جزیرهء ناشناخته ۱

0 views
0%

این داستان رو حتما بخونید اولین دخول و راه بی بازگشت نمیدونم از کجا شروع کنم شاید مقدمه کمی طولانی بشه ولی به همه دوستان توصیه میکنم این داستان رو بخونید پانزده سالگی برای پسر ها و نه سالگی برای دخترها بحرانی ترین سن برای شکل گیری تمایلات و ذائقهء جنسیه و متاسفاته توی دنیای ما به چند دلیل پسرها و دخترا اولین کنجکاوی های جنسی رو با همجنسشون انجام میدن چون خیلی راحت در دسترسه و صمیمیت بیشتری بین اونها هست برای پسر ها پسر عمو پسر عمه پسر خاله پسر دایی یا برای دختر ها دختر خاله دختر عمو دختر دایی یا دختر عمه هست خونوادها به بچهای فامیل اعتماد بیشتری دارن و حتی بچشون رو تشویق به دوستی و رفت و آمد با بچهای عمو دایی عمه و خاله میکنن نیاز جنسی مثل یه جزیرهء ناشناخته است که هر کس با شیوه خودش باید اون رو بشناسه البته احمقانه است که نسل قبل از ما نیاز جنسی رو جدی نگرفتند و قبول کردند یه بچهء دوازده ساله هیچ درکی از نیاز جنسی و عاطفی نداره غافل بودند که نیاز جنسی و عاطفی خیلی قبل تر از سن بلوغ حتی در دوران نوازادی با هر لمس دست مادر با اندام تناسلی و حتی با هر دستشویی رفتن در حال شکل گیریه و تظاهر به نبودن و دست کم گرفتنش باعث میشه ذائقه جنسی شکل نگیره و فرد به دنبال هر تجربه ای برای درک بهتر جنسیت و لذت جنسی باشه سه قانون در دسترس بودن امن بودن و راز داری انتخواب های ما رو به راحتی تغییر میدن شاید خیلی از همجنس گرایان شهوانی بدون اینکه درکی از سکس داشته باشن تنها با کنجکاوی های سادهء قبل از بلوغ وارد این مسیر بی بازگشت شدن داستان من نمونهء زندهء یک راه بی بازگشت به جزیرهء ناشناخته نیاز جنسی است هیچوقت روزهایی رو که نور زرد خورشید ظهر تیر ماه از پنجرهء آهنی ضد زنگ خوردشون توی اتاق طبقه بالاشون میفتاد رو فراموش نمیکنیم اون روزا توی سن 14 سالگی در اتاق رو توی سکوت ظهر قفل میکردیم و روی تنها تخت اتاق دراز میکشیدم و همدیکه رو لمس میکردیم وقتی برای اولین بار پشت شهرام پسر عموم نشستم و کونش رو لمس کردم قلبم داشت از سینه ام بیرون میزد خیلی آروم اول شلوار و بعد شرط مامان دوزش رو پایین کشیدم و نور آفتاب کون کوچولوش رو با کرک های زرد و نرم مثل یه اثر هنری زیبا نمایان کرد قلمبه هاش توی دستای ظریف من جا میشد و وقتی بازش کردم یه سوارخ کوچیک باعث شد آب دهنم رو به سختی قورت بدم شهرام یک سال با من فاصله داشت و من متولد 66 بودم کنجکاوی ما با فرو کردن چیزای باریک مثل پیچ گوشتی یا مداد رنگی بیشتر شد و از هم میپرسیدیم آیا کیر توی کون میره اون زمان میدونستیم فیلم سوپر وجود داره و از دوستای مدرسمون دربارش شنیده بودیم اما جز عکسای سکسی آدامس چیزی ندیده بودیم با قلم موهای نرم و تمیز نقاشی خواهرش به نوبت هر کدوم وسط چاک کون اون یکی میکشید و سعی میکرد روی سواخش رو ماساژ بده باور کنین هیچوقت اون لذت و قلقلک رو که باعث میشد نوک کیرمون خیس بشه رو فراموش نمیکنم اون اتاق تمام کنجکاوی های ما رو به سمت باهم بودن سوق داد چون توی ظهر تابستون که همه زیر پنکه خواب بودن یه مکان امن به حساب میومد بعضی شبای پنجشنبه شناسنانه میزاشتیم و تا صبح شنبه پلی استیشن کرایه میکردیم و اینجوری دو شب به بهونهء بازی پیش هم بودیم میرفتیم اتاق بالا در رو قفل میکردیم و توی سکوت شب تا خود صب دستمون توی شرط همدیگه بود و کیر و کون همدیگه رو میمالیدیم و یا با انگشت میکردیم توی سواخ چراغ رو خاموش میکردیم و توی نور تلویزیون صدای فیفا 2000 رو کم میکردیم و شرت و شلوارمون رو تا زانو پایین میکشیدیم و زیر پتو روی هم میخوابیدیم کیرمون رو لای پا و کون همدیگه می مالیدیم و گردن همدیگه رو میبوسیدیم و بعدش با کرم جق میزدیم و میریختیم توی نایلون و میزاشتیم توی کیفمون و صبح که میرفتیم بیرون مینداختیم توی دور ترین سطل زبانه ای که توی مسیر مدرسه تا خونه وجود داشت باور کنین توی اون سن فقط داشتن یه شریک جنسی کافیه که شما رو بی نیاز کنه از حرص زدن و ایجاد ارتبات جدید یادنه اون روزا صبحا با دوستام همیشه در مدرسه دخترونه بودیم اما من چون شهرام رو داشتم و قانع بودم به کمترین رابطه جنسی زیاد دنبال مخ زدن دخترا نبودم اولین دخول اولین بار من بودم که کونش گذاشتم و یه الم شنگه ای شد که نگو و نپرس یادمه سوم راهنمایی بودیم و شبا با هم برای یه پول ناچیز میرفتیم و پوستر آگهی میچسبونیدم اون شب کذایی کارمون زیاد بود و از قبل هماهنگ کرده بودیم که شهرام خونهء ما بخوابه صبح شنبه همه رفتن سر کارشون و من و شهرام چون توی فرجه امتحانا بودیم خونه موندیم قشنگ یادمه شبش خیلی توی تختم اینور و اونور شدم و تا ساعت سه نتونستم بخوابم و همش تو فکر فردا بودم و نفحمیدم کی خوابم برد صبح دقیقا ساعت نه و نیم بود که با نور آفتابی که روی صورتم افتاده بود بیدار شدم و ناخود آگاه پیش خودم گفتم صبح شده و چرخیدم و به شهرام نگاه کردم روی تشکش به شکم خوابیده بود و پتو از روش کنار افتاده بود و قلنبهء کونش قشنگ از رو شلوار ورزشی که دیشب داده بودم بپوشه دیده میشد کیرم داشت بلند میشد و یکم مالیدمش تا حسابی سفت شد توی دلم گفتم حالا وقتشه اگه امروز نتونیم هیچوقت نمیتونیم اروم پا شدم و رفتم زانوهامو دو طرف رونش گذاشتم روی زانو وایسادم و کیرمو که شق شده بود رو درآوردم یه هو شلوار ورزشی سورمه ای و شرطشو باهم پایین کشیدم و خوابیدم روش سراسیمه بیدار شد و متعجب گفت چیکار میکنی دیوونه نکن آریا الان یکی میبینه واسش توضیح دادم کسی خونه نیست و دوباره دراز کشید حسابی کیرمو مالیدم به کونش و یکم لا پایی زدم و برای اولین بار برش گردوندم و واسش ساک زدم و خیلی خوشش اومد و تعجب کرد که منی که هیچوقت واسش ساک نمیزدم چجوری واسش اینکارو انجام دادم بعدش اون روی کونم خوابید و واسم ساک زد تا میخواست آبمون بیاد بیخیال میشدیم یادمه یه تخت دو نفره با تشک فنری داشتیم که برای پدر و مادرم بود تخت دقیقا این شکلی بود در حالی که شرط و شلوار ر دومون پایین بود پاشدیم و رفتیم به سمت اتاق شهرام جلو تر از من راه می رفت و دقیقا کونش این شکلی بود جلوی تخت وایسادم و جلوش زانو زدم و کیرشو خوردم که گفت نکن آبم میاد و شلوارشو کشید بالا گفتم دراز بکش و خواستم روش بخوابم و بمالم به کون نازش در گوشش گفتم شهرام بکنم تو کونت گفت نمیدونم فکر میکنی میشه گفتم چیکار داری من میکنمش توت بعد تو بکن فکر میکردم مثل این عکسا راحت میکنم توش و واسش شالاپ شلوپ تلمبه میزنم چقد ساده بودیم اون دوران 373672_0 شلوار و شرتش رو تا پایین پاش کشید و روی تخت به شکم خوابید و سرشو گذاشت روی بالشت قشنگ یادمه یه کرم عطر اگین نارگیلی داشتیم که هر بار بوش میکنم اون روز واسم زنده میشه شهران رو تخت دراز کشید و بالش رو بغل کرده بود پاشدم و تی شرتم رو که دست و پا گیر بود دراوردم یه لحظه از کونش چشم بر نمیداشتم گقتم بازش کن شهرام بدون یه کلمه حرف با دستش کونشو باز کرد و منم کرم رو روی سوارخش و اطرافش مالیدم و خیلی آروم انگشت وسطم رو فرستادم توش که شاکی شد و گفت اوییی میسوزه آریا اونموقع نمیدونستیم اما بعدا فحمیدم این سوختن به دلیل لانولین و الکل موجود توی کرم های دست و صورته و اصلا برای کون کردن چیز خوبی نیست یکم از کرم هم به کیر خودم زدم و خوابیدم روش 7663 شهرام گفت یواش بکنیااااا منم گفتم دیوونه هنوز که کاری نکردم باشه تو نگران نباش فقط قشنگ بازش کن لاشو که باز کرد دو زانو روی تخت نشستم و سر کیرمو دقیقا گذاشتم روی سوراخش و یکم توی لیزی کرم واسط چاک کونش و روی سوراخش بالا پایین می کردم و می مالیدم بوی کرم اتاق رو برداشته بود و فضای احساسی خوبی داشتیم این مالیدن با کرم خیلی حال میداد و یواش یواش داشتم میرفتم تو فضا و شهرامم میگفت جووون چه حالی میده با کرم آریااااا دیدم اینجوری پیش برم آش نخورده و دهن سوخته نکرده آبم اومده یکم وایسادم و سرشو با سوراخ کونش تنظیم کردم یواش یواش فشار دادم تا نصف سرش خیلی نرم رفت توش و شهرام یه آخ گفت وای خدا انگار یه حلقهء گرم دور سر کیرم رو سفت گرفته بود و نبضی میزد و وسسوسه میشدم که همشو یجا توی کون کوچیکش جا بدم نمیدونم چرا یهو شیطان رفت تو جلدم و رفتم روی پاهام و دستمو گذاشتم دو طرفه بازوهاش و نگاهی به پایین انداختم شهرام با دستاش کونشو باز کرده بود و کیرمو می دیدم که وسط کونش جا خوش کرده و همش بیرون بود و بعله گرما و نبض کون شهرام داشت آبمو میاورد و قلبم روی هزار بود آبم داشت میومد اب دهنمو به سختی قورت دادم و نمیدونم چرا یهو خر شدم و خودمو ولو کردم روش چنان جیقی زد که گوشم کرد شد و توی همون لحظه آب منم اومد و دقیقا این جمله رو تو گوشم جیغ زد دررررررش بیارررررر کثافت پارم کردی انگار برق گرفته بودمون زود از روش بلند شدم و ابم از نوک کیرم فوران کرد و تخت رو به گند کشید آریا دستاشو گذاشته بود رو کونش و توی تخت غلط میخورد و یه ریز فحش میداد سریع با دستمال کاغذی آبمو رو تخت پاک کردم و شهرام و آرومش کردم و ازش خواستم دوباره به شکم بخوایه اشک تو چشاش حلقه زده بود و میگفت نمیزارم دیکه شاید یه ربع واسش حرف زدم کونش رو نگاه کردم و بهش اطمینان دادم خون نیومده تا دوباره راضی شد دمر بخوابه و ازم قول گرفت یواش یواش بکنمش تو اگر نرفت هم بیخیال بشم به کیرم کرم زدم و دوباره رفتم روش دستاشو گذاشتم رو کپل های کونش و گفتم اینجوری بازشون کن خیلی اروم سرشو فشار دادم و خوابیدم روش که گفت آخ اخخخخخخخ خیلی میسوزه آریاااا در اتاق پدر و مادرم دقیقا توی حال باز میشد و وقتی وارد خونه میشدی کافی بود به سمت چپت نگاه کنی تا قشنگ نصف تخت رو ببینی صدای کلید رو شنیدم که توی قفل چرخید اما نمیدونم چرا مکث کردم و فکر کردم اشتباه شنیدم یه لحظه جفتمون خشکمون زد و شهرام با تعجب گفت در و قفل کردی صدای باز شدن در اتاق رو که شنیدیم عین جن زدها پا شدیم و اصلا نرسیدیم شلوارمون رو بالا بکشیم که مادرم اجل معلق بالا سرمون وایساده بود و حاج و واج ما دوتا رو نگاه میکرد مام مثل مترسک وایساده بودیم از بانک برگشته بود تا مدارک بازنشستگیشو ببره بعد از یه سکوت عجیب که فکر کنم به اندازه یه سال طول کشید خیلی زود هر کدام یکی یه چک افسری خوردیم و کتمان کردیم که کاری نمیکردیم و داشتیم کشتی میگرفتیم و هرکس که اصرار میکرد یه چک دیگه میخورد تو صورتش نهایتا گریه کنان به پای مادرم افتادیم تا به کسی چیزی نگه اونم هی اصرار میکرد باید به پدراتون بگم بگم بچهاشون چیکار میکن خاک تو سرتون کثافتا خاک تو سرتون شما از این به بعد به مرغ خانه نا محرمین تف به روی هر دوتاتون وقتی توی گریه به مادرم فحموندیم که نیاز جنسی داریم و دو سهوتا چک دیگه نوش جان کردیم گفت یعنی اینقدر بی عرضه هستین که نمیتونین دوسدختر پیدا کنین درستون رو بخونین و زن بگیرین این کارا چیه جونم واستون بگه نهایتا جز مادرم کسی نفحمید ولی رابطه ما و خونواده عموم کم رنگ تر و کم رنگ تر شد و با چند تا بهانه خاله زنکی کلا قطع شد ولی ما دوتا کلا تو فکر هم بودیم اتفاق اصلی که دخول کامل داشت وقتی افتاد که هر دو شش ماه مونده بود که دیپلم بگیریم البته جزعیاتش مفصله اگر عمری بود تو قسمت قبل واستون میگم این روایت حقیقت زندگی منه که بعد از اینهمه سال که توی دلم نگهش داشتم تصمیم گرفتم برای شما دوستان بگم پسر عموم چند سال پیش توی یه تصادف فوت شد و من تنها ترین آدم روی زمین شدم اگر آگاهانه به بچهامون اجازه تجربه جنسی با جنس مخالف رو بدیم و نیازشون رو در زمان خودش به رسمیت بشناسیم هرکدوم جزیرهء ناشناختشون رو در زمانی که خودشون حس میدونن وقتشه میشناسن و نیازی به رفتن این همه راه های نرفته نیست ممنونم که خوندین این عکسا هم برای بهتر رسوندن مطلب گذاشتم و چتد تاشم واقعی بود نظری داشتید استقبال میکنم اینم عکس کیرمه که باهاش شهرامو کردم 2781_90 ادامه دارد خرداد 97 نوشته

Date: December 6, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *