من 32 ساله هستم و جنوب شرق تهران زندگی میکنم داستان من از بچگیهام شروع میشه که نمی خوام زیا توضیح بدم فقط برای اینکه بدونین از کجا جرقه کونی شدنم خورد میگم برای کرایه دوچرخه رفتم دوچرخه سازی محل اما پول کم داشتم یارو ازم خواست کمی کمکش کنم تا عوض پول کمم در بیاد منم خوشحال قبول کردم کمی کمکش کردم که گفت برم پشت میز و چیزی رو با انبردست نگه دارم تا بازش کنه منم گفتم چشم ولی وقتی داشت باز میکرد نمیتونستم نگه دارم خواست بهم یاد بده و رفت پشتم و چسبوند بهم و شروع به آموزش کرد منم که بچه بودم نمیفهمیدم که این میخواد چی کار کنه هی میگفتم یاد گرفتم اما اون دوباره شروع میکرد توضیح دادن و موقع یاد دادن خودش رو بالا و پایین میکرد تا اینکه دستش رو بعد از 20 یا 30 دقیقه یا شاید برای من که از توضیح دادن های تکراریش خسته شده بودم طولانی شد برد روی شلوارش و رفت پشت مغازه منم که از همه جا بی خبر ترسیدم که کاری کرده باشم گفتم چی شد اوستا گفت هیچی اون دوچرخه قرمز رو ببر و نیم ساعت دیگه بیار منم خوشحل شدم و رفتم چند باری این جریان تکرار شد ولی دیگه ازم هیچ پولی نمیگرفت و کم کم دستش رو اورد تو شلوارم و تازه فهمیدم که پیچی که من هرروز دارم نگه میدارم و اونم هرروز بهم آموزش میده اصلا قرار نبوده باز بشه اما دیگه لذت هرروز سوار دوچرخه شدن رفته بود تو جونم و از طرفی اون که به من آزاری نمیرسوند هیچ یه احساس خوشایندی هم بهم میداد وقتی که سوراخم رو لمس میکرد بعد از مدتی هم کیرش رو در آورد لای پام میذاشت که دیگه اگه دوچرخه هم نمیداد برای حس اون لحضه بازم میرفتم پیشش اما هیچ وقت توش نکرد که حال کامل ببرم همین تور گذشت تا من به سن بلوغ رسیدم و این کار برام شده بود یه عادت که نمیتونستم ترکش کنم اما دیگه لاپایی حال نمیداد از اینجا داستان شروع شد یه روز سوار اتوبوس شدم و چون جا نبو ایستادم چند ایستگاه جلوتر خیلی شلوغ شد و یه مرد میان سالی پشتم ایستاده بود و تا جایی که میشد خودش رو بهم چسبونده بود و من چون شلوغ بود فکر نمیکردم این کاره باشه تا اینکه دیدم دستش رو روی دستم که به نرده بود گذاشت گفتم شاید حواسش نبوده دستم رو کمی اونطرف کشیدم این جریان دستش رو چندبار تکرار کرد که دیگه از رو رفتم نکشیدم بعد از مدت کوتاهی شروع کرد نوازش دستم که تازه فهمیدم چه خبره چون تا حالا این کار رو ندیده بودم دیر فهمیدم نگاهی به صورتش انداختم و نیش خندی به نشان رضایت رو لبم انداختم اونم که منتظر رضایت من بود یه دستش رو برد تو کونم وشروع به مالش کرد بعد از چند ایستگاه اروم تو گوشم گفت این ایسگاه پیاده میشی منم به علامت تایید سرم رو تکون دادم و توی ایستگاه پیاده شدیم هوا گرگ ومیش دم غروب بود به سمت یه باغ که اون اطراف بود راه افتادیم توی راه ازم پرسید تا حالا چند بار دادی که گفتم تویی ندادم ولی لاپایی زیاد گفت پس من اولین نفرم گفتم اگه درد نداشته باشه خندید وگفت نترس کیر من کوچیکه وقتی رسیدیم به وسط باغ تاریک شده بود که شروع کرد به بوسیدن لبهام منم که تا حالا به کسی لب نداده بودم بلد نبودم اولش چندشم میشد اما توی باغ من و اون بودیم و ترسیده بودم و مجبور بودم خودم رو به اختیارش بذارم ولی بعد از چند دقیقه لذت لب هم رفت تو جونم وبا تمام وجود لب میدادم شروع کرد به لخت کردنم که نگذاشتم کامل لباسام رو در بیاره دکمه های لباسم رو بازکرد وشلوارم رو هم تا زانو کشید پایین شروع کرد به خردن سینه هام که اون هم برای اولین بارم بود اما از این چندشم نمیشد و بهم حال میدادیعنی از همون لحظه اول که با نوک انگشتش نوک سینه هام رو لمس کرد بهم حال داد داشتم دیوونه میشدم دو دستی سرش رو به سمت سینم فشار میدادم و اون گاز ملایمی از سینه ها میگرفت خیلی باحال بود خصوصا که بار اولم هم بود بعد شروع کرد به اندازه گرفتن با زبونش یعنی زبون به زبون رفت پایین و شروع کرد به لیس زدن کیرم اون رو هم برای بار اول تجربه کردم اول نوکش رو لیس زد یواش یواش شروع کرد به میک زدن و کم کم کیرم رو تو دهنش بالا و پایین میکرد بعد از چند دقیقه شروع کرد به لیس زدن خایه هام کم کم لذت رو داشت زیاد میکرد اول لبام که حال داد بعد سینه هام که لذتش بیشتر بود وبعدش کیرم که لذتش از اونم بیشتر بود وبعدش خایه هام که از همه بیشتر حال میداد اما اینقدر اروم کاراش رو میکرد که هم حال بده بهم و هم ارضاع نشم بعد از کمی لیس زدن بلند شد وشروع کرد به لب گرفتن و دستم رو روی سینه هاش گذاشت فهمیدم که نوبت منه و من هم که بلد نبودم سعی داشتم شبیح خودش اجرا کنم شروع کردم به لب دادن باز کردن دکمه های پیراهنش که خودش هم کمک کرد و کامل لباس و زیر پوشش رو در اورد دوباره شروع کردم لباش رو خوردن و با دست سینه هاش رو لمس کردن بعد رفتم سراغ میک زدن سینه هاش که مو داشت و حلم بد میشد اما به روی خودم نمیاوردم چون از خوردن کیرش ترس داشتم ترس مریض شدن و اما بعد از چند دقیقه دیگه طاقت نیاوردم چون میخواستم کیرش رو ببینم چه قدره و از اون مهمتر میخواستم کیرش رو دستم بگیرم و لمسش کنم پس سینه هاش رو ول کردم و شروع کردم به باز کردن کمر بند و دکمه های شلوار لی گشادی که پوشیده بود شلوارش رو کشیدم پایین یه شورت پا دار آبی کم رنگ پاش بود که یه کم خیس شده بود و کمی کتیف معلوم بود یه هفته ای هست که پاشه اروم کشیدمش پایین راست میگفت نازک بود اما دراز گرفتم تو دستم گرم و صفت بود اولین بار بود که یه کیر غیر از کیر خودم رو اینجوری دستم میگیرم دلم نمیخواست ولش کنم اما یارو سرم رو با دو دست گرفت و آروم حل داد به سمت کیرش و گفت بخورش آدم خوبی بود زورم نمیکرد و وحشی بازی در نمیاوردسعی داشت با رضایت کار کنم دلم نمیخواست اما مجبور بودم شروع کردم به لیس زدن اولین لیس رو که زدم مزه بدی امد دهنم کشیدم عقب و گفتم تلخه دستش رو آورد جلوی دهنم و گفت تف کن منم تف کردم گفت بیشتر منم که نمیدونستم میخواد چیکار کنه اینقدر تف کردم که دستش پر شد با تف هام شروع کرد مالیدن کیرش بعد یه دستمال از جیب شلوارش بیرون آورد وکیرش رو خشک کرد گفت حالا دیگه تلخ نیست مزه تف خودت رو میده با اکراه شروع کردم بد بود وبوی تف و مزه تف میداداما از اون تلخی و زهرماری بهتر بود اما بعدش شروع شد حال کردن چنان مزه ای داد که هنوزم که هنوزه مزش زیر زبونمه ساک میزنم که اون مزه رو حس کنم اما دیگه اون مزه تکرار نمیشه بلندم کرد و شروع کرد به لب گرفتن شلوارش رو کامل در آورد و انداخت رو درخت بهم گفت در بیار که گفتم نه گفت اینجوری دردت میگیره گفتم نه که ای کاش در میاوردم گفت برگرد و قنبل کن و درخت رو بگیر برگشتم و گنبل کردم و دستم رو روی زانوهام گذاشتم یه دستمال دیگه از جیبش در آورد و بهم داد و گفت اگه واقعا اولین بارته خواستم بکنم توش بذار تو دهنت نمیدونستم چرا میگه یعنی میدونستم که درد داره اما نه اینقدر که دستمال بذارم دهنم دستش رو آورد و گفت تف کن منم چندتایی تف کردم و مالید به کیرش بعد خودشم تف کرد و مالید یه کونم که خیلی حال میداد که سر کیرش رو گذاشت رو سوراخم و کم کم داشت حل میداد که داغ شدم داشت حال میداد که گفت اولین بارته با سر گفتم آره دستمال رو گرفت و مچاله کرد و گذاشت تو دهنم و با دست نگهش داشت و سرم رو کشید عقب گردنم داشت میشکست پس خودم رفتم عقب تازه کیرش رفت تو چنان سوختم که میخواستم به جای دستمال زمین رو گاز بگیرم اما نه صدام در میومد نه میتونستم جلو برم ونه عقب تازه فهمیدم چرا میگفت درخت رو بگیرم دستم رو دراز کردم که درخت رو بگیرم فهمید و کمی شل کرد تا جلو بروم اما ولم نمیکرد وقتی درخت رو گرفتم شروع کرد آروم آروم تلنبه زدن و کم کم کل کیرش رو جا کرد یواش یواش عادی شد ولی آخر کیرش که میرسید انگار به جایی گیر میکرد و چنان دردی میگرفت که نگو دیگه برام عادی شده بود و کم کم سرم رو ول کرد و دستمال رو در آورد از پشتم بوس کرد و گفت اگه اینجوری نمیکردم دردت بیشتر میشد اما حالا یه دفعه درد رو تحمل کردی و دیگه کاملا کونی شدی شمره مغازش رو گرفتم کتاب فروشی تو انقلاب داشت میگفت شاگردم 10ساله برام کار میکنه والان زن ویه بچه داره اما هنوزم میکنمش و چند باری بهش دادم آخه ناسلامتی فتح کننده بود اما تو این 15 16 سالی که میدم هیشکی نتونسته اونجوری حال بده من کونی هستم اما تک پرم یعنی وقتی با کسی باشم به کس دیگهای نمیدم برای همینم اونجور که یادم میاد به 7 نفر یا 8 نفر دادم اما هیچ کدوم شهوتی نبودن و دو سه ماه یه بار یاد من می افتادن اخریشم تابستون پارسال ازش جدا شدم و الان تو کفم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018