پنجشنبه۴ ۳ ۹۲از دانشگاه به منزل از دانشگاه به طرف خونه به راه افتادم و عجله هم نداشتم توی راه دم یه ساندویچی توقف کردمو یه نهار برای ظهرگرفتم درب منزل کسی خونه نبود شماره بابامو گرفتم و بش زنگ زدم برداشت من الو بابا کجا رفتین بابا تو راه گلپایگونیم باید بریم اونجا کارای مدرک مامانتو درس کنیم گفتن تو اصفهان مدرکش تایید نشده باید بیایم محل تدریس اول تایید کنن من پس کی میاین معلوم نیس ولی تا اخر شب سعی میکنیم بیایم من خیلی خوب باشه زود گوشیمو برداشتم و زنگ زدم بهش الو سلام کجایی بیرونم تو کجایی من اومدم خونه دانشگام تموم شد راستی یه خبر که حسابی خوش حال میشی چی مامان بابام رفتن بیرون شهر تا اخر شب شایدم بیشتر جدی نمیگی به جون تو من کی بیام همین حالا باش تا یه ساعت دیگه میبینمت من که خیلی به نظر خودم وقت کم داشتم سریع رفتم دم داروخونه و یه بسته کاندوم پرتقالی گرفتم اومدم خونه چی میدیدم باورم نشد فکر کنم منتظر رفتن من بود شایدم من زیاد دیر کردم در هر صورت خیلی زود دم خونه حاضر و اماده دیدمش منم که بی صبر و تحمل بودم زود درو باز کردمو رفتیم تو هنوز به پله ها نرسیده بودیم که خودش پا پیش گذاشت و لب تو لب شدیم من که اصلا انتظار نداشتم اون اول شرو کنه باهاش همکاری کردمو تا اخر رسیدن به پله ها تعامل داشتیم بالاخره بردمش تو اتاق خودمو بسته کاندومو در اوردم و بهش دادم هرجور دلت میخواد بذارش یه نگا بم کرد و گفت خیلی هولیاااا منم که دفه اولم بود انقد شهوتی بودم که اصا یادم رفت که لباساشو در بیارم خلاصه لباساشو به سرعت برق و باد در اورد جوریکه رسید شرت منم در بیاره وشروع کرد لباشو چسبوندن در یک ریلکسیشن فوق العاده خوابوندمش وهمون طور که لب تو لب بودم شروع کردم به مالیدن کس فولکسیش واااای خدا چه حسی داشت دستم مرتب تو کسش سرچ میکرد و چیزای جور و واجور کشف میکرد انگشتام شده بودن نیروی گشتیو همینطور برام تصویر سازی میکردن همینطور که تو خیالات لذتبارم مشغول بودم دیدم اهش درومد فهمیدم زیاد رو چوچولش کرم ریزی میکردم حسابی حشرش زده بود بالا و عرق میکرد اینو بگم که من عقیدم راجب سکس اینه که یکم عدالت رعایت بشه چون زنا بیشتر از مردا نیاز به تزریق عشق دارن منم فهمید که حالا وقتشه نوشداروی سهرابو برسونم آنی خودمو رسوندم پایین بدنش و کیر حسابی شق شدم رو آروم آروم فشار دادم جوری که از حشر بالاش هیچی احساس نکرد فقط گفت زودباش دیگه لامصب تشنتم منم تا فهمیدم رفته تو حس شرو کردم تلمبه زدن تعجب نکنید که سراغ پستوناش نرفتم اخه رشد خیلی کمی داشت و تو اون حسی کهمن بودم اصلا جلب توجه نمیکرد سرشو از تخت انداخت پایین و از تلمبه های گاه و بیگاه تند و اروم من صداش درومده بود منم خیلی هواسم بهش بود که اول به درجه بالا برسه تا بعد به مقصود اصلیم برسم به همین خواطر فعلا به کارم ادامه دادم احساس کردم که الانه که آبم بیاد و شق از دست بره وقتی به نقطه حساس رسیدم کیرو دراوردم و چون تیر آرش به منتهی الیه کسش کوفتم هیچ چیزی نگفت من کیرمو بهش نشون دادم و بازم هیچی نگفت فقط تو اون لحظه خنده ای رو لباش بود که قلبم رو آروم کرد میدونستم که تا اخر زندگی مشترکمون هیچ وقت به خواطر این اولین تجربه من رو سرزنش نمیکنه و همیشه کنار من احساس آرامش داره دوستان عزیز از اینکه داستانم رو خوندید کمال تشکر و قدر دانی رو دارم و دست همتون رو میبوسم من اسمم محمد میثمه و اسم همسرم لیلاست خواطره ای که براتون گفتم مال حدودا چهار ماه پیش بود که ما عقد بودیم و به خواطر هزینه های عروسی امکان رفتن به خونه بخت برامون فراهم نبود اما بعد از چهارماه خود به خود همه چی جور شد و ما دو ماه هست که ازدواج کردیم چیزی که دوست داشتم بگم این بود که عزیزان خودتون رو کنترول کنید زنا نکنید باور کنید ازدواج تو همین مملکتم امکان داره فقط یه کم کون کار میخواد و تلاش وگرنه ادم با عرضه و عاقل هم زن خوب گیرش میاد هم زندگی مطمئن
0 views
Date: July 8, 2023