سلام اسمم حسام و 22 سالم این داستانی ک میخام بنویسم یخرده طولانی و زیاد سکسی نیس ک بخاید بجقید خخخ ولی واسه من خیلی قشنگ 2 3 سال پیش بود ک تو لاین با یه سریا اشنا شدم چند تا رفیق پایه و چند تا دختر خیلی خوب خلاصه تو یه گروه بودیم با پسر عموم ک همه اینا جمع بودن پسر عموم با این ک جی اف داشت باز این وسطا یه لایی میرفت خلاصه یکی از این دخیا اسمش مهسا بود و این پسر عمو مارو میخاس ولی پسر عمومم پا نمیداد این دختر هم میومد با من حرف میزد ک من از حسام خوشم میاد و این حرفا بعد یه مدت دیگه پسر عموم از ذهنش پرید منم یخرده ازش خوشم میومد ولی زیاد تو پیشنهاد دادن یه رابطه پیش قدم نمیشم منتظر بودم یه نخایی بده ک برم مخش کنم خلاصه یه مدت گذشت و رفتم بهش پیشنهاد دادم اونم گف راستش منم بهت حس داشتم و از اینحرفا یه یکی دوماهی گذشت و هنو نشده بود برم ببینمش چون همش سر کار بودم و اونم خونشون از ما خیلی دور بود طرفا مجیدیه تهران اقا گذشت و گذشت شانس ما اینا تصمیم گرفتن برن اصفهان منم خیلی ناراحت شده بودم و کاری از دستمم بر نمیومد اوناهم رفتن و ما فقط با چت کردن و در ارتباط بودیم منم چون ازم دور بود با یکی دیگ دوست بودم ولی مهسا واقعا دوست داشتم تو این چند ماهی ک گذشته بود واقعا ازش خوشم اومده بود مثل خودم خیلی حشری بود و ماهم کاری از دستمون بر نمیومد مثل این جقیا میشستیم پا سکس چت و تقریبا 1 سال و خورده ایی از رابطمون گذشته بود و خیلی دلمون میخاس همو ببینیم نزدیکا عید بود ک سر حقوق با صاحب کارم بحثم شد زدم بیرون دیدیم حالا ک بیکارم میتونم برم پیش مهسا از طرفی با اون یکی جی افم ک تهران بود نمیدونستم چیکار کنم چون تقریبا شک کرده بود بهم یه هفته مونده بود به عید ک زنگ زدم به رفیقم گفتم پایه مسافرتی گف اره داداش گفتمم اول عید اماده باش بریم اصف بچرخیم گف اصف چرا گفتم جای باحالیه خلاصه راضی شد بریم منم تا رفتنمون قطعی نشده بود به مهسا نگفتم یه روز مونده بود به اول عید ک زنگ زدم مهسا گفتم داریم میایم اصف از خوشحالی جیغ زد پشت تلفن و کلی خوشحال شد منم خیلی خوشحال بودم غروب رفتم دنبال رفیقم و از اونور زدیم به جاده راستش منم چون بلد نبود رفیقم میگف از کجا بریم و بیایم رسیدیم اصفهان و رفتیم یجا خونه یکی از دوستای دوستم ک اونجا خونه داشت استراحت کردیم و اون روز نشد برم پیش مهسا فرداش به دوستم گفتم هادی من دیروز با یه دختر دوست شدم بریم ببینمش گف باشه بریم با مهسا هماهنگ کردم و یجا قرار گذاشتیم ماهم پرسون پرسون اونجارو پیدا کردیم استرس وحشتناکی داشتم ولی خیلیم خوشحال بودم رفتیم پیش مهسا و کلی بوس و کردم ک بیچاره سرخ شده بود هادیم فرستاده بودم دنبال نخود سیاه کلی با مهسا حرف زدم و گفتم دیدی بالاخره اومدم و اونم خیلی خوشحال بود منم واسه بار اول بود از نزدیک هیکلشو میبینم منم واقعا واقعا عاشق کونش بودم و اونم همیشه میگف تو قزوینی واین حرفا شبش ک اومدیم کلی خوشحال بودیم یهو دیدم جی افی ک تو تهران داشتم زنگ زده میگی خیلی عوضی و این حرفا نگو مهسا عکسامونو گذاشته اینستا اینم چون منو تگ کرده بود رو عکس دیده بود اقا کات کردیم ونزاشتم مهسا بویی ببره ولی واقعا مهسا از ته دل دوست داشتم شب موقع خواب بدجور فکر کردنش رفته بود تو مخم به هادی گفتم هادی فردا مهسا میخاد برامون ناهار درست کنه اینجا تو برو یه چرخی بزن تو شهر 4 تا کوسم مخ کن بزار ما تنها باشیمم اونم ک منو میشناخت گف خر بابات دیوث ولی باشه میرم خخخخ فردا