تیله های طوسی

0 views
0%

این اواخر صدای داد و فریادمون کرکننده بود همسایه ها کلافه شده بودن هربار سر ی چیز بیخود دعوا از کاه کوه میساختیم ولی بک گراند این دعواها ی موضوع خاص بود ک از گفتنش امتناع میکردیم خیانت میدیدمش ک نصفه شب از رو تخت بلند میشد میرفت روی کاناپه داخل پذیرایی میدیدم ک گوشیشم میبره میشنیدم صدای ریز ریز خنده هاشو گاهی قربون صدقه هاشو با کی حرف میزد مگه اون چی داره ک من ندارم منی ک همه تحسینم میکنن از زیبایی و طنازی لیاقت نداری مردک همینطور داشتم داشتم باخودم غرغر میکردم و ظرف میشستم دستام از برخورد مایع ظرفشویی با پوستم فرم بدی ب خودش گرفته بود اما با ی لاک میپوشوندم عیبشونو نگاهی ب دستام انداختم و رومو برگردوندم خودمم دلم نمیخواست از اون دستای ظریف و نرم این دستا ساخته بشه موهای بهم ریخته ای از پارسال رنگ نشدن و نصفش سیاهو نصفش بوره و پایینش سوخته رو همون طور نامرتب رو سرم جمع کردمو نگاهی ب تی شرتم انداختم ک بخاطر ظرف شستن خیس شده بود زن خونه دار همینه دیگه چیزی نمونده از سارینای دلبر و شیک پوش فقط بیرون ک میرم همونم ک پارسال بود شیک پوش شاد با موها و چهره ای آرایش شده و لاک و رژ ست با لباسم نمیشه ک تو این جامعه ساده باشی تو افکار خودم غرق بودم ک صدای چرخش کلید توی در اومد فهمیدم احسانه هنوزم دوستش داشتم اره میدونستم خیانت میکنه ولی دم نزدم اما رفتاراشه ک روز ب روز منو سردتر و دل مرده تر میکنه دستی ب لباسم کشیدم همون ک واسه تولدم خرید اون موقع ها تنگ بود و سینه ها و کمر باریکمو ب نمایش میذاشت ولی الان شل شده بود و بلند پارچه ی ریون همینه دیگه دوبار بشوری وا میره زیر لب سلامی دادم و رفتم دیدم ک نیم نگاهی بهم انداختو با حالت انزجار ازم رو گرفت سارینا شام چی داریم قورمه سبزی بوش نمیاد مگه گشنمه بیا شامو بکش شامو کشیدم دیگه خبری از بشقاب شریکی و بغلش نشستن نبود یکی از بشقابای چینی رو برداشتم و توش برنج کشیدم واسش لبه ی بشقاب پریده بود میخواد توش برنج بخوره آب ک نمیخوره لبشو ببره بشقابو ک جلوش گذاشتم اخماش تو هم رفت ی دعوای دیگه کلید خورد میگم سر چیزای بیخوده این چ وضعشه صداتو برا من بالا نبرا بالا ببرم چ گوهی میخوری شششششششششق سرم ب راست چرخیدو از گوشه ی چپ لبم گرمی خونو حس کردم دستمو رو صورتم گذاشتم ک صدای کوبیده شدن در اومد و رفت خدا لعنتت کنه آشغال خائن رفتی پیش اون زنیکه ی هرزه میذاشتی دومین سالگرد ازدواجت بیاد بعد خیانت میکردی دست رو من بلند میکنی همینطور ک با خودم حرف میزدم و هق هق میکردم رفتم سمت گوشیم و شماره بابا رو گرفتم هرچی بوق خورد بر نداشت مامانو گرفتم طبق معمول خاموشه گوشیو پرت کردم رو سرامیک سفید کف هال و همونجا تکیه ب دیوار نشستم پاهامو تو سینم جمع کردم و با دستام بغلشون کردم و سرمو رو زانوم گذاشتمو اشک ریختم ب حال خودم شوری اشکی که از گوشه ی لبم رد میشد زخممو نمک میپاشد و گریم شدت میگرفت دو ساعتی گذشته بود ک برگشت سرم رو زانوم بودو نگاهش نکردم صدای قدماش ک نزدیکم میشد اومد روبروم نشست بوی عطرش هنوزم مست میکرد من دیوونه رو بغضم بزرگتر شد و بازهم ابر تیره ی آسمون آبی چشمام شروع ب باریدن کرد ساری جواب ندادم خانومم من خانومت نیستم اون هرزه ک نمیدونم از کجا آوار شده رو زندگیم خانومته از من خوشگلتره قدش بلنده ن پوستش برنزه موهاش چی نسکافه ای میزنه نه هیچ کدوم ازینا نیست انکار نکرد یخ زدم سربرداشتمو تو چشماش نگاه کردم دوتا تیله ی طوسی با رگه های خاکستری و شایدم کبود یاد بچگیام افتادم همون تیله طوسیه رو خیلی دوست داشتم همون ک وسطش ی طرح سه بعدی کبود داشت یادمه دست هیچکس نمیدادمش همیشه تو جیبم بود احسان ازون تیله دوتا داشت ک نمدار شده بودن درست مثل وقتاییکه همون تیله رو شبا موقع خواب انقد تو دستام نگه میداشتم تا دستم عرق میکرد و تیله خیس میشد و میذاشتمش زیر متکای صورتیم ک گلدوزی شده بود با صدایی لرزون و تحلیل رفته گفتم مگه من چی کم دارم بغض سنگینتر از قبل رو گلوم چنبره زد و نفسمو بند آورد گفت تو هیچی کم نداری ولی ببین خودتو این همون سارینای قبله سارینای من کسی بود ک بهترینا رو واسه من میپوشید بهترین آرایشا ی نگاه ب خودت بنداز لباس وارفته موهای شلخته صورت بی روح بی توجهی غیر از اینه ک ب من میلی نداری چطور واسه بیرون رفتن میشی دلبر مردم ب من میرسه اینه وضعت و با حالت خاصی ک بی میلی رو فریاد میزد با دستش بهم اشاره کرد روشو برگردوند اومد پاشه ک مچ دستشو اسیر کردم احسان جان احسان ساری من خیانت نکردم به ولای علی دستم باهاش نداده بودم فقط با شوخیاش باعث میشد آروم بشم از این بی تفاوتی عشقم واااااای بر من که ی غریبه شوهرمو آروم میکنه بغضم شکستو خودمو پرت کردم تو بغلش اره من عوض شدم ولی خیلی زیاد طوریکه احسانم فکر میکرد دیگه نمیخوامش آره من یه زن خونه دار بودنو از مامانم یاد گرفته بودم اون بود که به خودش نمیرسید و همه چی رو برای بچه هاش میخواست لباسای کهنه و عطری از جنس پیازداغ احسان دستشو از دستم بیرون کشید و خواست قدم اولو برداره که دهن باز کردم بگم دوستت دارم اما سوزش زخم لبم مانع شد با آهی که کشیدم برگشت سمتم گفت دستم بشکنه ایشالا زیر لب گفتم احسان من دوستت دارم تعریف من از یه خانوم خونه دارهمین بود مامان همیشه میگفت زنی که دنبال قروفر خودشه به درد زندگی نمیخوره منم دوستت دارم بیشتر از دیروز کمتر از فردا دلم گرفت از این بدی که درحقش کردم بلند شدم و آبی ب صورتم زدم و بی توجه ب سوزش زخمم اونو شستم از سرویس ک بیرون اومدم دیدم احسان داره با گوشی حرف میزنه آره پدرجان ما حالمون خوبه خوبه حتما دلتنگ شده برگشت ب سمتم خودشم اومد از من خدانگهدار ساری بیا باباته خانومم دلم ضعف رفت واسه خانومم گفتنش گوشیو ازش گرفتم سلام ب پدرمهربونم خوبی مامان خوبه همه خوبن عزیزم دخترم امروز بیا یه سر ب ما بزن دلمون تنگه هااااا چشم میام ولی فردا امروز میخوام برم آرایشگاه باباجان نگاهی ب احسان انداختم ک یه ابروشو بالا انداخته بود و با لبخند کجی که رولباش نشسته بود نگاهم میکرد باشه بابا جان پس تا فردا دخترم فعلا گوشیو گذاشتم و برگشتم ک لبام اسیر لباش شد لبم میسوخت متوجه شد و عقب کشید نگاهش به گوشه ی لبم که افتاد بوسه ی ریزی رو لبم نشوند و گفت خانومی کارتتو پول ریختم شب منتظرم باش چشمکی زد و رفت شب منتظرمه میشم همون سارینای قبلی نباید اشتباهات و فرهنگ غلط نسل قبل رو من اثر میذاشت اشتباه کردم پ ن نوشتم اینو فقط چون این ی مشکل اجتماعیه و باید فرهنگ سازی بشه ممنون ک تحمل کردین نوشته

Date: November 27, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *