تیر تو تاریکی

0 views
0%

سلام من نویسنده نیستم و قصد جسارت هم ندارم اما دوس دارم اتفاقی که واسم افتادو واستون تعریف کنم شاید یکم طولانی باشه اما امیدوارم خسته کننده نباشه سال90 کنکور دادم خیلی خیلی تخمی یکی از دانشگاهای تهران حسابداری قبول شدم مهر شدو رفتم دانشگاه روزای اول خیلی تخمی گذشت تا اینکه با چندتا از بچه ها رفیق شدمو مثل همه شروع کردیم به آمار درآوردنو چشم چرونی من قیافه خیلی معمولی دارم اما سعی میکنم خیلی تریپ بزنم همیشه اما دلم میخواست همیشه جواب دخترارو بدمو جلوشون کم نیارم که بیشتروقتا اینجوریم بود واسه همین دخترا باهام رابطه خوبی ندارن اما یکی از دخترای ورودیمون که خیلیم ساکت بودو به نسبت ازبقیه خشگلتر بدجوری رفته بود تو مخمو جلو بچه ها زیاد ازش حرف میزدم اما دلم نمیخواست آمارم تو دانشگاه گهی بشه واسه همین هیچ اقدامی نمیکردم تا اینکه سر یه کلاس عمومی که خیلی شلوغ بود ما ته کلاس نشستیمو دختر اومد جلو رفیقم نشستو سویی شرتشو که یه جیب رو آستینش داشت انداخت پشت صندلی رفیقم بهم گفت میخوام یه حرکت بزنم جهانی لاشی شمارمو نوشتو انداخت توجیب سویی شرت دختره منم خایه نکردم کاری کنم گفتم شاید بدتر بشه این گذشتو روز به روز رفتار دختر با من بدتر میشد فهمیدم که دیده و کونم پارست تا اینکه یه روز یکی به گوشیم زدو هرچی فحش بلد بود بارم کرد از صداش حدس زدم خودش باشه بهش زنگ زدمو باهم کلی حرف زدیمو داستانو واسش تعریف کردمو اونم باورش شد از اون روز رابطمون خیلی خوب شدو به بهونه درس زیاد میومد پیشمو تو دانشگاه باهم بودیم تا اینکه چند روز قبل امتحان میانترو ریاضی بهم زنگ زدو گفت بیا باهام کار کن خودتون میدونید بچه های انسانی ریاضیشون داغونه اما من رشتم ریاضی بودو ریاضیم بد نبود گفت بیا بهم یاد بده اما اینبار فرق میکرد گفت بیا خونمون منم از خدا خواسته رفتم یه لباس معمولی پوشیده بود یه شلوار تقریبا تنگ یه مانتو با شال خونه تنها بود شروع کردیم به خوندن گ بعد دو سه ساعت خسته شد گفت بشین رو مبل واست چای بیارم منم نشستم خودشم با چای اومد گفتم یه سوال شخصی بپرسم گفت بپرس گفتم تو زید داری که یهو سرشو انداخت پایینو از چشاش اشک اومد خودم پشیمون شدم گفتم بیخیال که خودش گفت اشکال نداره و داستانشو واسم تعریف کردو اشک میریخت منم ناخوداگاه دستامو گذاشتم رو گونش تا اشکاشو پاک کنم که سریع دستاشو گذاشت رو دستمو فشار داد به صورتشو شرشر اشک میریخت دیگه کم کم ولو شده بود بغلمو شالش افتاد پایین منم با نازکردن موهاش میخواستم آرومش کنم بلد شد به چشام نگاه کردو گفت ای کاش اونم مثل تو بود زیدش گفتم وقتشه یه تیری تو تاریکی بزنم بهم نگاه کردیمو پیشونیشو بوسیدمو اونم یه لبخند کوچولو زد که خدایی شل شدم انگشتامو رو صورتش میکشیدمو با صورتش بازی میکردم لبامو بردم جلوشو لباشو بوسیدم که خوشش اومد دیگه خودش شروع کردو لباشو آوردو یه ربعی لب تو لب بودم داشتم بدنشو میمالیدم میخواستم دکمه مانتوشو باز کنم که گفت اینجا نه بریم رو تخت بغلش کردمو بردم رو تخت خوابوندمش دکمه هاشو باز کردم اونم تیشرت منو در آورد زیر مانتوش یه تاب سفید خشگل بود یکم مالوندمشو شروع کردم به درآوردن تابو شلوارش یه ست شرتو سوتین زرشکی که تو سفیدی بدنش خیلی خشگل بود از لاله گوشش شروع کردم تا نافش همرو خوردم به نافش که رسیدم قلقلکش میومد آروم سوتینشو درآوردمو شروع کردم به خوردن سینه سفیدش صداش اتاقو پرکرده بود شرتشو میخواستم دربیارم که پاشو سفت کرد اما آروم آروم شل کرد درآوردم اونم شروع کردبه مالوندن کیرم از رو شرت سرمو بردم پایینو یکم کسشو خوردم داشتم بالا میاوردم از بس کیری بود اما اون بدجور خوشش اومده بود کیرمو درآوردو یکم بازی کرد بهش نگاه کردم خودش فهمید اما گفت بدم میاد منم نمیخواستم اذیت بشه گفتم برگرد برگشت یکم مالوندمش یه انگشتمو کردم تو سوراخ کونش که گفت تورو خدا نه درد داره بازم بیخیال شدم اما تریپ ناراحتی برداشتم اونم فهمیدو گفت بیا من حلقوی ام یه لحظه کپ کردم خودش پاهاشو باز کرد اما دستاشو گذاشت رو چشاش مثلا خجالت کشید من میدونستم داره کوس میگه و پردشو زیدش زده بود با بدبختی یکم کوس لیسی کردمو کوس و کونشو آوردم لب تخت پاهاشو انداختم رو شونمو آروم فرو کردم تو تابلو بود قبلا داده یکم تلمبه زدمو یهو لرزید منم خودمو انداختم روشو بقیشو اونجوری ادامه دادم تا پاهام شل شدو کشیدم بیرونو آبمو ریختم رو شکمش یه لب خشگل گرفتیمو پاشید رفت خودشو شست منم همینطور اومد کلی از هم تشک کردیمو منم رفتم جفتمون نمره خوبی گرفتیم اگه بخواید از کون کردن یکی از دوستای همین دخترو که خیلی لاشی بودو تعریف میکنم ببخشید اگه سرتونو درد آوردم بازم میگم من نویسنده نیستم نوشته 30

Date: August 5, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *