حق السکوت 1

0 views
0%

خودش بود کوروش خودِ نحسش تو شلوغیِ جمعیتِ سالن که داشتن تو همدیگه میلولیدن خیره شده بود به من هم منو معذب کرده بود هم میترا زنشو اونهم زنی که به خاطرش من رو سالها پیش تنها گذاشته بود و به حس خالصانه و عاشقونه ام پشت پا زده بود وقتی رفت حتی اونقدر مردونگی نداشت که بهم بگه بی انصاف نمیدونم چرا از اینکه بهم نگاه میکرد احساس میکردم کثیف میشم تو نگاهش یه جور خواستن بود و دلتنگی اصلاً کوروش به چه حقی باید دلش واسه من تنگ بشه اون زن داره و من شوهر شوهری که دوستش دارم و دوستی و صداقتشو بارها بهم ثابت کرده حالا لابد حضرت کورش خان فکر میکنن اگه یه نگاهِ خریدار به این بندهٔ حقیر بندازن قراره من شل و ول بیافتم تو بغلش و دِ ببوس به همین خیال باش یاد هفتهٔ آخری افتادم که ایران بودم خدا اون روزها رو به پای عمرم ننویسه دلشکسته و حیرون و رودست خورده بودم و حس میکردم زندگی دیگه معنی خودشو از دست داده نمی دونستم بدون عشق کوروش چه خاکی تو سرم بریزم ۲۰ ساله بودم و خام و بی تجربه چقدر اون هفتهٔ آخر گریه کردم حس میکردم که اگه از ایران برم و دیگه تو هوایی که کوروش توش نفس میکشه نفس نکشم میمیرم تو اون روزای دیوونگی و سرگشتگی کاری رو انجام دادم که الان که پونزده سال ازش میگذره حالم از خودم به هم میخوره مامان به خاطر اینکه خواهرش داشت کلیه اش رو عمل میکرد مجبور بود یه چند شبی تو بیمارستان بمونه پیشش تو یکی از همون شبها دلتنگ به کوروش زنگ زدم و بهش گفتم دارم میرم این اولین بار بود که بعد از ماهها که دلمو شکسته بود داشتم باهاش حرف میزدم تک فرزند بودم و پدرم وقتی خیلی کوچیک بودم فوت کرده بود نه خواهری داشتم نه برادری که مونس دلتنگیم باشه و بهم بگه خره زنگ نزن خلاصه اونشب با هم کلی حرف زدیم و نتیجه اش این شد که منِ الاغ کوروش رو دعوت کردم خونه انگار رسماً خر کله امو گاز گرفته بود خیلی طول نکشید که خودش رو رسوند چون میدونستم مامان شب قراره بیمارستان بمونه خیالم راحت بود راستش چیزی که من رو جذب کوروش میکرد شخصییت جنتلمن و از خود راضیش بود نمی خوام بگم کوروش اِندِ زیبایی و خوشتیپی بود اما خوب من عاشق بودم خودم هم یه دختر معمولی با چشم و ابروی مشکی و پوست سبزه شاید واسه همین میترا با چشمای عسلی و موهای خرمایی رنگش تونست دل کوروش رو ببره وقتی اومد تو خونه اشک تو چشام جمع شده بود و آمادهٔ گریه بودم منو بغل کرد و سرمو گذاشت رو سینه اش پس میخوای منو تنها بذاری ماشالله چقدر تو وقیحی کوروش انگار نه انگار اون منو ول کرده بود حالا داشت همه چیزو مینداخت گردن من اونشب ساعتها همدیگه رو بوسیدیم ولی اجازه ندادم بیشتر پیشروی کنه لابد پیش خودش فکر کرده بود که یه سکس توپ افتاده ولی وقتی دید اجازه نمیدم بره سراغ سینه هام گفت که ای کاش من به عاقلی و درایت میترا بودم اونشب برای آخرین بار دلمو شکست با حرفاش و رفت من هم رفتم انگلیس پیش داییم و مشغول درس خوندن شدم تو دانشگاه با یه پسر خوب و مهربونِ اهل آلبانی آشنا شدم که همکلاسیم بود و بعد از یکی دوسال که دیگه نمیتونستیم دوری از همدیگه رو تحمّل کنیم ازدواج کردیم دیگه کامل رو هم شناخت داشتیم و میدونستیم که میخوایم شب با صدای شب بخیر همدیگه بخوابیم و صبح هم با صدای صبح به خیرِ هم بلند بشیم و خدارو شکر تا الان هم هیچ مشکلی با هم نداشتیم تو یه آپارتمان نقلی تو لندن نزدیکی های موزهٔ مادام توسو زندگی میکنیم و وضعمون هم خوبه تا اینکه هفتهٔ پیش مامان من و اوریم رو دعوت کرد ایران برای عروسی دختر خاله ام و حالا اینجاییم تو این سالن عروسی که همه دارن خودشونو تیکه پاره میکنن تا از همدیگه سرتر باشن اوریم دستمو گرفت و ازم خواست تا با آهنگ ملایمی که پخش میشد برقصیم آروم سرمو گذاشتم رو شونه اش و مشغول رقصیدن شدیم اما باز هم میدیدم که نگاههای کثیف و هرزهٔ کوروش داره سعی میکنه بهم بفهمونه که چقدر دلش واسه من تنگ شده یه چیز خوب که من و اوریم اولش با هم قرار گذاشتیم این بود که هیچ رازی بینمون نباشه برای همین هم من قضیهٔ کوروش رو براش تعریف کرده بودم تو گوش شوهرم گفتم متوجه شدی که اون پسره داره خیلی بهم نگاه میکنه خوب حتماً ازت خوشش اومده اون کوروشه یه لحظه با تعجب بهم نگاه کرد و بعدش زد زیر خنده و با لحن مظلومانه ای پرسید من از اون خیلی سرترم مگه نه البته که تو از اون سرتری اگه منو ول کنی و بری با کوروش میدونی چیکار میکنم میشاشم تو جیباش زدم زیر خنده عجب انتقامی نه بابا انقدر اذییت نکن خودتو زحمتت میشه حتی انتقام گرفتناش هم بامزه بود میدونی خیلی دیوونه ای آهنگ که تموم شد من نشستم و اوریم رفت تا دستشویی رو پیدا کنه راستش از شدت بوی عطر و ادکلن نفس تنگی گرفته بودم برای همین هم یه کم رفتم بیرون تو حیاط داشتم به ستاره ها نگاه میکردم که صدای شوم کوروش مثل پتک مغزمو پکوند به به ترنّم خانوم شما کجا اینجا کجا خانومتون میدونن شما اینجا تشریف دارین وا چه رسمی با من حرف میزنی ترنم جان مثلاً ما یه مدتی عاشق و معشوق بودیم نه دوست عزیز من کور بودم شمام هرزه لطفاً تشریف ببرید داخل اخلاقی خیلی عوض شدی ترنّم اما هیکلت مثل موقع دختریته بچه مچه نداری به شما ارتباطی نداره با اجازتون همینکه خواستم برم بیشعور مچ دستمو گرفت خدارو شکر کسی نبود ببینه دستمو که گرفت انگار یه جریان برق قوی ازم رد شد و گُر گرفتم البته از عصبانیت با حرص دستمو کشیدم اما ول نمیکرد محکم مچمو گرفته بود به چه اجازه ای داشت به من دست میزد یه دفعه خودمو هول دادم سمتش انتظار نداشت واسه همین هم تعادلش به هم خورد و از پشت افتاد با سرعت به سمت سالن دویدم و خودمو رسوندم به جمعییت آخیش اینجا دیگه جرات نمیکنه بیاد سراغم یک ساعتی که گذشت متوجه شدم که میترا داره میاد طرفم نفس تو سینه ام حبس شد باهام دست داد و وقتی که مثلا میخواست روبوسی کنه گفت یا مثل آدم دست از سر شوهر من ور میداری یا آبرو واسه ات نمیذارم جنده خانوم فهمیدی یا نه پس اینطور آدم بد داستان من شده بودم خیلی دلم میخواست گریه کنم اما جلوی خودمو گرفتم بقیهٔ شب بدون حادثهٔ خاصی گذشت و ما برگشتیم خونهٔ مامان شب موقع خواب شوهرم قرمزی مچ دستمو دید و من هم موضوع رو براش تعریف کردم همه اش نگران بودم باور نکنه اما وقتی حرفام تموم شد گفت که همهٔ ماجرا رو از دستشویی طبقه بالا دیده و خوشحاله که بهش واقعییت رو گفتم خیالم یک کمی ناراحت بود و مدام تو جام وول میزدم چته حس میکنم خیلی بهم بی احترامی شده به خاطر حرف اون زن دیوانه آره ناراحت نباش عزیزم اگه دوست داشته باشی میتونم کمکت کنم حالشو بگیری چطوری نظرت چیه به اسم سکس بکشونیش هتل و من ازش عکس بگیرم اگه اصلا حرفشم نزن فکر خیانت به تو اونهم با اون مردکِ سوراخ کون چندش آوره صبح که بیدار شدم خیلی خسته بودم دیشب خیلی بد خوابیده بودم اوریم داشت با مامانم صبحونه میخورد وقتی رفتم تو آشپزخونه سراشونو بوسیدم و صبح به خیر گفتم گرم صحبت بودیم که یه دفعه در زدن من رفتم درو باز کنم که یه دفعه با میترا مواجه شدم قبل از اینکه بفهمم چی شده میترا گفت بهت میگم دست از سر کوروش وردار اونوقت تو واسه اش مسیج سکسی میفرستی و همون موقع شکمم از برخورد چاقویی که میترا با خشونت فرو کرد سوخت آخرین چیزی که دیدم اوریم بود که داشت با عجله به سمت من میدوید و چشمام سیاهی رفت ادامه دارد نوشته

Date: July 8, 2023

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *