نمیشه گفت داستان اما جزای لاشی بازی سلام به همه اونایی که داستان رو میخونن امیدوارم که لذت ببرین از داستان چون صحت داره و ادم جقی نیستم که بخوام کسشعر بنویسم و به همین دلیل با یه عکس شاید بتونم صحت کلامم رو برسونم ضمنا اگه اشتباه تایپی یا ادبی داشت ببخشید اسمم اشکانه و شیرازی هستم 21 سالمه اما هیکلم درشته و ریش سیبیلم بلنده واسه همین بهم نمیخوره 21 سالم باشه قدم 188 و وزنم 94 کیلو هست اول یه جمله بگم که شاید شیرازیا فقط درکش کنن من بچه ی شهرم پایین شهر شیرازم فامیلمون خیلی بزرگه و بچه بودیم تو یه کوچه ده تا خونش اقوام نزدیکمون بودن و از همون بچگی از پسر عمو هام همه چیو یاد گرفتم خلاصه خدمتم تازه تموم شده بود فکنم برج همین امسال بود طرفای محلمون یه زنو دیدم لب خیابون وایساده بود پراید دارم براش ترمز زدم گفت شهرک فلان گفتم بیا اومد باهاش حرف زدمو اینا اخرش گفتم شمارت بده گفت شوهر دارم گفتم مزاحمت نمیشم بده خلاصه گرفتم ازش بعد یه چند ساعتی خودش اس داد شوهرم خونست اس نده تا اس ندادم ما گفتیم دمش گرم حتما ازمون خوشش اومده چه خوب به قول ما شیرازی یکم قره قونی دهاتی بود ولی اندام خوبی داشت قبلش خیلی زید داشتم واسه تمین گفتم همین خوبه برام میمونه چون قره قونیه واسه همین میخواستم نگرش دارم یه بچه چند ساله هم داشت یه قرار گذاشتیم رفتیم بیرون یه چرخی خوردیم تو حرفاش گفت ها تو چت با یکی دوست شده بودم قرار گذاشته بودم باهاش با دختر خالم رفته بودم نشونیش گرفتم دیدیمش ولی به رو خودمون نیاوردیم اونم هی داشت زنگ میزد ما هم میخندیدیم خلاصه برام مهم نبود منم گفتم ای کلک تا یه هفته بعد از اون رفتم مشهد واسه اینکه نگه سوقاتی گفتم واسه سند ماشینم رفتم بندرعباس تو سفر هم ما باهاش بودیم تو چت یه روزی طول کشید اومدیم شیراز یه روز داشتیم حرف میزدیم گفت شارژ ندارم بعد اس میدم ما رفتیم براش یه شارژ 5 گرفتیم فرستادیم اون شارژو که فرستادم گفت با شوهرم مشکل بهم زدم بلوکم کرد از اعماق ته میسوختم نه واسه 5تومن پول واسه اینکه یکی فک کنه کیرم زده اما نه فهشش دادم نه چیزی گفتم تموم شد تا یه دوماه بعد با یه خط دیگم تو واتساپ اوردمش بالا و بهش پی ام دادم سلام خوبی گفت شما گفتم من برج 1 از 4 راه زندان سوارت کردم بردمت فلان جا گفت شمارتم بهم دادی گفت اونموقع تاحالا کجا بودی گفتم گوشیم دزدیده بودن حالو پیدا شده شمارت توش بوده گفت ماشینت چیه گفتم 405 بوده حالا 206 خریدم گفت عکست بفرست عکس پسر عموم ک 206 داره فرستادم گفت نمیشناسم و اینا خلاصه مخشو زدیم به پسر عموم هماهنگ کردم بره سر قرار اونم رفته بود اونجا اخلاقش خاص هست زنه چسی اومده بود اینم ریده بود روش خلاصه ولش کرد گفت من حوصلش ندارم گفتم به کیرم ول شد تا میگن خدا بخواد بزاره تو کاسه کسیا دو سه هفته بعد دیدم خودش اس داد به اون خط خودم که شمارش داشت که شما گفتم نمیشناسی گفت شمارت سیو هست اما نمیدونم کی هستی خلاصه گرم گرفتم باهاش و گفتم دوست دارم فلانی هستم و باهاش شدیم یه چند بار بهش سرویس دهی کردم بردمش کاراش رو انجام داد دوباره تو تعریفاش گفت که 3 نفر بودیم با دختر خالش و زن داداشش رفتیم تو یه خونه با سه نفر مشروب بخوریم دختر خالم زیاده روی کرده میخواستن سه تامون رو بکنن دختر خالمو برده بوده رو تخت یکیشون رفتیم بهش گفتیم خودت بزن ب بدمست بازی تا فرار کنیم زده به بدمست بازی گفتیم ببریمش دکتر برگردیم اون کسخلا هم باور کردن اومدیم بیرون رفتیم خلاصه هی میخواست ازم بکنه تا گفتم بریم خونه خالی گفت بچم هست نمیشه یه روز تبود میریم یه روز ما بردیمش دکتر واسه برگشت بچشم همراش بود اومدیم گفتم بیا بریم قلیون بکشیم برگردیم گفت کجا گفتم خونه دارم اینو بگم که در حال حاضر با 3تا از دوستام یه خونه مجردی گرفتیم فقط یه قالی و چنتا پشتی توش هست واسه زیدامون و کارمون که اگه بگم طولانی میشه گفت شوهرم میاد با عز و التماس رازی شد گفت زودا گفتم چشم رفتیم اونجا قلیونو چاق کردم نشستم کشیدن اومدن چسبیدم کنارش نشستم شرو کردم بوس و مالیدنش هی دستمو پس میزد میگفت بچم میبینه ب باباش میگه خلاصه هی ما بیشتر اسرار به مالیدنش میکردیم گفت پریودم گفتم عیبی نداره هی گیمالیدم سینه هاش رو تا صداش رفت بالا و واسه فرار کردن دوسه تا تو سری محکم زد به خودش که نکن میگمت و این حرفا گفتم یعنی نمیخوای بدی گفت نه میخوای بکنی گفتم ها میخوام بکنم گفت الان زنگ میزنم درستت میکنم گوشی رو ازش گرفتم اومد بلند شه گرفتم زدمش زمین افتابودم روش که بلند نشه بچش زد زیر گریه گفت تورا به ناموست بچم بزار بچم بگیرم گفت بگیر ساق پاش وسط پام بود بچشو گرفت گفتم میدی یا زنگ بزنم 10 نفر بیان گفت زنگ بزن بیان گفتم جوابگو کار هستی گفت اره 0917 رو که با گوشیم گرفتم گفت میدم گفتم بخواب خوابید گفت پتو بکشم روم بچم نبینه گفتم رو پشت بخواب میخواستم از کون بکنمش خلاصه سر بچش با گوشی گرم کرد کاندم هم اماده کرده بودم کشیدم سر کیرم اینو هم بگم مثه بقیه داستان اخرکیر نیستم کیر معمولی شایدم کوچیک دارم اندامم که گفتم بالا گزاشتم دم کونش فشار دادم رفت تو یه اه کشید کردمش ابم اومد میخواستم دو دست بکنمش کاندم عوض کردم دیگه کیرم بلند نشد خاک تو سرش یه دقیقه ای بازی کردم خودم کشتم بلند نشد گفتم بسه پاشو پاشد لباسلشد پوشید وقتی داشت چیزاشو جمع میکرد یه عکس از پشت ازش گرفتم ادمی نبودم بخوام عکسشو پخش کنم حدس زدم وقتی برسونمش از ماشین پیاده بشه لگدی سنگی چیزی میزنه تو ماشین گفتم اگه این عکسو داشته باشم تخم نمیکنه بزنه اومدیم پایین راهش رو کشید که بره گفتم بیا برسونمت گفت از تو به ما رسیده و رفت بلوکش کردم اس داده بود میخواستمت ک برگشتم گفت بیا باهم باشیم میخواست بکشونتم یه جا و شر راه بده نمیترسیدم از شرش ولی بیخودی بود زنگش زدم گفتم نقل این حرفا نیست من این کارو باهات کردم اما در عوض دوتا درس بزرگ بهت میدم گفت چی گفتم 1 اینکه از کونده بازیات واسه همه کس نگو 2 از هرکی کندی دیگه سراغش نرو گفت من یه کارت شارژ از تو گرفتم و یه چنتا قرص و شربت پولش هرچی میشه بیا بدمت گفتم نه دادی امروز ارزشش رو داشت حلالم کن گفت خداوکیلی دیگه زنگ نزن بخم گفتم بلوکی غضیه پسر عمومم براش گفتم بعد خدافظی کردیم نوشته
0 views
Date: June 16, 2020