حقیر و مطیع

0 views
0%

سلام اسمم فرهاد واین داستان مربوط به دو سال پیش امیدوارم خوشتون بیاد همیشه مسافرت برام جذاب بود به واسطه همین با دختری ازدواج کردم که روحیاتش به سبک زندگیم نزدیک باشه وبا سفر کردن مشکلی نداشته باشه جالب اینجاست که با مونا توی یکی از سفرایی که به قبرس داشتم اشنا شدم واین اشنایی در نهایت منجر به ازدواج من ومونا شد روزگار بر وفق مراد بود وما تقریباً سالی 4الی5 سفر خارجی داشتیم ماجرایی که براتون تعریف میکنم به سال سوم اردواجمون بر میگرده که تصمیم گرفتیم واسه تعطیلات کریسمس بریم بلژیک البته تو اون تایم خواهر خانومم تو سفارت امریکا یه مصاحبه داشت وبرای اینکه تنها نباشه ما همراهیش میکردیم کارای سفرو انجام دادیم و دو روز مونده به کریسمس رسیدیم و رفتیم به هتلی که رزرو کرده بودیم بعداز اینکه رسیدیم همگی دوش گرفتیمو یه چند ساعتی استراحت کردیم وتصمیم گرفتیم یه چرخی تو شهر بزنیم و یه غذایی بخوریم برگردیم هتل وطبق برنامه ریزی که از قبل کرده بودیم من ومونا به سمت مچلن یکی از شهر های بلژیک که بخاطر اثار معماری وهنریش خیلی معروف بود حرکت کنیم رفتن مامصادف میشد با مصاحبه خواهر مونا پس تصمیم گرفتیم یه چند ساعتی با تاخیر بریم تا مصاحبه انجام بشه بعدش بریم سمت مچلن مصاحبه تموم شد و من و مونا حرکت کردیم و بعداینکه رسیدیم رفتیم یه هتل جا گرفتیم که وسایلمونو بذاریم بریم تو شهر چرخ بزنیم که متوجه شدم مدیر هتل یه ایرانیه که خیلی ادم موجه وجنتلمنیه یکم باهاش صحبت کردیمو مارو راهنمایی کرد که چجوری تو شهر به جاهای مد نظرمون سر بزنیم خلاصه رفتیمو طرفای ساعت 9 برگشتیم هتل که مدیر هتل که اسمش حامد بود بهمون پیشنهاد داد شامو تو اتاق خودمون سرو کنیم که با توجه به خستگیمون پیشنهاد خیلی خوبی بود من ومونا رفتیم تو اتاقمون که مونا رفت دوش گرفت بعداز اینکه اومد بیرون منم رفتم دوش بگیرم که بعد از چند دقیقه اومدم بیرون دیدم شامو اوردن ومونا داره بهش ناخونک میزنه چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد لباس مونا بود که فقط شورت وسوتین تنش بود با یه لباس خواب خیلی نازک که یحتمل وقتی شامو اوردن مونا با این سرو وضع درو باز کرده وغذارو تحویل گرفته بهش چیزی نگفتم و غذارو خوردیمو خیلی زود خوابیدیم فردا که از خواب پاشدیم واسه خوردت صبحونه رفتیم رستوران هتل همین که رسیدیم پایین مونا از قسمت پذیرش سراغ حامد مدیر هتلو گرفت که اونا گفتن بعداظهر میاد تعجب کردم که چرا سراغ اونو گرفت ازش پرسیدم چرا این سئوالو پرسیدی که گفت دیشب که شامو اورد گفت فردا اگه جایی خواستید برید بهم بگید تا به خانومم بگم تا باهاتون بیاد که جاهای قشنگتریرو بهتون نشون بده که وقتی اینوگفت فهمیدم دیشب شامو خود حامد برامون اورده و مونا پیش حامد با این وضعیت ظاهر شده یکم واسم عجیب بود ولی بیخیالش شدم رفتیم صبحانه روخوردیم موقع برگشت به اتاق یکی از کارکنان هتل یه شماره بهمون دادو گفت این شماره حامده گفت که هر وقت خواستید برید بیرون باهاش تماس بگیرید خلاصه رفتیم بالا واماده شدیم که بریم بیرون مونا شماررو گرفت و با حامد تماس گرفت که وقتی گوشیرو برداشت فهمیدیم شماره خانومشه بعد از سلامو احوال پرسی بهمون گفت بمونید تا بیام دنبالتون تقریباً نیم ساعت طول کشید رسید هتل رفتیم پایین و اونم اومد استقبالمون اسمش سحر بود خیلی چهره زیبا ولوندی داشت که همون اول توجه ادمو به خودش جلب میکرد حرکت کردیم به سمت جاهایی که سحر مارو میبرد انگار میدونست ما به معماری علاقه مندیم جاهاییرو بهمون نشون میداد که مربوط به دوره رنسانس بود ومعماری بینظیری داشت طرفای ظهر بود که سحر گفت بریم خونمون که ما قبول نکردیم ولی اینقدر اسرار کرد که مارو مجاب کرد که بریم سمت خونشون که تو حاشیه شهر بود و یه خونه ویلایی بود رسیدیم خونشون باهم رفتیم داخل نشستیم رو مبل که سحر به مونا گفت بیا بهت لباس راحتتر بدم که مونا گفت با همینا راحتم خیلی اسرار کرد ولی مونا قبول نکرد خودش رفت لباسشو عوض کرد اومد پیش ما نشست لباسش خیلی باز بود و معنای واقعی کلمه راحت بود خلاصه یکم صحبت کردیمو بیشتر باهم اشنا شدیم ساعت دو بود که حامد اومد خونه بعد یه چاق سلامتی سحر بهش گفت نمیری هتل که گفت ساعت پنج میرم ناهارو خوردیمو یکم تو حیاط خونشون که به نوعی برای عکاسی طراحی شده بود و بی نهایت زیبا بود قدم زدیم در حین قدم زدن حامد وسحر خیلی صمیمی با ما برخورد میکردن انگار که سالهاست باهم دوستیم نزدیکای ساعت 4 30 بود که ما با حامد به سمت هتل حرکت کردیم توی راه حامد بهمون پیشنهاد داد که وسایلمون جمع کنیم و بریم این چند روزو پیش اونا بمونیم با مونا مشورت کردمو دیدم خیلی مشتاقه که بریم منم قبول کردمو قرار شد شب با حامد بریم خونشون ساعت 10 بود که حامد مارو سوار ماشینش کردو حرکت کردیم سمت خونه توی راه رفت تو یه فروشگاه دو تا شیشه ویسکی گرفت که شب باهم بخوریم خلاصه رسیدیمو سحر مارو برد تو یه اتاق تا لباسمونو عوض کنیم از اونجایی هوا سرد بود مونا خیلی لباس مناسب وراحت با خودش نیاورده بود به من گفت میرم ازسحر لباس بگیرم مونا رفت پیش سحر منم لباسمو عوض کردم رفتم پیش حامد نشستم مشغول صحبت با حامد بودم که مونا با سحر از اتاق اومدن بیرون وقتی مونارو دیدم داشتم شاخ در میاوردم لباسی پوشیده بود که خیلی باز بود چیزی شبیه لباس خواب بود لینک لباس که شبیه به لباس مونا بود 1 90997 جالب اینجا بود که سحرم لباسشو عوض کرده بود واونم با یه دامن کوتاه خیلی تنگ و یه تاپ که یقش خیلی باز بود اومدن پیش ما نشستن سحر شروع کرد در مورد کارش برامون صحبت کرد و گفت واسه یه روزنامه عکاسی میکنه و خیلی به هنرو عکس گرفتن علاقه داره گرم صحبت بودیمو من ومونا هم ازشغلامون گفتیم که سحر گفت بریم شام بخوریم خلاصه شامو خوردیمو حامد پیشنهاد مشروب داد وهمه از خدا خواسته قبول کردن حامدم بساط مشروبو پهن کردویه موزیک لایتم گذاشت پیکارو یکی یکی بالا میرفتیم و مابینش یه سیگارم روشن میکردیمو میکشیدیم یکساعتی از شروع پیک زدن میگذشت که سحر مدل صحبت کردنش تغییر کرد معلوم بود یکم زیاده روی کرده وبیش از ظرفیتش خورده مونا دست سحر و گرفت سمت دستشویی بردش تا ابی به سرو صورتش بزنه تو همین بینم حامد بساط مشروب جمع کردو دیگه به خوردن ادامه ندادیم سحر از دستشویی برگشت و رو مبل ولو شد جوری که کاملاً شورتش معلوم بود با دیدن این وضعیت جامو عوض کردم وبه سمت مبل یک نفره رفتم که سحر راحتتر باشه و تو دید من نباشه اما این فقط تعادل سحر نبود که بهم خورده ادبیاتشم تغییر کرده بود و مدام به حامد میگفت بیا منو بمال بیا نوازشم کن بیا منو ببوس واقعاً تو حال خودش نبود حامد اومد پیش سحر نشست و تقریباً داشت ماساژش میداد دستشو میبرد زیر تاپش و سینه هاشو میمالید معلوم بود حامدم خیلی ترمال نیست و مشروب اونو هم تحت تاثیر قرار داده مونا که این فضارو دید اومد سمتم وگفت منم ماساژ میخوام که گفتم جلو اینا زشته که مونا گفت حامد کم مونده سحرو جلومون لخت کنه بعد تو میگی زشته خلاصه قبول نکردمو مونا گفت پس بریم رو مبل دو نفره بشینیم منم میخوام خودمو ولو کنم اونارو از نزدیکتر تماشا کنم منم که تحت تاثیر این جو بودم قبول کردمو رفتیم روبروشون نشستم وموناهم سرشو گذاشت رو پاهام وپاهاشو رو دسته مبل گذاشت جوری که دامنش کاملاً بالا اومد واگر حامد به سمت اشپزخونه میرفت قشنگ شورت مشکی توری مونارو میدید حامد که دید ماروبروشون نشستیم یه لبخند بهمون زدو گفت ببخشید دیگه سحر وقتی مسته اینجوری میشه باید حالشو جا بیارم که مونا گفت راحت باشید اگه کمک میخواین منم بیام که حامد گفت نه ممنون این لمش دست خودمه موناهم با به لبخند موذیانه گفت ببینیم لمتون چیه که اگه منم اینجوری شدم فرهاد حالمو جا بیاره حامدم با شنیدن این حرف اون خجالت نسبی که داشت کنار گذاشت و بی پرواتر سحرو میمالید مونا که معلوم بود خیلی تحریک شده به حامد گفت که چرا لباس سحرو در نمیارید اینجوری که از روی لباس واستون سخت میشه که سحر گفت حامد لباسمو در بیار مونا راست میگه اینجوری اذیت میشم حامدم تو کسری از ثانیه لباسشو در اورد و فقط شورتشو گذاشت تنش بمونه مشغول ماساژ دادن شدکه سحر گفت برو واسم اب بیار تشنم که حامد رفت تو اشپزخونه ویه لیوان اب پر کرد که براش بیاره تو این مابینم چشم از پاهای سفید مونا واون شورت توریش که دقیقاً تو دیدش بود بر نمیداشت و به مونا گفت توام دسته کمی از سحر نداریا موناهم گفت یعنی منم میخای ماساژ بدی حامد گفت چرا که نه من عاشق اینکارم موناهم گفت حالا فعلاً به زنت برس ببینیم چطوری حالشو جا میاری تا بعد حامدم ابو داد به سحرو پیرهنشو دراورد شروع کرد به بوسیدن سحر از انگشتای پاش شروع کرد با ناخونش پاهای سحروخراش میداد که سحر از شدت لذت لباشو گاز میگرفت دستاشو روی شورت سحر گذاشت وبا کف دستش حسابی میمالید با دندونش شورت سحرو از پاش دراورد وپرت کرد سمت موناو به مونا گفت دامنتو در بیار ومونا بدون اینکه از من بپرسه سریع دامنشو دراورد این صحنه واقعاً فضارو شهوتی کرد جوری که اصلاً نمیتونستم چیزی بگم وانگار منتطر بودم حامد ازم چیزی بخواد ومن براش انجام بدم حامد که تقریباً همه چیرو تحت کنترل داشت شلوارکشو در اورد واومد سمت مونا وبهش گفت شورتمو در بیار موناهم یه نگاه به من کرد و به سرعت شورتو کشید پایین و یه کیر بزرگ و کلفتو جلو چشماش میدید اومد که کیر حامد ساک بزنه حامد نذاشت وگفت الان نمیشه فعلاً تو کفش بمون تا ببینم چی پیش میاد تو این لحظه مونا بهم گفت لباستو در بیار میخوام ساک بزنم که منم لخت شدم ومونا شروع کرد به ساک زدن جوری حرفه ای ساک میزد که من تو این مدتنه توی راه رفت تو یه فروشگاه دو تا شیشه ویسکی گرفت که شب باهم بخوریم خلاصه رسیدیمو سحر مارو برد تو یه اتاق تا لباسمونو عوض کنیم از اونجایی هوا سرد بود مونا خیلی لباس مناسب وراحت با خودش نیاورده بود به من گفت میرم ازسحر لباس بگیرم مونا رفت پیش سحر منم لباسمو عوض کردم رفتم پیش حامد نشستم مشغول صحبت با حامد بودم که مونا با سحر از اتاق اومدن بیرون وقتی مونارو دیدم داشتم شاخ در میاوردم لباسی پوشیده که خیلی باز بود یه دامن کوتاه با یه تاپ نیم تنه که سینه هاش تقریباً مشخص بود جالب اینجا بود که سحرم لباسشو عوض کرده بود واونم با یه دامن کوتاه خیلی تنگ و یه تاپ که یقش خیلی باز بود اومدن پیش ما نشستن سحر شروع کرد در مورد کارش برامون صحبت کرد و گفت واسه یه روزنامه عکاسی میکنه و خیلی به هنرو عکس گرفتن علاقه داره گرم صحبت بودیمو من ومونا هم ازشغلامون گفتیم که سحر گفت بریم شام بخوریم خلاصه شامو خوردیمو حامد پیشنهاد مشروب داد وهمه از خدا خواسته قبول کردن حامدم بساط مشروبو پهن کردویه موزیک لایتم گذاشت پیکارو یکی یکی بالا میرفتیم و مابینش یه سیگارم روشن میکردیمو میکشیدیم یکساعتی از شروع پیک زدن میگذشت که سحر مدل صحبت کردنش تغییر کرد معلوم بود یکم زیاده روی کرده وبیش از ظرفیتش خورده مونا دست سحر و گرفت سمت دستشویی بردش تا ابی به سرو صورتش بزنه تو همین بینم حامد بساط مشروب جمع کردو دیگه به خوردن ادامه ندادیم سحر از دستشویی برگشت و رو مبل ولو شد جوری که کاملاً شورتش معلوم بود با دیدن این وضعیت جامو عوض کردم وبه سمت مبل یک نفره رفتم که سحر راحتتر باشه و تو دید من نباشه اما این فقط تعادل سحر نبود که بهم خورده ادبیاتشم تغییر کرده بود و مدام به حامد میگفت بیا منو بمال بیا نوازشم کن بیا منو ببوس واقعاً تو حال خودش نبود حامد اومد پیش سحر نشست و تقریباً داشت ماساژش میداد دستشو میبرد زیر تاپش و سینه هاشو میمالید معلوم بود حامدم خیلی ترمال نیست و مشروب اونو هم تحت تاثیر قرار داده مونا که این فضارو دید اومد سمتم وگفت منم ماساژ میخوام که گفتم جلو اینا زشته که مونا گفت حامد کم مونده سحرو جلومون لخت کنه بعد تو میگی زشته خلاصه قبول نکردمو مونا گفت پس بریم رو مبل دو نفره بشینیم منم میخوام خودمو ولو کنم اونارو از نزدیکتر تماشا کنم منم که تحت تاثیر این جو بودم قبول کردمو رفتیم روبروشون نشستم وموناهم سرشو گذاشت رو پاهام وپاهاشو رو دسته مبل گذاشت جوری که دامنش کاملاً بالا اومد واگر حامد به سمت اشپزخونه میرفت قشنگ شورت مشکی توری مونارو میدید حامد که دید ماروبروشون نشستیم یه لبخند بهمون زدو گفت ببخشید دیگه سحر وقتی مسته اینجوری میشه باید حالشو جا بیارم که مونا گفت راحت باشید اگه کمک میخواین منم بیام که حامد گفت نه ممنون این لمش دست خودمه موناهم با به لبخند موذیانه گفت ببینیم لمتون چیه که اگه منم اینجوری شدم فرهاد حالمو جا بیاره حامدم با شنیدن این حرف اون خجالت نسبی که داشت کنار گذاشت و بی پرواتر سحرو میمالید مونا که معلوم بود خیلی تحریک شده به حامد گفت که چرا لباس سحرو در نمیارید اینجوری که از روی لباس واستون سخت میشه که سحر گفت حامد لباسمو در بیار مونا راست میگه اینجوری اذیت میشم حامدم تو کسری از ثانیه لباسشو در اورد و فقط شورتشو گذاشت تنش بمونه مشغول ماساژ دادن شدکه سحر گفت برو واسم اب بیار تشنم که حامد رفت تو اشپزخونه ویه لیوان اب پر کرد که براش بیاره تو این مابینم چشم از پاهای سفید مونا واون شورت توریش که دقیقاً تو دیدش بود بر نمیداشت و به مونا گفت توام دسته کمی از سحر نداریا موناهم گفت یعنی منم میخای ماساژ بدی حامد گفت چرا که نه من عاشق اینکارم موناهم گفت حالا فعلاً به زنت برس ببینیم چطوری حالشو جا میاری تا بعد حامدم ابو داد به سحرو پیرهنشو دراورد شروع کرد به بوسیدن سحر از انگشتای پاش شروع کرد با ناخونش پاهای سحروخراش میداد که سحر از شدت لذت لباشو گاز میگرفت دستاشو روی شورت سحر گذاشت وبا کف دستش حسابی میمالید با دندونش شورت سحرو از پاش دراورد وپرت کرد سمت موناو به مونا گفت دامنتو در بیار ومونا بدون اینکه از من بپرسه سریع دامنشو دراورد این صحنه واقعاً فضارو شهوتی کرد جوری که اصلاً نمیتونستم چیزی بگم وانگار منتطر بودم حامد ازم چیزی بخواد ومن براش انجام بدم حامد که تقریباً همه چیرو تحت کنترل داشت شلوارکشو در اورد واومد سمت مونا وبهش گفت شورتمو در بیار موناهم یه نگاه به من کرد و به سرعت شورتو کشید پایین و یه کیر بزرگ و کلفتو جلو چشماش میدید اومد که کیر حامد ساک بزنه حامد نذاشت وگفت الان نمیشه فعلاً تو کفش بمون تا ببینم چی پیش میاد تو این لحظه مونا بهم گفت لباستو در بیار میخوام ساک بزنم که منم لخت شدم ومونا شروع کرد به ساک زدن جوری حرفه ای ساک میزد که من تو این مدتنه توی راه رفت تو یه فروشگاه دو تا شیشه ویسکی گرفت که شب باهم بخوریم خلاصه رسیدیمو سحر مارو برد تو یه اتاق تا لباسمونو عوض کنیم از اونجایی هوا سرد بود مونا خیلی لباس مناسب وراحت با خودش نیاورده بود به من گفت میرم ازسحر لباس بگیرم مونا رفت پیش سحر منم لباسمو عوض کردم رفتم پیش حامد نشستم مشغول صحبت با حامد بودم که مونا با سحر از اتاق اومدن بیرون وقتی مونارو دیدم داشتم شاخ در میاوردم لباسی پوشیده که خیلی باز بود یه دامن کوتاه با یه تاپ نیم تنه که سینه هاش تقریباً مشخص بود جالب اینجا بود که سحرم لباسشو عوض کرده بود واونم با یه دامن کوتاه خیلی تنگ و یه تاپ که یقش خیلی باز بود اومدن پیش ما نشستن سحر شروع کرد در مورد کارش برامون صحبت کرد و گفت واسه یه روزنامه عکاسی میکنه و خیلی به هنرو عکس گرفتن علاقه داره گرم صحبت بودیمو من ومونا هم ازشغلامون گفتیم که سحر گفت بریم شام بخوریم خلاصه شامو خوردیمو حامد پیشنهاد مشروب داد وهمه از خدا خواسته قبول کردن حامدم بساط مشروبو پهن کردویه موزیک لایتم گذاشت پیکارو یکی یکی بالا میرفتیم و مابینش یه سیگارم روشن میکردیمو میکشیدیم یکساعتی از شروع پیک زدن میگذشت که سحر مدل صحبت کردنش تغییر کرد معلوم بود یکم زیاده روی کرده وبیش از ظرفیتش خورده مونا دست سحر و گرفت سمت دستشویی بردش تا ابی به سرو صورتش بزنه تو همین بینم حامد بساط مشروب جمع کردو دیگه به خوردن ادامه ندادیم سحر از دستشویی برگشت و رو مبل ولو شد جوری که کاملاً شورتش معلوم بود با دیدن این وضعیت جامو عوض کردم وبه سمت مبل یک نفره رفتم که سحر راحتتر باشه و تو دید من نباشه اما این فقط تعادل سحر نبود که بهم خورده ادبیاتشم تغییر کرده بود و مدام به حامد میگفت بیا منو بمال بیا نوازشم کن بیا منو ببوس واقعاً تو حال خودش نبود حامد اومد پیش سحر نشست و تقریباً داشت ماساژش میداد دستشو میبرد زیر تاپش و سینه هاشو میمالید معلوم بود حامدم خیلی ترمال نیست و مشروب اونو هم تحت تاثیر قرار داده مونا که این فضارو دید اومد سمتم وگفت منم ماساژ میخوام که گفتم جلو اینا زشته که مونا گفت حامد کم مونده سحرو جلومون لخت کنه بعد تو میگی زشته خلاصه قبول نکردمو مونا گفت پس بریم رو مبل دو نفره بشینیم منم میخوام خودمو ولو کنم اونارو از نزدیکتر تماشا کنم منم که تحت تاثیر این جو بودم قبول کردمو رفتیم روبروشون نشستم وموناهم سرشو گذاشت رو پاهام وپاهاشو رو دسته مبل گذاشت جوری که دامنش کاملاً بالا اومد واگر حامد به سمت اشپزخونه میرفت قشنگ شورت مشکی توری مونارو میدید حامد که دید ماروبروشون نشستیم یه لبخند بهمون زدو گفت ببخشید دیگه سحر وقتی مسته اینجوری میشه باید حالشو جا بیارم که مونا گفت راحت باشید اگه کمک میخواین منم بیام که حامد گفت نه ممنون این لمش دست خودمه موناهم با به لبخند موذیانه گفت ببینیم لمتون چیه که اگه منم اینجوری شدم فرهاد حالمو جا بیاره حامدم با شنیدن این حرف اون خجالت نسبی که داشت کنار گذاشت و بی پرواتر سحرو میمالید مونا که معلوم بود خیلی تحریک شده به حامد گفت که چرا لباس سحرو در نمیارید اینجوری که از روی لباس واستون سخت میشه که سحر گفت حامد لباسمو در بیار مونا راست میگه اینجوری اذیت میشم حامدم تو کسری از ثانیه لباسشو در اورد و فقط شورتشو گذاشت تنش بمونه مشغول ماساژ دادن شدکه سحر گفت برو واسم اب بیار تشنم که حامد رفت تو اشپزخونه ویه لیوان اب پر کرد که براش بیاره تو این مابینم چشم از پاهای سفید مونا واون شورت توریش که دقیقاً تو دیدش بود بر نمیداشت و به مونا گفت توام دسته کمی از سحر نداریا موناهم گفت یعنی منم میخای ماساژ بدی حامد گفت چرا که نه من عاشق اینکارم موناهم گفت حالا فعلاً به زنت برس ببینیم چطوری حالشو جا میاری تا بعد حامدم ابو داد به سحرو پیرهنشو دراورد شروع کرد به بوسیدن سحر از انگشتای پاش شروع کرد با ناخونش پاهای سحروخراش میداد که سحر از شدت لذت لباشو گاز میگرفت دستاشو روی شورت سحر گذاشت وبا کف دستش حسابی میمالید با دندونش شورت سحرو از پاش دراورد وپرت کرد سمت موناو به مونا گفت دامنتو در بیار ومونا بدون اینکه از من بپرسه سریع دامنشو دراورد این صحنه واقعاً فضارو شهوتی کرد جوری که اصلاً نمیتونستم چیزی بگم وانگار منتطر بودم حامد ازم چیزی بخواد ومن براش انجام بدم حامد که تقریباً همه چیرو تحت کنترل داشت شلوارکشو در اورد واومد سمت مونا وبهش گفت شورتمو در بیار موناهم یه نگاه به من کرد و به سرعت شورتو کشید پایین و یه کیر بزرگ و کلفتو جلو چشماش میدید اومد که کیر حامد ساک بزنه حامد نذاشت وگفت الان نمیشه فعلاً تو کفش بمون تا ببینم چی پیش میاد تو این لحظه مونا بهم گفت لباستو در بیار میخوام ساک بزنم که منم لخت شدم ومونا شروع کرد به ساک زدن جوری حرفه ای ساک میزد که من تو این مدتاین لذتوتجربش نکرده بودم حتی حامدم به سحر گفت که دوست دارم اینجوری کیرمو بخوری مثل یه پورن استار سحرم که انگار با دیدن این فضا حالش بهتر شده بود شروع کرد به ساک زدن واسه حامد واون کیر کلفتشو با ولع خاصی میبلعید یه چند دقیقه به این منوال گذشت که حامد گفت بریم تو اتاق وروی تخت سکس کنیم که همه باهم رفتیم تو اتاقو شروع کردیم رو تخت سکسمونو ادامه دادن که سحر اومد سمت مونا وشروع کرد به خوردن کوس مونا ویه انگشتشم میکرد تو کونش که مونارو به اوج لذت میرسوند من که دیدم سحر پشتش به منه وقمبل کرده سمت من فرصتو غنیمت شمردم و کیرم از پشت کردم تو کوسش که یهو سحر جا خورد وبرگشت محکم زد تو گوشم ومنو هل داد به عقب شوکه شدم اصلاً انتظار چنین برخوردی اونم تو اون فضای شهوتناکو نداشتم حامد گفت کی بهت اجازه داد تا به سحر دست بزنی من که مونده بودم چی بگم فقط عذرخواهی کردم و گفتم فکر نمیکردم ناراحت بشین حامدم که با کیرش بازی میکرد واونو به رخم میکشید اومد سمتم وسرمو محکم به سمت خودش کشیدو گفت واسم ساک بزن که منم که انگار چیزی جز اطاعت کردنو تو اون لحظات بلد نبودم واسش ساک زدم واونم به زور تااونجایی که میتونست کیرشو بیشتر فرو میکرد انگار از اوق زدنم لذت میبرد واقعاً چند بار نزدیک بود بالابیارم ولی اصلاً واسش مهم نبود به هرصورت از ساک زدن لذت میبردم فکرنمیکردم از این کار خوشم بیاد حامد کیرشو در اورد ورفت سمت مونا وکیرشو کرد تو کوسش و شروع کرد به تلمبه زدن سحرم از جاش بلند شد و جوری رو صورت مونا نشست که مونا کوسشو بخوره پوزیشنی که شاید فقط یه پورن استار از پسش بر بیاد اما در کمال تعجب مونا به حرفه ای ترین شکل ممکن انجامش میداد ودر عین حال لذتم میبرد حامد درحال کردن مونا بودو این لذتی باور نکردنی رو برام ایجاد کرده بود اما چیزی که بیشتر ازش لذت میبرم تحقیر شدنم توسط حامد بود که حس جدیدی تو زندگیم بود وتجربه کردنش مصادف با گاییده شدن مونا شده شده بود حامد از این موضوع که من از تحقیر شدن لذت میبرم نهایت استفاده رو میکرد ودر هر شرایطی سعی میکرد بهم توهین کنه ومونارو جنده خطاب میکرد و میگفت این فرهاد به درد ساک زدنم نمیخوره چه برسه به اینکه چنین کوسی رو به ارگاسم برسونه که مونا هم حرفشو تایید میکرد ومیگفت فرهاد اصلاً شوهرم نیست اون فقط منو همراهی میکنه تا من هرزه گی کنم واز جنده بودنم لذت ببرم این صحبتها فقط کیرمو به مرز انفجار میر سوند وحامدو حشری تر میکرد سحر که دید من فقط نقش یه تماشاچیرو بازی میکنم رفت یه دیلدو کمربندار اورد بست به کمرش و به من گفت خم شو میخام کونت بذارم که بهش گفتم من تا الان کون ندادم کهگفت نگران نباش چربش میکنم نمیذارم درد بکشی خلاصه شروع کرد به چرب کردن کونم و انگشتشو میکرد تو از فرو کردن یک انگشت شروع بعد چند دقیقه چهار انگشت راحت تو کونم جا میشد دیگه از انگشت کردن دست کشید واروم اروم دیلدورو که خیلی کلفتم نبود فرو کرد تو کونم وبه ارومی تلمبه میزد صحنه جالبی بود کون دادن به یه زن اونم جلوی شوهرش وکوس دادن زنم به فرهاد که میتونست زندگی مشترکمونوتحت تاثیر بذاره و اینده غیر قابل پیش بینی رو برامون رقم بزنه خلاصه حامد بعداز چند دقیقه سکس با مونا ابش اومد و تا قطره اخرو تو دهن مونا خالی کرد سحرم که دید حامد ارضا شده دیلدورو از تو کونم در اورد و به حامد گفت بریم حموم و این دوتا جنده رو اینجا تنها بذاریم که حامد گفت مونارم میبریم تو حموم میخام چند تا عکس تو حموم ازش بگیری این داستان ادامه داره اگه استقبال شد بقیشو میذارم نوشته

Date: February 18, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *