بنام خدا این یک داستان سکسی نیست پس صرفا اگر انتظار چنین چیزی دارید از خواندن ادامه داستان صرف نظر کنید با تشکر اینجا تنها جایی هست که پیدا کردم تا بتونم داستان زندگی و حرف دلمو بزنم شاید حرف دل من حرف دل خیلی های دیگه هم باشه خیلی های دیگه که مسیر زندگیشون مثل من تغییر کرد و نتونستن واقعیت هارو به خیلی ها بگن خیلی ها که شاید با خوندن این داستان به خودشون بیان و تا دیرتر نشده اقدام کنن و یه فکری به حال خودشون کنن اینم بگم این اولین جایی هست که میخوام راجبش کامل توضیح بدم و داستان دیگه ای ارسال نمیکنم زندگی بهم آموخت باید خیلی سرسخت باشی تا با هربار زمین خوردن از دور خارج نشی من امیرعلی هستم متولد 76 از شهر قم یه خانواده از همه نظر متوسط و اینم بگم فرزند اول خانواده هستم و غیر از خودم تنها یه برادر کوچیکتر دارم من بر خلاف خیلیای دیگه تو شهر خودم اصلا مذهبی و تعصبی نیستم یگانگی خدارو قبول دارم و بس و البته اینم بگم تا پیش از این تحت تاثیر جو یا دوران خام نوجوونی هر کدوم که اسمشو دوست دارید بذارید خیلی مذهبی و متعصب بودم به عبارتی نماز و روزه و همه سر وقت اینا تقریبا همه شامل مقدمه میشدن من پسر خوبی بودم این که گفتم بودم چون حس میکنم دیگه خیلی وقته که نیستم اگه خلاصه و جمع و جور بگم شروع خیلی خوبی داشتم چون تک فرزند بودم و توجه همه خانواده و فامیل بهم بود درسم خیلی خوب بود باهوش و خیلی با استعداد بودم طوری که همه چشم امیدشون بهم بود و تو دل همه جا داشتم تا سال پنجم ابتدایی همه چیز خوب پیش میرفت نمرات خوب و موفقیت های تحصیلی و المپیاد و و اما همون سال پنجم با عده ای از بچه ها آشنا شدم که اسمشونو با اندکی تغییر میذارم دار و دسته ی مسعود مسعود به معنای کلمه گه ترین آدمی بود که تو زندگیم باهاش دوست بودم یه بچه لش درس نخون عوضی که همش دنبال پیچوندن درسا بود تو اون سال ها هم همه ی بچه های همسن من میدونن که بچه ها زیاد تو کف دختر بازی و سکس و این چیزا نبودن کلا فاز همه درس بود جز نهایتا چند نفر متاسفانه یا بدبختانه مسعود کلا علاوه بر اینکه خودش باطل بود خیلی های دیگه روهم باطل کرده بود و دور خودش جمع کرده بود البته واسه همین گفتم دار و دسته ی مسعود تو اون سال بود که بین صحبتای بچه ها فهمیدم که بچه چجوری بدنیا میاد و چجوری زن و شوهرا باهم حال میکنن و و اینو بگم که اولش خیلی برام غیر قابل تصور بود چنین چیزایی و شاید تا دو هفته خواب آرومی نداشتم یجور اضطراب و استرس بیخودی داشتم شاید چون به این خاطر که کلا فازم مثبت بود اون سال گذشت و با معدل 20 قبول شدم و سال اول راهنمایی شروع شد اون سال با یادگرفتن چیزای جدیدتری شروع شد شاید بتونم بگم اولین جرقه های افت تحصیلیم همون سال خوردن چون محیط طوری بود که بچه های خراب به مراتب بیشتر و بیشتر از قبل بودن خیلی خلاصه از اون سال میگذرم و میرسم به تابستون سال اول راهنمایی بدترین تابستون زندگیم دقیقا یادم نیست ولی بین تیر ماه و مرداد ماه بود که یه بار توی حموم داشتم خودمو میشستم و حس کنجکاوی بهم دست داد و شروع کردم به ور رفتن با کیرم که اون موقع دودول بود و شدت انجام کار رو بیشتر کردم که ناگهان حس کردم یه حس خوبی بهم دست داد انگار یه جوری از داخل خالی شدم و یه آرامش چند لحظه ای عجیبی داشتم اون موقع نفهمیدم که آیا چیزی ازم خارج شد یا نه چون زیر دوش آب بودم ولی از حموم که بیرون اومدم خیلی حالم عجیب بود هیچ شناختی نسبت به کاری که کردم نداشتم از طرفی دوست داشتم بازم انجامش بدم اون روز گذشت و تنها چیزی که یادمه از اون روز به بعد توی دستشویی و حمام هر روز و هر روز بعضی روزا 5 بار یا بیشتر و گاهی حتی 10 بار جق میزدم و خودمو خالی میکردم خداشاهده من نمیدونستم دارم چیکار میکنم و هیچ شناختی نداشتم علاوه بر اون مسئله ای نبود که بشه با بچه ها در میون گذاشت و کلا دوستای من اکثرشون تو فاز درس و مشق بودن بیشتر و نمیشد راجب این چیزا باهاشون صحبت کرد این مسئله همینطور ادامه پیدا کرد و طوری شد که تبدیل به یه عادت و اعتیاد دائمی شد در من بطوری که اگه چند روز انجام نمیدادمش به شدت احساس نیاز میکردم رفته رفته از سال دوم راهنمایی معدلم پایین اومد و تو خیلی از درسا ضعیف تر از قبل شدم و احساس میکردم دیگه اون توان و استعداد قبلی رو ندارم سال سوم راهنمایی هم شروع شد یادمه اون سال یکی از بچه ها با اسم مستعار محمد یه فلش پر از فیلم پورن که بین بچه ها به فیلم سوپر مشهور بود بین بچه ها دست به دست میکرد تا به دست منم رسید یادمه اولین بار که فیلم پورن دیدم فهمیدم رابطه خیلی مستقیمی بین سوپر دیدن و جق زدن وجود داره در واقع یجور سکس مجازی یا همچین چیزی اون سال بشدت درگیر جق بودم چون بخش اعظمی از وقتمو ناخواسته پر میکرد وقتیو که میتونستم بذارم پای مطالعه و درس خوندن و ورزش کردن و تازه اواخر همون سال بود که یه بار بحثی بین بچه ها بود که متوجه شدم که جق چیه و ضرر داره و باید بعد از بیرون اومدن منی غسل کرد و با بخاطر آوردن نماز هایی که تو حالت جنب خونده بودم ناگهان همون لحظه دنیا رو سرم خراب شد از همون موقع بود که تحقیقاتمو راجب انحرافات جنسی و خودارضایی شروع کردم به خیلی از سایت ها سر زدم و کلی مطلب خوندم کلی کتاب و کلی پرس و جو از افرادی که میشناختمشون اون سال تازه از حس پشیمونی و شروع تغییر مسیر زندگیم باخبر شدم و با همه ضرر هایی که به جون خریده بودم شروع کردم به ترک کردن خودارضایی ولی ترک کردن کجا بود نهایتا 2 3 روز میتونستم دووم بیارم و بعدش اینقدر حالم بد میشد که خواسته یا ناخواسته باید ارضا میشدم یادمه اون زمان اینترنت بودش همون تلفنی ها و یه بار از یکی از بچه ها فیلتر شکن گرفته بودم و چقدر وقتمو با همون تو نت بدنبال عکسای پورن میگذروندم یا هزار بدبختی و صرف چندین ساعت زمان نهایتا چندتا عکس یا فیلم پیدا میکردم و با کلی تصورات و خیال پردازی های شهوانی خودمو ارضا میکردم و بعدشم مثل سگ پشیمون میشدم و دنیا رو سرم خراب میشد میرفتم عکسارو و فیلتر شکنو پاک میکردم و همه رو از بین میبردم و به خیال خودم از خودم دورشون میکردم دوباره چند روز بعد به هزار در میزدم دوباره فیلترشکن گیر بیارم همون ماجراها از اول تکرار میشد فاز اون روزام ناامیدی مطلق بود چون تازه فهمیده بودم درگیر چه کاری هستم و برای کسی مثل من با اراده قوی و توان بالا خیلی سخت بود ببینم یه چیزی مثل زالو بهم چسبیده و نمیتونم از خودم جدا کنمش بعلاوه میدیدم همه دوستام و حتی ضعیف ترین دانش آموزا در حال سبقت گرفتن ازم بودن و همه اونایی که من الگوشون بودم حالا از کنارم رد میشدن و نیش خند میزدن و با کنایه صحبت میکردن حال اون روزامو تنها کسی میفهمه که مثل من تجربه کرده باشه اون سال یادمه عاشق یه دختری شدم و دیدم خیلی بهم شباهت داشت چه از نظر اخلاقی و چه وضع خانوادگی دختر خیلی خوبی بود و خالصانه دوسش داشتم گرچه برام خیلی خیلی زود بود ولی انگار دوست داشتنش دست من نبود نمیتونستم بهش فکر نکنم یادمه اولین باری که دیدمش تا بعد از اون اینقدر ذهنم درگیرش بود که شاید تا 1 یا 2 هفته جق نزدم چون خیلی بهش فکر میکردم باز همون سال محسن یگانه آلبوم رگ خواب رو داد بیرون و با آهنگ عذاب خیلی خاطره دارم و کلا هر وقت دپرس بودم گوش میدادمش بعد از گذشت چند ماه تونستم باهاش به هر سختی که بود دوست بشم و رابطمو شروع کنم باهاش اونموقع 13 یا 14 سالم بیشتر نبود ولی فکر میکردم از نظر عقلی خیلی بیشتر بودم به هر زحمتی که بود رابطمو باهاش حفظ کردم و درسمو هم کم و بیش میخوندم ناگفته نماند جق هم سرجاش بود و شاید هزار بار تصمیمم و امتحان کردن راه های مختلف برای ترک تا اون زمان نتیجه نمیداد رابطه ما 5 سال و 8 ماه طول کشید تا چند ماه پیش که بطور کامل کات کردیم از خیلی از چیزا فاکتور میگیرم و خلاصه میکنم رفته رفته وضع درسیم بسیار گهی شد رشته ریاضی میخوندم و جهش واقعی مسیر زندگیم از سال پیش شروع شد سال سوم دبیرستان که بودم شدت انجام خودارضایی خیلی بیشتر شد به منابع وسیع و باز پورن دسترسی داشتم و سایت های مجانی پورن رو خیلی خوب میشناختم بعلاوه با پورن استار های معروف زن آشناییت تمام داشتم و اسم و خصوصییات خیلی هاشونو کامل میدونستم افت شدید تحصیلیم دقیقا بر میگشت به اعتیاد شدیدی که داشتم به انجام این کار و اون سال خرداد 94 با کمال ناباوری 5 تا درس نهایی حسابان فیزیک شیمی جبر و هندسه رو افتادم یجوری انگار ارادمو از دست داده بودم و نمیتونستم تصمیم بگیرم خانواده و معلما و مدیر با دیدن مردود شدن من خیلی متاثر شدن واقعا باورشون نمیشد بعلاوه خانواده که خیلی منو تحت فشار قرار میدادن واقعا باورش خیلی سخته که همه سال ها از اول بین رتبه های1 تا3 کلاس باشی و ناگهان 5 تا درسو بیوفتی بقیه درسا روهم با نمره ناپلئونی قبول شدم و نمره مستمر بهم کمک کرد اون سال شهریور ماه هم بازم هر 5 تا درسو افتادم و دیگه کلا مادرو پدر و بقیه کسایی که میدونستن ازم ناامید شدن با کمال نا باوری مجبور شدم پروندمو بگیرم و برم یه مدرسه بزرگسالان بین بچه ها مدرسه شبانه معروفه ثبت نام کنم تا بتونم دی ماه همون سال درسامو پاس کنم و بعدشم تیر ماه کنکور بدم مدرسه بزرگسالان دقیقا جای آدمای لاشی معتاد و بچه های کار هست تو اون محیط واقعا احساس نا امیدی و یاس داشتم خیلی زود دی ماه 94 هم اومد و از 5 تا درس سال سوم فقط 2 تاش پاش شد و 3 تا درس باقی موند این یعنی تمام یه سال عقب افتادم چون دیگه نمیتونستم تیر ماه 95 کنکور بدم و بماند جنگ و دعواها و تنش هایی که تو خونه داشتم و خیلی مسائل دیگه با کلی اصرار و دعوا خیلی زود خرداد 95 هم اومد و از 3 تا درسی که داشتم 2 تاش باقی موند و از همه این مسائل گذشته حالا انگار شکست خوردن دیگه بخشی از وجودم شده بود چندین ماه تمام خونه نشین شدم و خودمو تو اتاقم حبس میکردم و منزوی شده بودم هر جوری که بود از بقیه دوری میکردم تا تنها باشم دیگه برام زندگی معنای خاصی نداشت و بی اهمیت بودم نسبت به همه چیز و همه کس به معنای کلمه دیگه حس شاد بودن رو تا به امروز تجربه نکردم و بیخیال دنیا و آدماش بودم تنها کاری که میکردم بیشتر وقتمو با کامپیوتر و خوندن اخبار تکنولوژی پر میکردم به وقتشم معمولا یه روز در میون میرفتم سراغ منابع پورن و جق میزدم و خودمو خالی میکردم و بعدشم پشیمونی که همیشه همراهش بود و البته حس نا امیدی گاهی اوقاتم سریال مردگان متحرک رو دنبال میکردم کل زندگیم شده بود همین و بس با مردود شدنم در خرداد 95 باید تا شهریور صبر میکردم شهریور ماه هم خیلی زود اومد و بازم هر جفتشونو افتادم و نتونستم پاس کنم معمولا نمراتم بین 1 تا 4 میشد نمیدونم چه حسی بود ولی سر جلسه امتحان واقعا انگار بیهوش بودم و نمیتونستم هیچی بنویسم همیشه ورقه رو سفید تحویل میدادم با شروع سال تحصیلی جدید از مهر ماه بازم دقیقا شرایط پارسالو داشتم 2تا درس پاس نشده و کنکور 96 و یه سال از عمرم که تلف شد و شاهد قبول شدن نزدیک ترین دوستام تو بهترین دانشگاه های کشور بودم و طعنه و کنایه های تموم نشدنی اطرافیانم و بخصوص خانوادم و بغض و درد پنهونم که هیچکسی جز خود خدا ازش خبر نداره و با وجود همه تلاشی که برای ترک کردنش کردم هنوزم پا برجاست از مهرماه مصرف سیگارو شروع کردم اولین چیزی که کشیدم برگ کاپیتان بلک بود و از طعم سیگار اصلا خوشم نیومد ولی ادامه دادم و اکثر سیگار های خوب رو امتحان کردم کمل سفید دانهیل نقره ای سناتور شرابی مارلبورو آیس بلاست و کاپیتان بلک دارک کریما یه وقتایی بعد از مدرسه تنها میرفتم تو پارک و یه ایستک شیشه ای و یه نخ سیگار همه آرامشی بود که برای چند لحظه تو شرایط سختی که گرفتارش بودم بهم میداد و کمکم میکرد تا به خودم تلقین کنم که من یه مرد آزادم و چیزی نیست که بتونه ذره ذره وجودمو از بین ببره دی ماه اومد و 2 تا امتحانمو دادم و امیدوارم که قبول بشم 5نوبت امتحانی مردود شدم 1 سال از عمرم رفت و بین 5 تا 6 سال جق زدم کاری ندارم به مضرات و کس شعر هایی که تو سایت های مختلف نوشته ولی چیزایی که سر من اومدن مقدار زیادی از موهای سرم ریختن و هیکل و صورتم خیلی داغون شدن بطوری که الان وقتی کسی منو میبینه فکر میکنه24 یا 25 سالمه عینکی شدم و هرسال نمره چشمم بالاتر رفت آرامش ذهنمو از دست دادم و همیشه و همه جا نگرانی بیخودی دارم شاید بشه اسمشو یجور وسواس گذاشت قدرت فکر و تصمیم گیریم خیلی ضعیف شده و به سختی میتونم چیزی رو یاد بگیرم و انگار مقدار زیادی از هوشمو از دست دادم برای ترک کردن به شدت ورزش کردم یه دوره 5 ماهه گیاه خوار شدم 2ماه تمام روزه گرفتم پیش بهترین مشاور ها رفتم و هزار و یک روشو امتحان کردم حالا فکر میکنم دیگه برام هیچی مهم نیست هر اتفاقی که بیوفته یا هر چیزی که پیش بیاد شاید بخاطر پایین اومدن سطح دوپامین مغزم باشه ولی به معنای واقعی دیگه از زندگیم لذت نمیبرم من پسر خیلی شاد و مهربونی بودم طوری که همه روم حساب میکردن و دوستای خیلی زیادی داشتم ولی الان دور و برم خالیه و انگار تو خلا نا امیدی و نیستی که خودم بوجود آوردم گیر کردم صورت خیلی قشنگ و مثبتی داشتم ولی حالا انگار نقش شیطان رو صورتم نقش بسته و بدترین حالات رو تو زندگی نسبتا کوتاهم تجربه کردم این چند وقت دیگه از خیلی چیزا بیشتر سیر شدم با دختری که بودم خودم باعث بهم خوردن رابطمون شدم و اعتیادم به خودارضایی گند زد به همه چیز ولی به همه دروغ گفتم که اون بهم خیانت کرد و رفت راجب درسمم که مفصل توضیح دادم که چجوری به ته دره سقوط کردم و از نا کجا آباد سر در آوردم هیچوقت با کسی سکس نداشتم و بعد از اون دیگه سمت هیچ دختری نتونستم برم و همچنان در پاسخ این سوال خودم جوابمو نگرفتم چرا من شاید کسی مثل من باشه که چیزایی مشابه منو تجربه کرده باشه و یا شاید تو این دنیای بزرگ تو این مورد هم تنها باشم شاید خیلی هاتون بیاید این پایین بکشید به فحش خواهر و مادر یا شاید خیلی هاتون باورتون نشه و بخندید و بگید مگه میشه و فکر کنید براتون از جایی داستان کپی پیست کردم ولی خود خدا شاهده همش داستان زندگی خودم بود اگه میتونید قبل از اینکه خیلی دیر بشه و مسیر زندگیتون تغییر کنه جلوشو بگیرید نوشته
0 views
Date: September 6, 2019
دوست عزیز من تم روزای جونیم رو مثل شما گذروندم و از هم سن و سالهام عقب افتادم. خوندن خاطرات شما حال و روز بیست سال پیش خودم رو به یادم میاره که نه آینده ای پیش روم میدیدم و نه چیزی خوشحالم میکرد. مشکل من یک شبه حل نشد و هنوز بخشی ازش باقیه. بهترین کار برای شما ورزش و رابطه جنسی واقعی هست. سعی کنید تنها نمونید و برای درس خوندن از کتابخانه استفاده کنید. روزهای خوب پیش روی انسان میاد بستگی داره که بخواهید تنهایی و توی یک اتاق تاریک سپریشون کنید یا در اجتماع و طبیعت.