شد و مهسا نزدیکا ظهر ادرس گرفت و اومد منم پذیرایی کردم و نشستیم حرف زدن منم یه عادت بدی ک دارم موقع حرف زدن با دختر هی چشم میفته به لباش جوری ک خیلی تابلو اونم گف من چشم دارما وقت کردی اونم نگا کن خخخخ دیگ کم کم داشتم امپر میچسبوندم اون سینه هاش ک تو لباسش داشت میکشت منو گفتم مهسا بیا رو پام بشین با موهات بازی کنم خیلی دوست داشت این کارو با خجالت اومد نشست منم با موهاش ور میرفتم و حرف میزدیم دیگ کیرم سیخ شده بود زیرش ولی چیزی نمی گفت اینم بگم مهسا دیر حشری میشد ولی وقتی میشد دیگ تا نمیکشتت ولت نمیکیرد اینو از چت کردنامون فهمیده بودم دل و زدم به دریا و اروم دست گذاشتم رو سینه هاش اونم گف عههه حسام نکن منم ول کن نبودم هی میگرفتم 2 تایی باهم میخندیدیم انقد باهاش ور رفتم ک فهمیم داره داغ میکنه گفتم مهسا میخامت گف نه شایان اینو نخا از من منم گفتم خواهش و التماس و از این جور کوس لیسیا ک اخر به لاپایی رازی شد لختش کردم واییی پسر از اونی ک تو عکسا بود خوشکل تر بود بدنش داشتم لباسم در میاوردم ک گف بزار خودم در بیارم منم خوشحال بودم ک این داره راه میفته اینم بگم مهسا عاشق بدنم بود و عشق بازو خوابیدم روش سینه هاشو اروم شروع کردم خوردن اونم بازوهام گرفته بود و اروم اه میکشید دیگ حسابی داغ شده بود نشستم رو سینه هاش اروم کیرمو مالیدم به لباش اونم دهنش اروم باز کرد منم دادم تو دهنش ک بساک ولی هی دندوناش کشیده میشد رو کیرم ولی بازم خیلی حال میداد از دهنش دراوردم گفتم مهسا کونتو میخام اونم گف حسام نه منم حسابی حشری داشتم سگ میشدم فهمید گف باشه ولی ترخدا اروم داگ استایل شد ومنم اومدم پشتش کمرشو اروم بوس میکردم تا رسیدم به لپا کونش اونم حسابی اب کوسش راه افتاده بود لپای کونشو باز کردم یه سوراخ خیلی تنگ و ناز داشت منم اروم زبونم کشیدم رو سوراخش و با سوراخش بازی میکردم بعد شروع کردم اروم انگشت کردن ک صداش بند شده بود منم با این ک کیرم داشت میترکید از حشر اروم اروم انگشتش میکردم ک جا باز کنه بعد یه رب حفاری کیرم گذاشته بودم لای لپای کونش عقب جلو میکردم ک گفت بکن دیگه عوضی منم اروم پهلوهاش گرفتم و کم کم فشار میدادم توش و مکث میکردم ک یخرده اروم شه خلاصه انقد تکرار کردم ک نصفش رفت توش با کلی جیغ و ناله منم شروع کردم اروم تلمب زدن ولی تاته نمیکردم همینجوری ک کونشو میگاییدم چوچولشو میمالیدم دیگ داشت میمرد از لذت ولی دردم داشت بعد یه ربع تلمبه زدن ابمو خالی کردم تو سوراخش ک 2 تایی یه اه بلند کشیدیم تو هیچکدوم از 4 5 بار سکسم با بقیه اینجوری لذت نبرده بودم ک با مهسا بردم خوابیدم کنارش و نازش کردم اروم و دستاش بوس میکردم اوردمش تو بغلم خیلی درد داشت منم اروم سوراخش ماساژ میدادم ک جمع بشه یه نیم ساعت تو بغل هم بودیم دیدم هادی داره زنگ میزنه ج دادم گف ناهار حاضره گفتم نه داری میای چند تا ساندویج بگیر از خنده مرده بود پای تلفن مهسا ام رف یه دوش گرفت و اومد بردم رسوندمش تا یجایی ک بلد بودم و بعد چند بار همو دیدیم ولی سکس نکردیم بعد 2 3 روز موندن کلی گردش با دوستای مهسا تو اصف صاحب کارم زنگید گف بیا از فردا با همون حقوقی ک میخای دیگ بهتر از این نخاستگاریش چون واقعا دوسش دارم ببخشید طولانی شد و زیاد سکسی نبودمیشد دیگ از مهسا با کلی بغض خدافظی کردیم و برگشتیم و هنو بعد 2 سال باهمیم و هرسال عید میرم پیشش و هر دفه یه کون حسابی مهمونم پیش عشقم یخرده ک وضعم بهتر بشه میرم نوشته
0 views
Date: August 10, 2020