخر عمر همراه من و قلب عاشقم بود 6سال پیش آریاااااا جاننن فدای آریا گفتنت عزیزدلم درحالی که از مکالمه ی بینمون و فشار دستاش دور کمرم غرق لذت بودم اروم تر گفتم یه موقع مامان اینا نیان اینجا اگه اینطوری ببیننمون خیلی بد می شه ها لبخند کجی زد و با چشمای رنگ شبش توی چشمام خیره شد نگران نباش عشقم بفهمند هم موردی نداره کار ما رو راحت تر می کنند و بدون اینکه اجازه ی دادن حرفی رو بهم بده خم شد و محکم لبام رو بوسید غرق لذت از حرکت ناگهانیش دستام رو دور گردنش انداختم و خودم رو بهش فشردم لب پایینیم رو اروم بین دندوناش گرفت و کشید و دوباره با لباش کل دهنم رو احاطه کرد دست راستش رو بالا اورد و دکمه های فلزی پیرهنم رو باز کرد لب هاش رو از لبام به سمت گوشم سر داد و با دست گرمش سینه ی راستمو توی دستش فشرد اومممممم آریاااا جووووننن عروسکم دوست داری نیشخندی زدم و دستم رو اروم از روی سرش سر دادم به طرف پایین با لمس کیر بزرگ و سفتش با دستم اروم دم گوشش گفتم تو چی دوست دارییییی با دندونای تیزش گوشمو گاز ارومی گرفت آخخخخ دستت رو بردار ستاره من چجوری بخوابونم اینو الان آخه آبروم میره پیش همه میگن یارو وسط مهمونی سیخ کرده خنده ی آرومی کردم و خودم رو از حصار دستاش رها کردم همونطور که دکمه های لباسمو یکی یکی می بستم عقب عقب به سمت در رفتم و با زدن چشمکی گفتم من که رفتم تو موندی و اون کیر سرتق و بی جنبت تا تو باشی دختر مردمو وسط دورهمی خانوادگی خفت نندازی با دیدن قیافه ی درمونده و صورت سرخ شده از شهوتش خنده ی ریزی کردم در رو بستم به سمت آینه ی توی راهرو رفتم و رژ قرمزمو از توی جیب شلوارم بیرون کشیدم یک دور روی لب هام کشیدم و با مرتب کردن موهام از پله ها پایین رفتم با صدای عمو ناصر سرم رو بالا اوردم و از خاطرات گذشته فاصله گرفتم خیره به صورت مهربونش سعی کردم تا حواسم رو به حرفاش جمع کنم خوبی دخترم چند وقته که ستاره ی سهیل شدی عزیزدل عمو کم پیدا شدی دیگه شرمنده از بی وفایی خودم نسبت به این دوست مهربون و صمیمی بابا لبخندی زدم و گفتم شرمنده عموجون کوتاهی از من بوده این چند وقته واقعا گرفتار بودم ایرادی نداره عزیزم انشاالله که از این به بعد جبران می کنی آخه نمی دونم خبر داری یا نه ولی دوست گرمابه و گلستانتم اومده از لندن می دونم به خاطر دیدن اونم که شده این چند وقته بیشتر می بینمت دیگه با شنیدن این حرف دلم هری ریخت پایین حسی که فقط موقع دیدن اون بهم دست می داد صدای ضربان قلبم گوشمو کر کرده بود سلام لعنتی کی اومده بود که من کور ندیده بودمش با شنیدن صداش اختیار از دست دادم و خیره ی چشمایی شدم که درست توی دو قدمیم ایستاده بود با دیدن نگاهم لبخندی زد و گفت دلم برات تنگ شده بود ادامه دارد نوشته

Date: April 29, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *