جزیره ی لزبوس

0 views
0%

فقط من و اون تو جزیره ی لزبوس جایی که برای من خورشید و موهای سرخ اون با هم طلوع می کنن واسه صبحونه انگشت های لطیف اون دونه دونه انگور تو دهنم می ذارن و من دونه دونه انگشت هاشو می بوسم زیر نگاه داغ ظهر تن به آب می زنیم و خیسِ خیس به نیایش هستی می پردازیم عصره و اون پیرهن حریر سفیدش رو می پوشه و من غرق می شم تو تنش تو پناهگاه گردنش تو سبوی لب هاش میاد جلو لب هامون هم آغوش می شن و من مست اون پیرهن رو تنش زیاد دووم نمیاره و باز مواجهه ی من با نارپستان هایش که از آن ها شهوت بر می خیزد می بوسمشان مثل اشیاء مقدس که حاجتم روا شود آرام دورش طواف می کنم و زیر گوشش نجوا می کنم آفرودیت من قلقلکش می آید و دلش غنج می رود که می خندد و من با خنده اش می خندم همیشه حالا پشتشم طره های سرکشی که به قید گوجه ی بالای سرش درنیامده اند را به سختی کنار می زنم تا محراب مرمرین گردنش بر من متجلی شود و حالا لب و دهان من به ذکر مشغول می شود و مهره های کمرش دانه های تسبیحند حالا خود معبود به سمت عبد بر می گردد و من انگار مثل موسی از هوش می روم وقتی خم می شود و بنده پروری می کند سجده ی این بر دل آن سجده ی آن بر دل این فقط وقتی به عرش برمی گردیم که می بینیم گشنمون شده دم غروب که می شه محکم دست هم رو می گیریم و با پاهای برهنه رو شن های طلایی ساحل می دوییم و می خونیم شب که می شه آتیش روشن می کنیم و تو نورش به هم خیره می شیم و با هم می خندیم و اشک می ریزیم و قصه می گیم جزیره ی لزبوس جایی که مکنوناتی نیست نوشته

Date: November 17, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *