سلام ببخشید من جمله بندیم خیلی خوب نیس من یه دختره 18 ساله ام اسمم هلناس از تهران یه روز توخیابون با یه پسری اشنا میشمو تصمیم میگیرم باهاش دوست شم خیلی داشت خوب پیش میرفت به نظره اون من یه دختره خوشگل بودم نمیخوام تعریف کنم از خودم من یه دختریم با موهای خرمایی و چشای طوسی و قد بلند یه روز وقتی با حامد بیرون بدم دیدم داره از شهر خارج میشه گفتم حامد کجا میریم گفت تا لواسون میریم بر میگردیم منم باور کردم چون زمستون بود هوا زود تاریک می شد ساعت 6 ونیم ماشینو یه جای خخخخخیلی خلوت نگه داشت و بازور ازم لب گرفت اولش یه کم ترسیدم که دیدم داره شلوارشو تو ماشین باز میکنه گفتم حامد تمومش کن بهم گفت تا نخوری نمیریم من از ترس داشتم میمردم که کیرشو بازور کرد تو دهنم منم که تاحالا تجربه نداشتم نمیدونستم چیکار کنم که دیدم سرمو هی داره بالا پایین میکنه من تو شک بودمو اون داشت قربون صدقم میرفت بعد از 15 مین مجبورم کرد باید سینتو بخورم بهم گفت نمیخواستم کاری کنم باهات سینه هات داغونم کرد سایزش 85 هست بازور سینه هامو خورد و دیگه تمومش کرد منم قول دادم به خودم که برسم خونه دیگه جوابشو نمیدم 2 هفته ازون قضیه گذشت که با اصرار حامد رفتم ببینمش تا منو دید بغلم کرد و میگفت دلش تنگ شده با هزار ترس و لرز نشستم تو ماشینشو رفتیم ناهار خوردیم وقتی داشتیم بر میگشتیم دیدم رفت تو یه کوچه هواسم نبود که دیدم ریموت پارکینگو زد و رفت تو گفتم حامد چه گهی میخوری گفت میخوام با تنها عشقم سکس کنم اینو که گفت فشارم افتاد بهش گفتم جیغ میکشمممما بزار برم کفت هرچقدر میخوای بکش با یه دستش سینه هامو فشار داد یه دستشم رو دهنم بازور برد تو خونه منم داشتم بی هوش می شدم از ترس اما اون بازور لباسامو در اورد و هی میگفت سینه هات تو دهنم جا نمیشه من فکر کردم در همین حده اما وقتی کیرشو دراوردم فهمیدم بدبخت شدم میگفت ادم زنشو از پشت نمیکنه منم شروع کردم به گریه کردن اما اون انگشتشو کرده بود تو کونم کیرشم کرم زد بازور کرد تو کسم بهم میگفت نمیزارم این سینه ها مال کسی شن همه جای دندون بود رو سینم بعد از چند دقیقه کیرشو دراورد و گفت معذرت میخوام دیدم کیرش خونی خونی بود من نمیدونستم چی بگم فقط میدونستم بد بخت شدم بعدش تو اون حال دیگه چیزی نفهمیدمو تو بغلش خوابم برد سینم تو دهنش بود وقتی از خواب بلند شدم حالم بد بود و حامدم فقط اینجوری قربون صدقه میرفت که میگفت چند ماه دیگه میام خواستگاریت اما من واقعا ازش زده بودم حامد 27سالش بود و میگفت من وقته ازدواجمه و جز تو هیچ کسو نمیخوام اما من نمیتونستیم الان2 ساله باهمیم و اون میگه ولی من مثل اون عاشق نیستم نوشته
0 views
Date: October 20, 2018