حکایت سفر به قشم

0 views
0%

این داستان که میخواهم برای شما تعریف کنم واقعی است و زمستان 90 بود و من برای یک ماموریت اداری رفتم به بندر عباس و از طریق دریا رفتم به جزیره قشم من دو روز در بندر عباس و دو روز در قشم طبق برنامه قبلی بودم کارم روز اول در قشم تمام شد و برای خرید رفتم به مرکز خرید که البته از خود شهر دور بود موقع بازگشت حدود ساعت 10 شب بود و درمیدان منتظر ماشین بودم یک دفعه یک تویوتا که راننده اش خانم بود توقف کرد جلوی من و گفت مسافر میزنه من با کنجکاوی عقب نشستم و 2 نفر هم دیگه هم سوارشدن در بین راه اون 2 نفر پیاده شدن و من نگاهی خاص به راننده انداختم و سرصحبت را شروع کردم گفت 42 سال داره و مجرده من هم گفتم خانمی به این زیبایی که نباید تنها زندگی کنه خلاصه از اش شماره گرفتم و گفت فقط برای سواری به اون زنگ بزنم روز بعد حوالی ظهر به اون زنگ زدم و اومد رفتیم چرخی زدیم اونم البته مسافر سوار میکرد کم کم خودمونی شدم و در بین صحبت هام یکبار دستم رو گذاشتم روی پاش و عکس العملی نشان نداد ولی گفت کجا میخوای پیاده بشی من هم در مرکز شهر پیاده شدم و کرایه ام را دادم باید میرفتم به تهران در فرودگاه اعلام کردند به دلیل بارش برف کلیه پرواز ها به تهران قطع شده من هم مجدد برگشتم به محل اقامتم به من اطلاع دادند دو روز دیگه باید بمونم روز بعد شب با اون خانم تماس گرفتم و اون فکر کرده بود من رفتم تهران با هم رفتیم کنار ساحل و بیشتر با هم آشنا شدیم اون اجازه نمی داد من به اش نزدیک تر بشم و هر چی اصرار کردم نیامد به محل اقامت ام شب مجدد من با هاش تماس گرفتم اما اینبار تصمیم ام را گرفته بودم گفتم من میتونم مشکل تو را حل کنم تو هم می تونی مشکل من را حل کنی گفت واضح تر بگو از من چی میخوای گفتم صیغه ام بشی اول گفت نه و زیر بار نمی رفت ولی من ولکن نبودم و گفتم کار ما کاملا شرعی است و مثل ازدواج میمونه خلاصه قبول کرد ساعت 10 شب قرار گذاشتیم و اون اومد و من را سوار کرد وگفت نه نمیتونه انجام بده میترسه آبروش بره من دیگه سکوت کردم جلوی یک داروخانه نگه داشت و متوجه شدم میخواد تصمیم بگیره گفت من روم نمیشه تو برو کاندوم بگیر من هم بدو رفتم و گرفتم رسیدیم جلوی محل اقامت من باز گفت بیخیال شم من هم گفت ام حاضرم 250 امشب بدم بعد دیدم صیغه را خواند و مدت زمانش را زمانی را که با هم هستیم تعیین کرد مهر هم که معلوم بود رفتیم بالا من اون رو بردم من در پذیرایی پول را به اش دادم و بردمش به اطاق و چراغ اطاق خاموش بود اما راهرو روشن بود ابتدا لباساشو درآوردم و مال خودم هم فقط یک شورت باقی مانده بود شلوارشو که کشیدم پایین دو تا رون سفید نرم را جلو ام دیدم من دوست نداشتم از اش لب بگیرم چون معتقدم لب گرفتن برای سکس گذری نیست کنارش نشستم و شروع کردم با سینه هاش بازی کردن و از بغل گلو اش خوردم تا به سینه رسیدم هر دو سینه را کم بزرک نبودن خوب خوردم موقعیت را عوض کردم و ابتدا شورت اش را در آوردم و با دستم روی کس اش را که تنگ بود مالیدم شور تم را در آوردم آلتم سفت شده بود و روش کاندوم کشیدم پاهاشو بردم روی شکم اش و آروم کیرم رو روی کس اش بازی دادم صداش در نمی آومد ولی از حالت صورت اش معلوم بود داره حال میکنه آورم کیرم را کردم تو کس اش و شروع به تلمبه زدن کردم تمام بدنه اش بالا و پایین میرفت حدود 10 دقیقه گذشت و اون رو از پشت خوابوندم و کیرم رو کردم تا ته توی کس اش من از این حالت خوشم می یاد با دو دست باسن اش را گرفتم و شروع کردم به گاییدنش دستا شو برد سمت رون هام و اون هم به من فشار می آورد و بعد از مدتی کون اش را جلو و عقب میداد من هم با شدت بیشتری تلمبه میزدم تا اینکه از حرکت ایستاد فهمیدم که ارضا شده اما من هنوز ارضا نشده بودم حدود 40 دقیقه من داشتم اون رو از پشت میکردم تا اینکه آبم او مد او هم بعداش لباساشو پوشید و از من خدا حافظی کرد زمانیکه من در اوج کردن اش بودم داشتم پیش خودم میگفتم بالاخره بعد از 43 سال زندگی من یک نفر را بلند کردم و در این جزیره دارم میکنم هر چند با این پول میشد 5 تا جنده را در تهران کرد اما این کس فرق داشت اول اینکه شرعی بود و دوم با اینکه 42 سال داشت تمیز و دست نخورده بود و فقط دختری اش نبود نوشته عشق

Date: August 12, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *