خارش حوری در کتابخونه

0 views
0%

سلام به همه کف کرده های ایرانی داستان مال حدود دو سه ماه پیشه از اول تابستون میرم کتابخونه درس بخونم همون روزای اول چشمم تو چشم یه دختر خیلی خوش اندام قفل شد وقتی از روبروم میومد از کفشاش شروع کردم به دیدن یه ساپورت مشکی پاش بود و مانتوی کوتاه که به زور کونشو پوشش میداد و از جلو باز بود مچ پاش لخت بود یکم بالاتر ساقهای خیلی خوش فرم و ورزشکاری زانوهای متناسب و رون های کشیده و عضلانی واقعا پاهاش فوق العاده بود از پایین که داشتم میدیدمش تو ذهنم فقط داشتن تحسینش میکردم و میومدم بالا پیش خودم میگفتم عجب رونی عجب تیپی خیلی جذابی تا رسیدم به کسش جلوی مانتوش باز بود کسش تپل و پف کرده کاملا زده بود بیرون بالاتر یه شکم کاملا صاف و ورزشکاری قشنگ معلوم بود ورزشکار باید باشه بالاتر سینه هاش که خیلی بزرگ نبود و معمولی بود ولی بهش میومد دیگه رسیدم به صورتش که چشام تو چشاش قفل شد اونم خیره داشت تو چشام نگاه میکرد و ته دلم یه حس خوبی احساس کردم تمام این اتفاق از نگاه کردن از مچ پاش تا رسیدن به چشماش تو چهار پنج ثانیه افتاد ولی خیره شدنمون چند ثانیه ای شد و یه مکثی کردیم و وقتی رد شدیم من برگشتم از پشت ببینمش اونم برگشت بهم نگاه کرد رفت تو سالن مطالعه خانوما و فکر منم با خودش برد پیش خودم گفتم آخه مگه میشه همچین اسبی بیاد اینجا تازه درس هم بخونه خلاصه فک کردم حتما یه روز اتفاقی اومده باشه ولی از فرداش هر روز میدیدمش و هر دو برای چند ثانیه تو چشای هم خیره میشدیم و از کنار هم رد میشدیم هر مدل مانتویی که میپوشید خیلی جذابش میکرد اصلا انگار این لباسها فقط برای بدن اون دوخته میشدن هر روز سر یه ساعت از سالن مطالعه میومدیم بیرون و من با خودم کلنجار میرفتم که برم جلو باهاش سر صحبت رو باز کنم که آخرش میگفتم تو که آه در بساط نداری چرا میخوای یکی دیگه رو درگیر خودت کنی جنده هم که نیست بری بکنیش به تخمت هم نباشه هر وقت خیلی فشار روت بود میری یه صیغه ای رو جر میدی دیگه به لطف نظام مقدس جنده فراوون کیرم تو این دنیا که یک ماه تموم کل تمرکزم رو گرفته بود و چون آدم هرزه ای نیستم و از دوستی با دخترا دل خوشی ندارم و اهل وعده دادن و خراب کردن دنیا و ارزوهای بقیه نیستم دیگه اونجا نرفتم تا از فکرش بیام بیرون و هم خودم و هم اون بیچاره رو بدبخت نکنم ولی ای کاش مملکت تخمی ما وضعیتش اینطوری نبود و ما بدبختا میتونستیم یه کار درست حسابی داشته باشیم که وقتی اینطوری یکی جلوت سبز میشه بتونیم با اعتماد و امید به آینده بریم جلو و از آرزوها و خواسته هامون صحبت کنیم لعنت به این مسئولامون که ریدن تو دنیای اکثر ما دهه شصتی ها من کاری با بچه پول دارا و خایه مالا ندارم که براشون فرق نداره مملکت دست کیه و حزب باد هستن اینقدر میدونم که از سی نفر همکلاسی من تو دبیرستان و از کل هم مدرسه ای ها و بچه محل هام به جز سه چهار نفر بقیه مثل خودم هیچ گوهی نشدن و امید به زندگیشون داغونه خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه خدا شر آدمای خایه مال و دو رو هم از این مملکت کم کنه والسلام نوشته راکی

Date: March 9, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *