سلام … یه مدت میشه که عضو این سایت شدم و روم باز شده و میخوام اولین تجربه سکسی که داشتم رو براتون تعریف کنم… اسمم مریمه و 22 سالمه .. دانشجوی سال دوم هستم…. موهای بلند مشکی بدن تقریبا سفید..قد حدود 165 و وزن 55 کیلو …یعنی یه دختر دلبر به تمام معنا… با اینکه با هیچ کی رابطه ای نداشتم تا قبل از سکس با حمید… ولی دل هرکی رو تو همون نگاه اول میبردم…. نمیدونم چرا اینجور بود…از وقتی با خواهرم دوست بود… ازش خوشم میومد باهم بیرون میرفتیم.. منم کلی باهاش لاس میزدم… ولی اصلا هواسش به این چیزا نبود… به خواهرم حسودی میکردم… واقعا پسر خوب و خوشتیپی گیرش اومده… بعد یه مدت نامزدی جشن گرفتن و رفتن سر خونه زندگیشون… حمید دیگه مثل سابق با من نمیپرید… وقتی میومد خونه ما سعی میکردم یه جور دیگه باشم جلوش … یه جور میگشتم که سینه هام و رونای پامو ببینه و حداقل یه نگاه بهم بندازه ولی دریغ… به خودم میگفتم یارو اسکوله… کی از یه دختر 22 ساله و به خوشکلی من میگذره ….ولی حمید حتی هواسشم به من نبود…. بعد از این اتفاقات کم کم داشت از حمید بدم میومد… یعنی یه مدتم با هم کنتاکت داشتیم… محلش نمیذاشتم… با هاش قهر بودم… خودشم فهمیده بود… من فقط میخواستم باهام راحت باشه… چند دفعه هم جلو خواهرم لفظی باهم دعوا کردیم… و بهش غیر مستقیم منظورمو فهموندم ولی حمید سرشو انداخت پائین از مهلکه فرار میکرد… تازه فهمیده بودم به خاطر خواهرمه که نمیخواد رومون تو هم باز بشه …. هرشب محال بود یه فیلم سکسی نبینم و به یاد حمید نخوابم.. تا اینکه یه شب خوابشو دیدم…. خواب دیدم حمید مثل همیشه اومد تو خونه ولی برعکس همیشه اومد تو اتاق منو یه بوس از لبام گرفتو و تا یه مدت تو خواب بهم حال داد… صبح که از خواب پاشدم دیدم کسم خیسه خیسه نمیدونستم چیه…زیادم بهش اهمیت ندادم.. فقط به خواب دیشب فکر میکردم و تصمیم گرفتم هر جور شده حمید رو بیارم تو راه تا منم ازش لذت ببرم… از اون روز به بعد با حمید یه جور دیگه بودم …. لباسای لختی تر جلوش میپوسیدم… تاپای کوتاه که تا نافمو میگرفت جلوش میپوشیدم … شلوارکای نازک .. گاهی میشد که نه شرت تنم بود نه سوتین.. خلاصه هرجور میشد جلوش خودمو جولون میدادم ولی حمید حتی بهم نگاهم نمیکرد… مامان بابا بهم میگفتن ..این چه وضعشه این چه طرز لباس پوشیدم جلو داماده…. به این بهانه که حمید حتی بهم نگاه هم نمیکنه کار خودمو میکردم…. بعد یه مدت تماسای بدنیم رو شروع کردم.. به کونش دست میزدم… نیشگونش میگرفتم… حتی دستمم به سینه هاش میزدم… البته یعنی به شوخی… چند باری حس کردم که حمید یه نفس عمیق میکشید… ولی اینقدر مغرور بود که حتی به رو نمیاورد…. چند ماهی این کارامو ادامه دادم… و هرشب بیشتر از شب قبل میلم به حمید بیشتر میشد… فقط میخواستم پیشم باشه و کس و کونمو جر بده…. تاگذشت و موقع انتخاب واحدم رسید.. حمید تو این کارا وارد بود… به خواهرم زنگ زدم که امروز روز آخره و نمیدونم چیکار کنم… اونم گفت من خونه کار دارم و نمیتونم بیام ..پاشو برو کافی نت تا برات کارتو انجام بده …. گفتم حمید نیست بیاد ؟… گفت دیوونه ای الان سر کاره و تاشب نمیاد.. گفتم باشه …به تو هم میگن خواهر آخه .. زنگ زدم کمکم کنی نه این که آیه یاس برام بخونی … اصلا خودم به حمید زنگ میزنم…. خدافظ!!!! شماره حمید رو گرفتم با گوشی خودم… یه صدای مردونه و جدی از اون طرف گفت جانم بفرمائید دلم هوری ریخت تو… آخه من تازه شمارمو عوض کرده بودم و حمید شمارمو نداشت… باهاش احوال پرسی کردمو بهش گفتم موضوع چیه… اونم بهم گفت ساعت 5 کارش تموم میشه قبل از اینکه بره خونه میادو برام انتخاب واحد میکنه…. از ش خداحافظی کردم یه جیغ بلند کشیدم که صدای زهرمار گفتم مادرمو شنیدم که داد میزد ما آبرو داریما دختر چه مرگته یواش تر هیجان ورت داشته!!!!!! تو پوست خودم نمیگنجیدم… آخه داشتم به حمید میرسیدم… خیلی شهوتی شده بودم.. از همون صبح کسم خیسه خیس بود.. پریدم تو حموم و خودمو شستم موهای کسمو زدم و خودم داشتم کیف میکردم چون کسم خیلی سفیده مطمئن بودم که حمید هم خوشش میاد… تا ساعت 5 برام یه سال گذشت … از قبلش فکر کنم یه 20 تائی فیلم سکسی دیدم که وقتی حمید اومد حالو هواسی سکسی داشته باشم تا بهتر بتونم بیارمش تو راه…. مثل اینکه همه چی داشت برام جور میشد… مامان بابا بعد از ناهار اومدن که دایی مامان فوت کرده و ما داریم میریم خاکسپاریش تو میای؟… که قضیه انتخاب واحدو بهشون گفتم و اینکه حمید داره میاد… بابا بهش زنگ زد و گفت ما میریم شما بعد از اینکه کارت تموم شده حتما بیاین و رفتن…. دل تو دلم نبود… نمیدونستم باید چیکار کنم…. پاشودم هر لباسی که لختی تر بود پوشیدم … این دفعه یه شرت بلند پام کردم که تا بالای زانوم رو پوشونده بود…. آرایش ملایمی کردم … میدونستم حمید از اینجور آرایش خوشش میاد… یه تاپ حلقه ای که خودش برا تولدم گرفته بود رو تنم کردم و نشستم پشت کامپیوترم و دوباره مشغول دیدین فیلم سکس شدم… زنگ در خونه زده شده با هزار شوق و ذوق پریدم درو باز کردم حمید تا من دید جا خورد بر عکس همیشه… یه نگاه به سرتاپام کردو بهم گفت خبریه…؟ نمیدونم این حرف از کجام در اومد… گفتم اره اگه تو بخوای خبری هم میشه… یه لبخند زدو اومد تو رفتم یه شربت براش درست کردم آوردم بهش دادم گفتم بخور خستگیت در بره…. خورد یه 5 دقیقه ای رو مبل استراحت کرد… منم تو این 5 دقیقه فقط نگاش میکردم… به لباساش به اندامش به کیرش که زیر شلوار جینش زده بود بیرون … اینقدر دلم میخواس برم کیرشو بخورم مثل این فیلمای سکسی… یهو دیدم یکی داره صدام میزه … مریم …مریم…مریم… هواست کجاس به چی داری فکر میکنی… کجایی دختر؟.. تازه متوجه شدم که رفتم تو رویاهام… همچین بدم نشد… حمید گفت چیه بد نگاه میکنی… پاشو هزارتا کار دارم… بریم ببینم چیکار میتونم برات بکنم….
0 views
Date: May 8, 2018