جاذبه 1

0 views
0%

اپیزود اول چرخش فریبا درب ماشین رو بست و با عجله از اونجا فاصله گرفت پیشنهاد راننده تاکسی خیلی ترسونده بودش مگه سر و وضعش چطور بود که یه همچین پیشنهادی بهش داده بشه اونم از جانب یه مردی با اون سن و سال با ترس پشت سرش رو نگاه کرد که یه وقت راننده تعقیبش نکرده باشه قلب کوچیکش مثل قلب گنجشک داشت میزد با عجله پیچید تو کوچه و محکم خورد به یه نفر عقب عقب رفت و با باسن به زمین خورد دوتا دستاش رو روی زمین گذاشت و سعی کرد ضربه زمین خوردنش رو بگیره اما در عوضش سر خورد و کف دستهاش هم خراشیده شد با عصبانیت به مانع انسانی که باعث زمین خوردنش شده بود نگاه کرد و دید که یه دختر حدوداً بیست ساله است که اونم مثل خودش پخش زمین شده و جزوه هاش داشتند تو کوچه خلوت با باد میرقصیدند صدای بوق یه موتورسیکلت و صدای گاز دادنش جفتشون رو به خودشون اورد با عجله به سمت برگه ها رفتند و اما موتور سوار بدون ملاحظه از روی کلاسور و جزوه های دخترک رد شد و با همون سرعتی که داشت روی کیف فریبا که کنار دیوار پرت شده بود خم شد و کیف رو برداشت و با سرعت از اونجا دور شد با جیغ و داد دخترک و فحشهای رکیکی که به موتور سوار حواله میکرد فریبا به خودش اومد و چند قدمی رو به تعقیب موتور سوار دوید اما بی فایده بود برگشت و در حالیکه داشت خودش رو میتکوند بالای سر دخترک رسید با صدایی بغض آلود گفت خدایی حواست کجا بود تمام جزوه های کلاس های کنکورم رو اون الاغ بیشعور برد دخترک که داشت به کلاسور له شده اش نگاه میکرد گفت ببخشیدا اما تو یکهو جلوی من سبز شدی وایییی کلاسور هنگامه رو ببین چه بلایی سرش اومد واییییی جزوه هاش رو نیگاه کن پدر سگ وحشی مثل وحشیا رانندگی میکرد فریبا دستش رو دراز کرد تا دخترک رو که دو زانو بالای سر کلاسور نشسته بود از روی زمین بلند کنه فریبا هستم شانس اوردم که تو کیفم چیز زیادی نبود فقط میتونه بره خودش رو یه ذره رژمالی کنه منم مینام البته اصلا خوشوقت نیستم چون الان باید برای هنگامه بدجوری کس لیسی کنم تا از دلش بتونم بلایی که سر کلاسور و جزوه هاش آوردم بیرون بکشم فریبا که از فحشهای رکیک قبلی و جملات بی حیای فعلی مینا جا خورده بود خودش رو کمی جمع و جور کرد سعی کرد باقی مونده وسایل پخش شده روی زمین رو به مینا برسونه مینا با لحن مهربونی ازش تشکر کرد و با هم به یه مغازه سوپر مارکت رفتند و دوتا رانی و چندتا چسب زخم خریدند تا کف دستهای فریبا که بدجوری خراشیده شده بود رو پانسمان کنند پیرمرد فروشنده از جعبه کمکهای اولیه مغازه بتادین و پنبه بهشون داد و دوباره پشت دخلش برگشت مینا کاملا ناشیانه و بدون توجه به جیغ و دادهای فریبا پنبه بتادینی رو کف دستش میکشید و بعد دو سه تا چسب روی محل زخمها چسبوند و گفت تموم شد کولی خانم چقدر جیغ میزنی انگار داری از پشت میدی فریبا دوباره از بکار بردن کلمات رکیکی که مینا بدون ملاحظه به موقعیت و کاملا بدون قید ادا میکرد شگفت زده بود چهره مصمم و جدی مینا که انگار ظرافت دخترونه ای توش پیدا نمیشد فریبا رو جذب خودش کرده بود دست فریبا هنوز توی دستای مینا بود و داشت با سرانگشتاش دستش رو نوازش میکرد با همون لحن مهربون به فریبا گفت چه ناخنهای کشیده و قشنگی داری چقدر سکسی هستند شبیه یکی از پورن استارا میمونه قیافه ات هم شبیه یکی از اوناست که من عاشقشم پورن استار چیه وای نگو که نمیدونی ستاره های سکسی که فیلمای پورنو ویا همون سوپر بازی میکنند رو میگم نکنه فیلم سوپر هم نمیدونی چیه چرا اونو میدونم اما این اصطلاح رو نشنیده بودم آها خوب بدون پورن استاری یه شغله پر درآمده کلی هم ارج و قرب داره برای اونوریا هرکسی نمیتونه پورن استار بشه راستش اینقدر دلم میخواد منم یه پورن استار میشدم اما نه قیافه اش رو دارم و نه هیکلش رو خوب برو عمل کن اونا که همه جاشون رو عمل میکنن نه بابا انگار یه چیزایی حالیته ها حالا گیریم که کلی پول جور کردم و عمل کردم برم کجا پورن استار شم کی برام دعوت نامه میفرسته از هالیوود که فریبا از این جملات پشت سرهم و نامفهوم مینا که با لهجه خنده داری هم تلفظ میشد ریسه رفت و گفت خوب حالا چیکار میخوای بکنی هیچی شکر خدا کجا درس میخونی ملاصدرا برای کنکور آماده میشم تو کجا میخونی من پیام زور میخونم البته درس که نیست فقط موقع امتحانا بیشتر با گروهمون به گشت و پارتی هستیم مثل تو هم هی پول خرج کنکور نمیکنیم آخه حیف پول نیست بخوای برای دانشگاه خرجش کنی با پول باید عشق و حال کرد حرفهای مینا برای فریبا تازگی داشت جسارت و کله شقی خاصی تو صدا و چهره اش بود برای همین در سکوت فقط بهش خیره شده بود و دستهاش رو به دستهای مینا سپرده بود یک ماه بعد این دو تا دختر مثه دو تا دوست صمیمی بارها همدیگه رو دیده بودند و کلی با هم تماس تلفنی داشتند و دیگه از جیک و پیک هم خبر داشتند مینا بر عکس چهره اش دختر شیطون و فوق العاده سکسی بود و هر بحثی رو به سکس ختم میکرد و با پیامها و کلیپهای سکسی که برای فریبا میفرستاد اونو حسابی تحت تأثیر قرار داده بود برای فریبا این دوست تازه دنیای نو و ناشناخته ای رو باز کرده بود و هر روز چیز جدیدی نشونش میداد به تازگی عضو یکی از گروه های مجازی دوستان مینا شده بود که در اونجا از هر دری حرف میزدند و از مطالب عاشقانه آموزنده تا پیامهای سکسی میذاشتن و کسی هم اعتراضی نداشت مینا حتی یکی دوباری بحث رو به خودارضایی کشونده بود و با عکسهای توی گوشیش و کلپهایی که داشت به بهونه آموزش چندباری فریبا رو روی تخت کشونده بود و دستمالی کرده بود تو این چند وقت دوستیشون مینا مدام از شبهای پارتی و گردشهای دسته جمعی پر از انرژی برای فریبا تعریف میکرد و فریبا حسابی دلش لک زده بود که برای یک بار هم که شده همراه با مینا به این مهمونیها و گردشها بره و از زندگی یکنواخت خودش خلاص بشه تا اینکه بالاخره بعد از اینکه یه روز با کلیپهای رقصی که تو گروه آپ شده بود کلی هیجان زده شد تصمیمش رو گرفت گوشی رو برداشت و با مینا تماس گرفت بعد از شنیدن چندتا بوق صدا مینا رو اون طرف خط شنید الو سلام عزیزم سلام خوبی مرسی گلم تو چطوری ناناز تپلت چطوره ممنون سلام میرسونه آخ تو که نمیدی ما یکم بخوریمش بی مزه نشو راستش برای یه کاری زنگ زدم بهت چیکار عشقم میخوای بیام سر حالت بیارم نه دیوونه برنامه پارتی کی داری چطور حالا بگوووو همین آخر هفته با بچه های دانشگاه و چند تا از دوستای دیگه که تو دانشگاه نیستن همشون رو میشناسی همشون رو که نه ولی اکثرشون رو آره مهم نیست که رعایت احترام اولین چیزه ضمن اینکه همه پسرها هوای سایر دخترا رو هم دارن اصلا این بحثا نیست که آدم حسابین همه میشه منم بیام یعنی خطری نداره برام آااا باید از میزبان اجازه بگیرم صبر کن ده مین دیگه خبرش رو بهت میدم با قطع شدن گوشی ضربان قلب فریبا بالا گرفت بدنش عرق سردی کرده بود فکر نمی کرد یه روزی بخواد با مینا به پارتی بره اما دوست داشت تغییری تو زندگیش بده ده دقیقه بعد موبایلش زنگ خورد اسم مینا روی صفحه گوشی نمایش داده شد جان چی شد هیچی اوکی هست فقط میچسبی به خودم حواست فقط به من باشه اوکی باشه چی بپوشم فردا میام پیشت بریم سراغ کمد لباسهات ببینم چی داری باشه عزیزم فقط چند ساعت اونجا هستیم آخه میدونی که باید خونه رو بپیچونم دیگه کمتر از سه ساعت نیستیم از هشت شب شروع میشه تا صبح دیگه خودت هروقت خواستی بری میتونی فقط دیگه حداقل باید سه ساعت رو اونجا باشیم وایییی تا یازده شب خیلیه اما طوری نیست یه کاریش میکنم باشه کاری نداری عشقم نه فعلا بای بالاخره پنج شنبه شب رسید و فریبا تونست مادرش رو راضی بکنه که بهمراه دوستش مینا برای تولد همکلاسیشون به یه مهمونی بره لباس دکلته یشمی رنگی رو انتخاب کرده بود که پوست سفید و ظریفش رو بیشتر به چشم میورد اما قول داده بود که حجاب بازوهاش رو حتما حفظ کنه و اگر نامحرمی تو جشن وجود داشت حتما مانتوش رو تنش کنه فرشاد برادر فریبا باید دخترها رو به محل جشن که یه خونه ویلایی تو قیطریه بود میرسوند فرشاد به شوخی با دیدن خونه ها و محله چشم نواز رو به فریبا و مینا که روی صندلی عقب با هیجان در حال صحبت کردن بودند گفت این دوستتون قصد ازدواج نداره من حاضرم خودم رو فدا کنم ها مینا با خنده گفت نه عزیزم هروقت خواست ترشی خودش رو بندازه بهت خبر میدن فرشاد با لبخند جواب داد بخدا اون موقع هم راضیم فریبا از ماشین که پیاده شد بوسه ای برای فرشاد فرستاد و گفت یادت نره ها یازده منتظرتم فرشاد هم سرخوش از اینکه چند ساعتی رو میتونه بهمراه دوستاش و با ماشین بابا تو بالاشهر چرخی بزنه فوراً به موبایل دوستش زنگ زد و به سمت محل قرارش حرکت کرد مینا و فریبا وارد خونه شدند و مینا از همون ابتدا با روی باز شروع به خوش و بش به آدمایی میکرد که با تیپ های مختلف به پیشوازش میومدن با راهنمایی شیما به اتاقی که در انتهای سالن بود برای تعویض لباس رفتند و چند دقیقه بعد هر دو که سعی کرده بودند آرایش نسبتا غلیظی هم به پیشنهاد مینا انجام بدن از اتاق بیرون اومدند فریبا با استرس کنار مینا قدم بر میداشت و با هر سلام و احوال پرسی سرخ و سفید میشد مدام خودش رو چک میکرد که یه وقت مشکلی نداشته باشه اما مینا با خیال راحت و کاملا ریلکس با همه شوخی میکرد کنار میزی که با انواع شیرینی ها و نوشیدنی ها تزیین شده بود ایستادند و مینا دو تا کوکتل میوه ای برداشت و یکیش رو به دست فریبا داد و گفت برای اول کار سبک برداریم بهتره فریبا روش نشد که بگه تا بحال ازالکل استفاده نکرده با خودش فکر کرد این همه آدم میخورن هیچیشون نمیشه به یه بار امتحانش می ارزه و بدون درنگ و یه نفس لیوان شیشه ای رو سر کشید اما سوزشی که تو گلوش ایجاد شد توانش رو گرفت و به سرفه افتاد در حین اینکه سعی میکرد سرفه های خودش رو خفه کنه با صدای خنده های مینا که داشت آروم پشتش رو میمالید سرش رو بلند کرد و نگاهش به پسری با موهای خرمایی رنگی افتاد که تو مبل یک نفره چرمی فرو رفته بود و به آرومی از سیگارش کام میگرفت و به فریبا زل زده بود سرفه های پشت سر هم حواسش رو دوباره به خودش جلب کرد و لیوان آب رو از مینا گرفت و سعی کرد جرعه ای از آب رو بخوره و با غرولند به مینا گفت این چه کوفتی بود عشقم این سبکترین مشروب الکلی بود که میتونستم بهت بدم تا حالا نخوردی نه راستش نه یه ذره هول کردم اما ولش کن الان بهترم فقط یه چیزی چی شده این پسره رو میشناسی که رو بروی منه و داره با نگاهش میخوره منو اوه اره این اسمش شارومه دانشجوی اخراجی رشته عکاسی بود خیلی آرومه و اکثر اوقات اوضاعش همینه لم دادن روی مبل و سیگارکشیدن ضمنا لب به مشروب هم نمیزنه از دوستای آتناست که میزبان جشنه فکر کنم از فامیلهای دورشون هم باشه اگه نگاهش ناراحتت میکنه میتونم بهش تذکر بدم اما تا حالا واسه کسی دردسر درست نکرده نه ولش کن بیخیال به به مینا خانم چطوری بابا یه ذره گوشت بخور یه پرده بیاد رو هیکلت اینجوری رو دست ننه و بابات باد میکنی مجبور میشم خودم بیام بگیرمت ها میبینم با دوست جدیدتون تشریف آوردین سلام شهیاد جون تو برو اول یه فکری به حال اون شیکم گنده ات بکن بعد به هیکل مانکنی من گیر بده غصه شوهر کردن منم نخور بالاخره یه خری رو پیدا میکنم از تو بهتر باشه آره عزیزم این دوستم فریباست لطفا مودب باش و قشنگ بهش سلام بکن فریبا شهیاد شهیاد فریبا شهیاد دستش رو به سمت فریبا دراز کرد و صمیمی احوال پرسی کرد و وسط دست دادن یکهو به سمت خودش کشیدش و در آغوشش گرفت فریبا که از این حرکت شهیاد غافلگیر شد و بخاطر کفشهای پاشنه بلند مشکی که به پاش بود تعادلش رو از دست داد و تقریبا تو بغل شهیاد افتاد مینا که از این حرکت ناشیانه خنده اش گرفته بود شروع کرد با صدای بلند خندیدن و فریبا که از خجالت و عصبانیت سرخ شده بود صدای عذرخواهی های مدام شهیاد رو نمیشنید حس کرد بهتره از کنار این میز منحوس دور بشه چون از وقتی اینجا ایستاده بود حس میکرد مدام تحت تأثیر شوکهای عصبی داره قرار میگیره خیلی آروم از شهیاد عذرخواهی کرد و به گوشه سالن حرکت کرد در حین راه رفتن دوباره نگاهش به سمت شاروم چرخید و دید که در حالیکه داره سیگار بعدیش رو با ته سیگار قبلی روشن میکنه همچنان بهش زل زده دو ساعتی از مهمونی گذشته بود و با شوخی ها و خنده های مهمونها و روی خوش میزبان یخ فریبا هم شکسته بود و به دعوت آتنا بالاخره اونم برای رقص به وسط جمعیت رفت وقتی آتنا دست فریبا رو گرفته بود و با هم شروع به رقصیدن و تکون دادن بدنشون کرده بودند شاروم به آهستگی از مبل جدا شده بود و خودش رو به حلقه ای که مهمونها دور رقصنده های وسط سالن زده بودند رسوند و این حرکت از چشم فریبا که اون وسط انگار مسخ شده بود و با دیدن شاروم که داشت دست به سینه به رقص بدن فریبا نگاه میکرد بیشتر تحریک میشد دور نموند حسی عجیب فریبا رو وادار میکرد که انگار باید تو رقصش عشوه گری بیشتری بکنه و این به هیچ وجه دست خودش نبود پیچ و تابی که به بدنش میداد خیلی نرم تر و فریبنده تر از هر وقت دیگه ای بود و انرژی که از نگاه شاروم میگرفت وادارش میکرد که همچنان به رقصیدن ادامه بده کمی بعد مینا جای آتنا رو گرفت و آروم به فریبا گفت معلوم هست چته حالت خوبه خودت رو نگین جشن کردیا کم دلبری کن من نمیتونم از پس همه اینا بربیام و سالم برت گردونم بعد آروم آروم با همون حالت رقص فریبا رو به گوشه سالن کشوند با پایان آهنگی که دی جی بخاطر رقص فریبا تب و تاب بیشتری هم بهش داده بود و خاموش شدن رقص نور جمعیت شروع به تشویق فریبا کردند که حالا روی مبل دو نفره بهت زده از کاری که کرده بود نشسته بود و داشت لیوان آبی که مینا براش ریخته بود رو جرعه جرعه میخورد تو همین حین صدای گیرا و مردونه ای کنار گوشش خیلی آروم گفت رقصت فوق العاده است مثل اندامت و سپس روی گونه اش یه بوسه آروم گذاشت فریبا با سرعت سرش رو برگردوند و صورت شاروم رو روبروی خودش دید عطر تلخ چوبی که زده بود با عطر سیگاری که تو فضا پیچیده بود حس مرموزی رو برای فریبا ایجاد میکرد نتونست به این همه تجاوزی که شاروم کرده بود اعتراض کنه و فقط به کلمه مرسی اکتفا کرد شاروم که متوجه شده بود فریبا در برابرش مثل جادو شده هاست با دستی که به پشت مینا زد متوجه اش کرد که باید کمی اونا رو تنها بذاره و بعد خیلی آروم کنار فریبا نشست جذابیت نگاهش با چشمهای فریبا گره خورد چشمهای عسلی شاروم و رگه های تیره ای که داشت یک لحظه فریبا رو به این فکر انداخت که شاید این پسرک جسور لنز گذاشته وگرنه تا حالا هیچ چشمی با این رنگ و طرح رو تا حالا ندیده بود شاروم کنار فریبا نشست و دوباره گفت شما خیلی منو به وجد میاری کسی تا به حال بهت گفته تو میتونی یه مدل باشی فریبا خنده ای کرد و گفت نه کسی بهم نگفته که میتونم مدل باشم اما احتملا شما هم اشتباه میکنید که همچین فکری کردید شاروم خیلی جدی به فریبا گفت نه اشتباه نمی کنم یعنی شغلم بهم اجازه نمیده که اشتباه کنم مطمئن هستم که با کمی تغییر کوچولو میتونم تو رو بهترین مدل سال تهران کنم فریبا گنگ و مبهم به شاروم چشم دوخته بود از حرفاش چیزی نمیفهمید نمیدونست این نگاه تمام مدت شاروم روی بدنش و حرکاتش یه نگاه عاشقانه بوده و یا یه نگاه مشتری وار پسرک ادامه داد اجازه بدین خودم رو معرفی کنم شاروم هستم و افتخار آشنایی با خانم فریبا با کمی من من گفت فریبا هستم خیلی خوشوقتم فریبا منم همینطور راستش تو این مهمونی ها خیلی با کسی گپ نمیزنم مگر اینکه واقعا بنظرم خاص باشه من به نظر شما خاص اومدم من شغلم عکاسیه عکاسیه مدلینگ و گهگداری هم طراحی لباس میکنم لباسهای مجلسی و زیر زنانه وقتی به یکی میگم خاص مطمئنم که خمیر مایه اش رو داره پس یه مورد کاری جدید به تور شما خورده و مثه یه شکارچی دنبال شکار اومدین نه فریبا جان من دنبال شکار نیومدم یعنی اصلا روش شکارم این نیست که بخوام ازش تعریف کنم خیلی ها آرزوشونه که به عنوان مدل کار کنن و حقوق بالایی بگیرن اما من رو چیز دیگه ای به سمت تو کشوند میتونم بپرسم چی سادگی و ظرافتت میتونیم بریم تو محوطه بیرون ساختمون و کمی حرف بزنیم فریبا بدون مخالفت از روی مبل بلند شد و در حالیکه دستش رو به دست شاروم میسپرد از درب اصلی ساختمون در برابر چشمهای حیرت زده مینا به حیاط رفت 8 8 7 8 0 8 8 9 87 2 ادامه نوشته

Date: May 1, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *