خاطرات بهرام ۵

0 views
0%

8 8 7 8 7 8 1 8 7 8 8 8 9 87 8 1 8 7 9 85 4 قسمت قبل مادرم به محض رفتن شیخ شلواری که پاش بود رودراورد وکوس ورون واونجاهایی که اب کیر شیخ روش پاشیده بود تمیز کرد منم دیگه بیدار شده بودم اون روزدیگه خبری نشد فقط قبل غروب من با حامد برادرم سر کوچه مشغول بازی بودیم متوجه اومدن رعنا وشیخ شدم اومدن تو حیاط بعد سلام و تعارفات رعنا گفت اومده بودیم همین دور ورا گفتیم یه سری بهت بزنیم وهم راستش کار دستشویی داشتم طاهره جون من میرم مستراح خیلی خب رعنا جون تارفتی وکارتو انجام دادی منم چای براتون اماده می کنم حالا فقط شیخ و مادرم مونده بودند رفت تواشپزخونه که چای براشون بیاره شیخ رفت دنبال مادرم ازدرکوچه خودمو به گوشه در اشپزخونه رسوندم شیخ عوضی از پشت مادرمو در اغوش گرفته بود وبا دستاش کون وسینه هاشو می مالوند لحظاتی بعد شلوارشو تا زانوش کشید پایین مادرم تلاش می کرد خودشو از این شرایط در بیاره ولی از عهداش خارج بود طاهره جون انگاری صد ساله دستم بهت نرسیده طاقت ندارم بزار یه کم تواغوشم باشی بسه لطفا نکن برو تو حیاط رضا زنت تو مستراحه هر لحظه ممکنه سر برسه ابرومون میره لطفا برو داری همه چیو خراب میکنی خیلی خب باشه فقط بیشتر بخاطر این مطلب با رعنا اومدم که فردا جمعه زنم با دخترم ساعتای 9میرن بیرون حمام منوپسرم فقط هستیم حدودای ساعت 10بیا خونهمون بهرام را هم با خودت بیار که با پسرم سرگرم بازی بشن که مزاحم نداشته باشیم همون جا هم پمادو برات می مالم لحظاتی بعد مادرم با سینی چای اومد تو حیاط ورعنا هم شادمانه از دستشویی اومده بود بیرون چایو خوردن وخداحافظی کردن فردا ی روز بعد روز جمعه ساعت حدودای 8مادرم بساط صبحانه رو اماده کرد همه سر سفره بودند مادرم خطاب پدرم گفت من باید یه سری به خونه پدرم بزنم اخه دیشب خواب بدی دیدم بهرامو هم با خودم می برم که تنها نباشم فقط لطفا اقا صالح برای ناهار از بیرون کباب بخر که هوسشو کردم وبچه هام هم دلشون همینو می خواد چشم طاهره رفتی پدرتو دیدی سلام منو برسون اصلا می خوای باهم بریم که منم پدرتو ببینم نه اقاصالح شما باشی خونه بهتره اخه ممکنه شوهر خواهرت بره دنبال معمار بیان اینجا خونه رو ببینن شما تا سر ظهرخونه باشید بهتره مادرم یه بلوز سفید وبا یه دامن مشکی رو تنش کرد دامنی که تاپایین زانواش بود ساق های پای یه دست سفید ش با جوراب زنانه توری به رنگ مشکی که پوشیده بود حسابی خود نمایی می کرد وبا چادری که بسر کرده بود دستمو گرفت وبطرف خونه پدر بزرگم حرکت کردیم خونه اون ها کمتر از نیم ساعت باپیاده راه بود پدر بزرگ ادم خشک ودرکل مغروری بود وبچه ها روخیلی تحویل نمی گرفت نیم ساعتی اونجا موندیم بعد ش به بهانه رفتن به بازار وخریدوسایل از پدربزرگ خداحافظی کردیم خونه شیخ نزدیکای خونه پدربزرگ بود با حدود 10دقیقه پیاده روی به دم در خونه شیخ رسیدیم شیخ ملعون دم درداشت سیگار می کشید وپسر بزرگشم که جلال اسمش بود داشت بازی می کرد مادرم با شیخ رفتند داخل حیاط خونه خونه شیخ یه حیاط کوچک با سه اتاق که دو اتاقشون کنار هم بودن که از حیاط سه پله می خورد که اتاق سومی هم بالای یکی از اتاقهاقرار گرفته بود که مابین دو اتاقها رو به بالا پله می خورد شیخ پسرشو ومنوصدا زد یه سکه بهمون داد وگفت جلال بیا با بهرام تو کوچه مشغول بازی باشیدویه چیزی هم بخرید وباهم بخورید جلال دو سالی ازمن بزرگتر بود هیکل وقیافه اش به مادرش رفته بود چاق وتپل من نمی خواستم از مادرم جداشم بایستی چکار میکردم پای مادرمو گرفتم وگفتم من حوصله بازی ندارم می خوام بیام تو خونه جلال نگاه من کرد وگفت تو که اهل بازی وکوچه بودی چیه حال نداری خب نیا برو مثل دخترها بشین تو اتاق من که رفتم شیخ ومادرم بمن نگاه می کردند بهرام برو با جلال بازی کن می یای تو خونه حوصله ات سر می ره من یه دوایی برای کمرمادرت تهیه کردم می خوام بهش بدم و طریقه مصرفشو به مادرت اموزش بدم دنبال حرف های شیخ هم مادرم ادامه داد پسرم تو که همیشه دوست داشتی با جلال بازی کنی برو زودی منم دارو رو از شیخ گرفتم بعدش بر می گردیم خونه باشه مادر شما برید منم جیش دارم میرم دستشویی بعد میرم بازی جلال رفته بود منم تو دستشویی بودم صدای شیخ رسید بگوشم که می گفت بهرام رفتی بیرون در حیاط وباز نزار ببندش از در دستشویی بعد از دقایقی اومدم بیرون سرو صداشون از اتاقهای هم کف بگوش نمی رسید ظاهرا رفته بودن اتاق بالایی می ترسیدم نمی خواستم برم کوچه اگه شیخ منو تو خونه اش می دید چی می شد یه احساس عجیبی وجودمو گرفته بود نمی خواستم مادرموتنها بزارم نکنه این شیخ بی ناموس بدرفتاری کنه ومادرمو اذیت کنه باید می رفتم ببینم که چه می کنند از پله ها رفتم بالا رسیدم پشت در اتاق بالایی صداشون می یومد خوشبختانه در اتاق کامل بسته نشده بود قد یه بند انگشت باز بود نصف فضای اتاق براحتی تودیدم قرار داشت درحالیکه به عینی دستم می لرزیید یه کم درو بیشتر باز کردم حالا اونا رو بخوبی می دیدم مادرم لخت به شکم رو یه تشک سفید که سه تابالش هم روش ولو شده بود خوابیده بود شیخ یه پتو که کنار دستش بود زیر شکم مادرم گذاشت وگفت طاهره جون بیا این کرمو بمال به کیرم تامنم این لباسمو درارم واه رضا همون کرم تقویتی کیرته تو که به اندازه کافی کیرت کلفت هستش اونی می خوای چکار رضا وقت تنگه ممکنه زنت زودتر برگردن تامن این کیرتو می مالم توم پماد و به کمرم بمال که اینجوری بهتره باشه عزیزم همین کارو می کنم حالا مادرم وشیخ درشرایط 69 به حالتی که یه شونه شون رو تشک تکیه داشتند کیر وتخم های شیخ با دست مادرم مالیده می شد و کمر وکون وگودیش روبا دست شیخ مالیده می شد دستای شیخ بیشتر با کوس وکون کار می کرد اوه رضا من خسته شدم بیا دیگه بسمونه بس که مالیدمش کیرت دیگه داره منفجر میشه منم دیگه طاقت ندارم لطفا منوبکن کیرتو به کسم برسون وای زود باش رضا کیر کلفت اوی اوی تو چی از کون من می خوای بازم انگشتتو تو کونم کردی بیا به کوسم برس کوسمو سیر کن اخ اخ شیخ عوضی انگشتتو از کونم درار اذیت می شم قرار نبود ازارم بدی خواهش می کنم طاهره جون نمی خوام اذیت بشی یه خواهشی دارم میشه الان از کون بکنمت من که رعنا رو به فروش یه دونگش راضی کردم دیگه وقتشه طبق قول منم به وصال کردن کونت برسم برای کونت دارم مثل سگ له له می زنم امروز فقط امروز لطفا نه نه رضا اصلا حرفشو نزن کیرت خیلی کلفته اگه این کیر بره تو کونم کارم به مریض خونه و خون ریزی و نهایتا ابروریزی منتهی میشه نمی خوام به اندازه کافی کیرت کوسمو جر می ده حالا چه برسه به اونجام باشه هرچی تو بگی من رو قولم کماکان هستم واذیتت نمی کنم فقط قول بده بعد اطمینان از حاملگیت بزاری از کون بکنمت وای جون طاهره امروز بازم زیرمی دارم از هیکل واندام وهمه چیت لذت می برم اوه کجایی صالح بدبخت وساده که زن خوشگل ودلربایت داره به من شیخ رضا داماد عزیزت کوس میده وداره زیر ضربات کیر م اه و ناله می کنه طاهره جونم بیشتر ناله کن اهای صالح کجایی زنت جنده من شده جنده خودم اینم بدون صالح خان تا زنتو حامله نکنم ول کنش نیستم وای وای اوووووف طاهره جون باور کن به صد تا مثل رعنا ورعنا ها می ارزی من که ازت سیر نمی شم بهم قول بده همیشه باهام باشی وای رضا الانه من دراوج لذتم کیرت داره جرم میده تلمبه هاتو تندتر کن اه اه ای ای ی ی رضا کیر کلفتم تو که کیرت مثل کیر الاغ شده کوسمو به گریه وریزش اب رسونده وای وای روم بخواب زیر گردن ووسینه هامو بلیس با شنیدن این حرف هاکینه ام به شیخ بیشتر شد کاش می تو نستم به خدمتش برسم ویه کتک حسابی بهش بزنم مرتیکه عوضی ولی می ترسیدم شیخ دراز کش رو مادرم خوابیده بود در حالتیکه دو بالشو زیر کمر ش گذاشته و حالا سینه هاشو با دستاش می مالوند ووحشیانه تلمبه می زد مادرم در اوج لذت وهوس قرار گرفته بود حرکات شیخ هر لحظه وحشیانه تر می شددر همون حالیکه کیرش تا ته کوسش بود از روش نیم خیزشد اونو روی یه شونه اش به اندازه 45درجه چرخوند حالا فریاد های مادرم بیشتر شده بود لامصب درلحظاتی کیرش رو از کوسش در می اورد قطرات اب کوس مادرم که از کیرش رو کمرش می چکید به عینه قابل دید بودانگاری کیرش به رنگ قرمز تیره تو روغن سرخ شده باشه دقایقی بعد به شکم مادرم روروتشک خوابوند درحالتیکه دو بالشو زیر شکمش جاداده بود وحسابی کونشو20سانتی بلند تر قرار داده بود کیرشو از پشت تو کوس مادرم به شدت می کوبوند سر وکله وصورت شیخ خیس عرق شده بود مرتیکه الاغ عجب نفسی داشت مادرم که صور تش رو تشک بود اونم خسته شده بود وبه ارامی ناله می کرد برای لحظاتی شیخ رو مادرم ولو شد از اون زاویه نگاهم بهشون بود کیرشو می دیدم تا ته تو کوسش جا گرفته وتخم های کیرش هم باد کرده بوداووووی اووووی طاهره جون خسته شدم ووای بزار نفسی تازه کنم قربونت برم عزیزم الانه بگو چی تو اونجاته بهم بگو با صدای زیبایت بگو من که کیرم تو فشاره جای نفس کشیدن نداره بگو عزیزم آه رضا تو با کیری که توپاته منو جر دادی وای منو به اسمون ها بردی راستش من بارها ارضا شدم دفعا تشو یادم نیست با صالح که سکس دارم یک الی فوقش دو بار اضا می شم تو براستی منو به اوج لذت ها می رسونی این کیری که توداری احساس می کنم تو سکسم باتو هرلحظه کلفتر می شه لابد بابت این کرم هستش که بهم دادی به کیرت بزنم الانه تو کوسم انگاری باد کرده وشل بشوهم نیست وای من که لذت می برم طاهره جون درسته همین جوره اثر همون کرمه هستش هرچند من کیرم کلفته واینوبا هر زنی که کردمش اینو تایید کردند بزار بابت شوخی وخنده یه موردی هم بهت بگم هرچند از نظر شخصیتی به نفعمون نیستش اخه طاهره جون سگ های نروماده وقتی که با هم سکس دارن کیرسگه قبل از اومدن ابش تو کوس ماده سگ بی حرکت برای دقایقی می مونه در این حال هم به تدریج کیر سگه کلفتر میشه تا لحظه ای که ابشو تخلیه نکنه اونو همون جا نگر می داره حالا دوراز شما ومن واه رضاخان نمی دونستم تا این حد بی تربیت و بی ادب باشی خودمونیم ماهیت خودتو بهم نشون دادی تو که کیرت ازحد سگ ها گذشته تو کیر الاغو داری طاهره جون تو هرچی بهم بگی من ناراحت نمی شم قربونت برم من تازه گی بهت رسیدم نمی خوام از دستت بدم فقط تو از سکس با من راضی باشی وبهت بیشترین لذتو هدیه بدم برام کافیه گفتی کیرالاغ یاد یه خاطره افتادم اجازه بده برات تعریف کنم اون سال هاییکه با زنم تو روستا بودیم اگه یادت باشه بهت گفتم من تعدادی گوسفند داشتم که یه چوپان براش گرفته بودم که طلوع صبح تا غروبی اونا رو به صحرا می برد مرد جوونی بود وخیلی هم ساده وسر بزیر اونم تازه با یه دختری جوون که از روستای دیگه براش انتخاب کرده بودند ازدواج کرده بود خطبه عقد شونم خودم براشون خوندم لامصب دختره زیبایش بد نبود ولی اندامش معرکه بود ولی در حد واندازه شما طاهره خانم نبوددرنظر بگیر توکوره ده باشی وهمچین زنیو ببینی برات زیبا به نظر می یاد راستش حتی موقع قرایت خطبه کیرم براش سیخ شده بود گاها اندام وسینه هاش وکونشو ورانداز می کردم کیف می کردم دنبال راهی بودم دستم بهش برسه من یا زنم به تناوب بعضی روزها اول وقت غذایی تدارک می دیدیم و می بردیم به خونه چوپان که با خودش ببره صحرا یه روز من غذا رو می بردم براشون رفتم دم در شون که نیمه باز بود اخه لازمه بگم اغلب درخونه های روستا ها درروز باز هستند تق الباب کردم دیدم خبری نشد زنشو صدا زدم اسمش هاجر بود باز هم جوابی نگرفتم یا الله ای گفتم رفتم تو حیاط گوشه دست راست حیاط اغل قرار داشت که گوسفند ها شب ها اونجا می رفتند در اغله هم نیمه باز بود ولی یه صداهایی از اونجا به گوشم می رسید به فکرم رسید حتما هاجر مشغول رسیدگی وتمیزکردن اغله هستش رفتم خودمو به در رسوندم اوه صحنه جالب وعجیبی دیدم هاجر الاغشون رو به ستون چوبی با طناب بسته بود وکیر سیخ شده الاغه رو با دستاش می مالیدوسینه هاش هم از لباسش اویزون بود گاهابا یه دستش سینه ها و کوسشو مالش می داد الاغه معلوم بود کیف می کرد کف اب دهنش اویزون شده ورو زمین می چکید و بعضا تلاشی می کرد خودشو از طناب رها کنه که بیوفته بجون هاجر وکیرشو به کوسش برسونه ولی تلاشش بی ثمر بود چون طناب محکم بسته شده بود تا پشتش رفتم جلو تو دنیا وخیال خودش غرق بود به ارومی دستمو رو شونهاش زدم یهو برگشت کاملا شوکه شده بود دستاشو از کیرالاغه ول کرد وسینه هاشو پوشوند نمی دونست چی بگه تصمیم گرفتم چیزی نگم تا ببینم خودش چی میگه وواکنششو ببینم چند قدمی از من والاغه دور شد وای خدا شیخ رضا شما اینجا چکار می کنی ای وای م م من خاک توسرم ابروم رفت با دو دستش می زد به سرش اصلا انتضار حضور واومدن منو نداشت وای خدای من شیخ نمی دونم چی بگم دیگه نمی تونم بهتون نگاه کنم و وای خدا مرگم بده سرشو زیر گرفته بود وحالت گریه به خودش گرفته بود نزدیکش شدم هاجر این کارا چیه می کنی خجالت نمی کشی اصلا مگه تو شوهر نداری بزار واضح تر وبگم مگه شوهرت راضیت نمی کنه وبهت نمی رسه که به کیر الاغ اویزون شدی واقعا همه چی شنیدیم ودیدیم این مدلیشو ندیده بودم اینم با هنرنمایی شما هاجر خانم مشاهده کردم خجالت نمی کشی شرم وحیات کجا رفته حالا به گریه افتاده بود من که دیگه ابرو م پیشتون رفته وولی خواهش می کنم دلیل این کارمو بهتون می گم ولی قسمتون میدم ترو خدا ابرومو نبرید از کارم به شوهرم یا کسی چیزی نگی باشه هاجر خانم من که نمی خوام بدبخت بشی می خوام کمکت کنم من که خودم تو عروسیتون عقدتون کردم حالا بخوام باعث طلاقو جدایی شماها بشم بگو ببینم شیخ نمی خوام وقتتونو زیاد بگیرم خلاصه بگم شرمنده حضورتون اون چیز شوهرم به پت پت افتاده بود منظورشو فوری گرفتم بله طاهره جون کیر شوهرش کوچک بوده نمی تو نسته نیاز جنسی هاجر رو تامین بکنه منم دیدم نمی تونه کلامات رو راحت بیان کنه کمکش کردم نترس راحت باش من که دیگه بیگانه نیستم واین بازیتو با اون کیر الاغه دیدم بدونه ترس و ملاحظه حرفتو بزن باشه شیخ اخه اون مال شوهرم خب بگو اون اسمش کیره هاجر خانم بله کیرشوهرم کوچک وشرمنده شما کلفت نیستش منو راضی وتامین نمی کنه منم از اون زن ها نیستم که به شوهرم خیانت کنم وخودمو در اختیار مردای دیگه بزارم خیلی نیاز جنسی داشتم اغلب با اونجای خودم تو حرفش پریدم وگفتم راحت باش بگو کوسم بله شیخ شرمنده کوسمو با دستام می مالیدم یه روز که تو همین حیاط مشغول کار اغل بودم ووبا دستام کوسمو مالش می دادم متوجه این الاغه شدم دیدم که حالتش عادی نیست خیلی تکون می خوره مثل امروز با طناب بسته شده بود احساس می کردم می خواد خودشو به من برسونه خوب دقت کردم شرمنده حضورتون کیر الاغه سیخ وبلند شده بود راستش اون لحظه یه احساس غروری بهم دست دادبه خودم گفتم بیچاره این الاغ با دیدن من اینجوری شده حس خوبی داشتم هر چند ممکنه از نظر شما مسخره باشه ولی من احساس بزرگی وغرور می کردم بیچاره الاغه انگاری ناله می کرد اب دهنشو می دیدم من که از ابتدای عروسیم نیاز وکمبود جنسی داشتم ویه بار حتی شوهرم منوراضی نکرده بود شاید خنده دارباشه احساس الاغه رو درک می کردم نمی خواستم اون الاغ مثل من تشنه باشه یه کم نشستم روبروی الاغه سینه هامو مثل امروزی که دیدید بیرون زدم و و شلوارمو پایین کشیدم حالا سینه هاو کوسم درمعرض دید الاغه بودند الاغه خیلی بی تابی می کرد وکیرشم کامل سیخ شده بود تادقایقی من خودمو می مالیدم والاغه تشنه من بود وکیرشو مرتب بالاوپایین می کرد احساس خوبی داشتم دو بار ارضا شدم در اون لحظه نیازم تامین شده بود دلم بحال الاغ می سوخت توکف من مونده بود نمی تونست خودشو ارضا کنه حقیقتش بخاطر اون من امروز دو بار ارضا شده بودم از انصاف دور بود الاغه رو ارضا نکنم تصمیم گرفتم یه جوری راضیش کنم می بایستی چکار می کردم تو فکر ش رفتم به خودم گفتم چرا با دستام کیرشو نمالم من که نمی تونستم طنابشو ول کنم و اگه این کارو می کردم معلوم نبود الاغ چه بلایی سرم بیاره واصلا می تونستم کیرشو تحمل کنم حتما اونجاموپاره می کرد پس بهترین کار همین مالیدن کیر الاغه باید باشه رفتم دستامو با روغن خیس کردم وبرگشتم وبا احتیاط و به ارامی نزدیک الاغ شدم وبا دستام سرو گردنشو نوازش دادم احساس کردم که اعتمادش نسبت بهم جلب شده دستامو به کیرسیخ شده اش رسوندم ومالیدنشو شروع کردم الاغه اروم تر شده بود دیگه بی تابی نمی کرد هر چه می گذشت اروم تر می شد دقایقی می شد کیرشو می مالیدم دیگه الاغه کاملا ساکت ایستاده بود ودر جای خود تکون نمی خورد کاملا بهم اعتماد کرده بود منم با خیال راحت زیرشکمش وبین پاهاش نشستم ومالیدن کیرشو ادامه دادم راستش باز هم حس کردم کوسم خیس شده دوست داشتم یه کم کوسمو مالش می دادم همین کارم کردم حالا یه دستم رو کوسم بود ویه دستم هم کیر الاغه رو سرویس می داد یه بار دیگه زیرشکم الاغه و کیر سیخ شده اش ارگاسم شدم خیلی بهم چسپید حالا با شدت بیشتری کیرشو می مالیدم دیدم یه کم به تکون خوردن افتاد یهدفعه اب کیرش با شدت رو دستمو و اطراف ریخت الاغ راحت و راضی شده بود چون بعد از لحظاتی کیرش کوچک شد وحالت عادی بخودش گرفت راستش این کارم با الاغرو تا چند باردیگه تکرار کردم والانه هر موقع الاغه منومی بینه کیرش سیخ میشه باشنیدن این حکایت عجیب وجالب تو فکر رفتم فرصت خوبی بود دستم به هاجر برسه از ابتدای شب عروسیش تو کف اندام وکردنش بودم طاهره خانم جونم برات بگه من که کیرم کلفت هستش وهاجر هم تشنه کیر کلفت پس چه ازاین بهتر به هاجر گفتم ببین توبی پرده همه چیو بدون ملاحظه بهم گفتی منم می خوام بهت یه چیزی بگم تو باید با یه نفر از جنس خودت یعنی یه ادم نزدیکی داشته باشی توکه نمی تونی تا قیام قیامت با کیر الاغه بازی کنی واونوبمالی وخودتم بقول خودت مثلا ارضا شدی این اصلا خوب نیست وممکنه بعدا مثل امروز لو بری اون وقت ابرو وحیثیتت هم می ره حالا من دهنم قرصه وبه کسی چیزی نمی گم ولی کسای دیگه فرق می کنند رک وپوست کنده من می خوام دراین مورد کمکت کنم نمی خوام زن زیبایی مثل تو اویزون یه الاغ وکیرش بشه درحد وشایسته تو که نیست متاسفانه کیرشوهرت هم نیاز تورو براورده نمی کنه من با کمال میل حاضرم نیاز و خواسته تو تامین کنم درواقع اگه راضی باشی کیرم درخدمتته اینو که بهش گفتم بلافاصله کیرسیخ شده مو دراوردم وگفتم حالا چی می گی نظرت چیه هاجر خانم سرتو بلندکن کیرمو ببین می پسندی اگه بخوای این کیر میره توکوست وبا مالیدن ومالشی که توانجام میدی خیلی فرق داره نترس هاجر راضیت می کنم هاجر سرشو بلند کرد کیرمو دید چشماش گرد شد یعنی کیرمال سایر مردها هم کلفته وای شیخ رضا من به خیالم فکر می کردم اکثر مردها کیرشون مثل مال شوهرمه ولی شما کیرتون دوبرابر بیشتر از شوهرمه هاجر ساکت بود دیگه هیچی نمی گفت خوبه از قدیم گفتن سکوت علامت رضایته بیا هاجر جون بقول خودت از انصاف دوره امروز من با این کیرم کوستو سیر می کنم توم با اون دستای لطیفت کیراین حیوون زبون بسته رو بمال که بیچاره اب ازلب ولوچه اش ریخته لختش کردم لباساشو زیرمون پهن کردم بهش گفتم می خوام با دستای خودت لختم کنی لباسامو دراورد درحین اینکار بادستام سینه ها و کون وکوس همه جاشو می مالیدم طاهره جون الانه که این انگشت شستم تو کون خوشگلت فرو رفته دراون لحظه همین انگشتمو تو کونش بردم وانگشتای دست دیگه ام توکوسش بازی می کردبه همون حالت خوابون دمش رو زمین زیر گردن وصورت ولباشو می بوسیدم هاجر هم دستشو به کیرم رسوند اونوبه طرف کوسش هدایت کرد انگشتای دستم تو کوسش بود کمکش کردم کیرموتا ته تو کوسش فر و کردم تلمبه هام شروع شد باشدت تلمبه می زدم هاجر به اه ناله افتاده بود فریاد می زد کوسش خیس وداغ بود معلوم بود که داره لذت می بره متوجه سرو صدای الاغه شدم بی تابی می کرد وحسادت رو درچشماش می دیدم وقتش رسیده بود بردمش نزدیکای الاغ وهاجر رو برگردوندم ازپشت رو دوزانونشسته کیرمو به کوسش رسوندم با دستام سینه وشونه هاشو بلند کردم و دور کمرشو در همون حالت نگه داشتم ودستای های هاجررو به طرف کیر سیخ شده الاغه که مثل شلاق بالا وپایین میکرد هدایت کردم وبه هاجر گفتم کیرشو بمال اینم مثل تو تشنه دست ها وخودته بهش برس حالامن از پشت هاجرو می کردم وهاجر هم درحالیکه با یه دستم دور کمرشو گرفته بودم ودو دستا ی هاجر هم کیر الاغه رو مالش می دادمنم یه دستم ازاد بود گفتم بدنیست منم یه کم کیرالاغه رو بمالم طاهره جونم صحنه جالبی بود این حالت رو نگه داشتم اب کیرالاغه داشت می یومد الاغه راحت شد وابش هم مقداری رو صورت ودستامون پاشید ه شد منم دیگه کمر هاجر رو ول کردم وبه شکم تو کوسش تلمبه می زدم دستم از اب منی کیرالاغه خیس شده بودانگشتای دستم که از ابمنیش خیس بود وچکه می کرد دو انگشتموتوکونش فرو کردم که اب منی الاغ خان از کون هاجر بی نصیب نمونه وبالاخره منم اب کیرمو کامل تو کوسش خالی کردم وبه هاجر گفتم تا وقتی تو روستا باشم و دستم برسه میام پیشت می کنمت خلاصه اش کنم تا موقعی تو روستا بودم می رفتم می کردمش بعد از چهار ماه از اون روز هاجر حامله شد حالا این بچه از من بوده ویا شوهرش اینوفقط خدا می دونه حتی تو نه ماهگی حاملگیش بااحتیاط می کردمش کوس تنگ وخوبی داشت الانه هم هرموقع برم روستا خدمتش می رسم ومی کنمش ضمنا هاجرهم مثل تو که تا حالا بهم کون ندادی هر کاری کردم وخواهش والتماسش کردم که از کون بکنمش راضی نشد همچنان در کف کونش الانه هم موندم راستش نمی خواستم بزور کونشو بکنم یه جورایی دلم براش می سوخت اخه شخصیت مظلومی داره طاهره جون اینم خاطره الاغ عزیزدلم طاهره جون من که مشغول گفتن خاطره الاغه بودم و به ارامی می کردمت وتلمبه می زدم تو در چه حالی هستی من که دراوج لذتم می میرم برات باز هم میگم و دروغ نمی گم یه وقت ناراحت نشی وحسودی نکنی هیچ زنی مثل تو نمیشه اینو بجون خودم ومادرم که می دونی چقدر برام مهمه میگم وای رضا تو که به هیچکی رحم نمی کنی واز نگاه کردن وترتیب دادن زن ها سیر نمی شی اوه اوه اوه هر چی هستش منوبخوبی راضی می کنی لطفا تمومش کن دیر وقته رعنا ممکنه برگرده ازحمام منم خسته شدم باشه عزیزم بزاربرت گردونم که پشتت رو تشک باشه هاج واج مونده بودم ازاین اتفاقات و چیزهایی که تاحالا به گوشم نخورده بود فکر می کردم تاچند روز قبل تو دنیای بچه ای که فقط بابازی وبازی گوشی با بچه های کوچه مشغول بود غیر ازاون به چیزهای دیگه فکر نمی کردم ولی الانه قسمت و نصیب من وچرخ زمانه منو با این مسایل اشنا کرده بود سکس مرد وزن وخیانت ها وروابط نا مشروع زن ها مردها باهم و این اخری حکایت الاغه شیخ رضای عوضی این دفعه لنگ های مادرموتا شانه هاش بالا برده وبا سرعت عمل بیشتری کیرشو به کوسش می کوبوند به عینی اثار خستگی رو تو چهره مادرم می دیدم دستاشوبه پشت پشمالوی شیخ می کشید وناله می کرد لحظاتی بعد تلمبه هاش قطع شد شیخ خودشو رو مادرم رها کرد ولبای مادرمو می بوسید وزبون همدیگرو بخوبی می مکیدندمایع سفید تقریبا کف مانندی از دورادور کیرش که همچنان توکوس مادرم نگهش داشته بود سرازیر وسوراخ کونشوپوشنده بود شیخ انگشت دستشو به سوراخ کونش رسوند اب منی ریخته شده دور ورشو با انگشتاش خیسوند واونودر همون حالت تو کون مادرم فرو کرد بسه رضا من خیلی خسته ام تشنه مه لطفا یه نوشیدنی برام بیار اون انگشتتم از اونجام درار عزیزم چشم می دونی چرا انگشتمو تو کونت فرو کردم خواستم یه کم اب کیرمو به کونت برسونم تابلکه کونیت کنم رضا خیلی بی تربیت وپررو شدی بلند شو خودتو جمع وجور کن واین تشک وپتو هارو مرتب کن وحرف های بی خودی نزن تامنم اماده شم اون بهرام مادر مرده هم پیداش نیست تامن میرم خودمونظافت کنم توم بروکوچه دنبال بچه ها اوخ جون طاهره خوشکلم انگاری که چند روزه ندیتمت بزار قبل رفتن بغلت کنم وببوسمت بزارلبانت واون زبونتو بمکم وای چه لذتی داری واه بسه دیگه رضا این همه امروز منوکردی می دونی ازکی روم افتادی یه ساعت بیشتره اوه اوه کیرت هم بلند شده طاهره جونم خواهش می کنم بزار همین حالت وبصورت ایستاده بکنمت اخ چه باسنی وچه سینه های زیبا وسفتی داری نکن رضا اذیت نکن برای امروز کافیه زنت سربرسه ابرومون میره بدبخت به فکر حیثیتت باش قبول درسته حق با توه ولی لطفا بزارنوک پستون هاتو بمکم می خوام یه کم شیر سینه هاتو بخورم اوووووم این مردهوس باز که ظاهرا از مادرم سیر نمی شدمادرم تلاش می کرد از اتاق بیاد بیرون واماده شه که از خونه اش خارج شیم انگاری شیخ ول کن مادرم نمی شدسینه های مادرموتودستاش گرفته ونوک پستونشو با لباش می مکید وشیر می خورد بسه کافیه رضا منوخسته کردی من ازت اب خواستم تشنم بود ولی توبازم به جونم افتادی این رسم مهمون نوازی نیست من می خوام برم با دستش شیخو از خودش دور و لباسشو مرتب کرد رضا من رفتم دست شویی که خودموتمیز کنم توم برو بهرام رو از کوچه بیار خونه سریع خودمو به حیاط و کوچه رسوندم بعد از لحظاتی شیخ اومده بود دم در کوچه منو پسرشو صدا کرد رفتم نزدیکش بهرام خوش گذشت بازی کردی جلال کجاست جلالو ندیدم نمی دونم کجاست من تو کوچه تنها بودم باشه پسر خوب خودش بر می گرده خونه بیا مادرت منتظرتوه منم دوای مادرتو بهش دادم انشالله خوب میشه مادرم خودشو مرتب کرده وانگاری که تا یه ساعت قبل زیر ضربات کیر کلفت شیخ به آه وناله افتاده بود شیک وتمیز به استقبالم اومد بهرام جان بازی کردی بهت خوش گذشت تو دلم گفتم مادر تو که بهت بیشتر خوش گذشته اونم با اون کیر کلفت این مرتیکه فلان فلان شده عزیزم می دونم خسته شدی بیا برگردیم خونه خداحافظی کردیم وبامادرم برگشتم خونهمون اونروز گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد فقط قبل از خواب رفتنم تو اواخر شب صدای پچ پچ پدر ومادرم می اومد ولی یه کم متوجه شدم که مادرم می گفت خسته ام حال ندارم بزار برای بعدواون کار برام خوب نیست کمرم خوب نشده اینطور استنباط کردم پدرم ازش سکس می خواست صبح روز بعد اول هفته بعد از رفتن برادراو خواهرانم به مدرسه وپدرم به سرکار مشغول بازی توحیاط بودم یهو صدای در اومد رفتم در حیاطو باز کردم شیخ با معمار دم در بودند یا اللهی گفتند اومدند تو حیاط مادرم هولکی چادر سرش کرد اومد به استقبالشون بعد سلام وعلیک معمولی معمار مشغول کار و کارشناسی خودش شد وشیخ هم انگاری باید با معمار این ور واونور خونه باشه رو لبه پله توی حیاط نشسته وسیگارشو می کشید وزیر چشمی ضمن توجه به من اندام مادرمو نگاه می کرد وگاها یه دستش هم رو ی کیر باد کرده اش میزدو کمکمکی هم اونومالش می داد مادرم رفت یه پارچ اب ولیوان رو با سینی اورد وبا یه نگاه به من و حرکات دست های شیخ رو کیرش لبخندی زد شیخ کیرشو حالا تودستش رو شلوارش گرفته و یه لحظه به مادرم چشمک زد مادرم به من نگاه کرد که ببینه من متوجه قضیه شدم یا نه من یهو سرمو پایین گرفتم و به طرف معمار نگاه کردم که اون گوشه حیاط به نمای خونه نگاه می کرد ورو کاغذی یه چیزهایی می نوشت بعد از دقایقی معمار کارشو تموم کرد بعد از خوردن یه لیوان اب با شیخ رفتند تو کوچه وباهم صحبت می کردند من که چیزی نمی شنیدم بعد از لحظاتی معماره هم از شیخ جداشد ورفت شیخ اومد توحیاط مادرموصدا کرد طاهره خانم من امروز معمارو اوردم قراره تا عصری قیمت خونه وکارشناسیشو به منو شوهرتون بده خب منم برم به کارام برسم فقط اگه چایتون حاضره یه استکان منومهمون کنید شیخ رو همون پله لم دادو دستشو تو جیبش کرد که سیگار بیاره بیرون جیباشو گشت بعد ش گفت اخ ازاین بدشانسی سیگار باچای می چسپه منم که الانه سیگار ندارم خب بهرام جان بیا با اجازه ازمادرت برو برام یه بسته سیگار بخر یه خوراکیم برای خودت بخر من نگاه مادرم کردم که ببینم چی میگه پسرم زودی برو سیگاروبرای اقارضا بخر بیار خونه واگه هم خواستی بعدش تو کوچه بمون وبازی کن پول رو از شیخ گرفتم ورفتم سیگار براش بخرم مغازه سر خیابان نزدیک بود سیگارو یه چیزخوردنی خریدم وبرگشتم خونه شیخ ومادرم تو حیاط عادی نشسته بودند سیگارو بهش دادم و گفتم مامان من میرم کوچه بازی می کنم فقط در خونه رو نبدش من زود زود کار دستشویی دارم وهوا هم گرمه تشنم میشه اذیت میشم باشه بهرام جون تو برو بازیتو بکن ولی هر موقع برگشتی توحیاط صدام کن چون غذا درست کردم لقمه برات بگیرم که یه وقت گشنت نشه رفتم تو کوچه یه کم از خونه دور شدم بعد ازلحظاتی طاقت نیاوردم به ارومی نزدیک در خونه شدم گوشامو تیزکردم صدایی نبود سرمواز در به حیاط دراز کرده دورادور حیاطو نگاه کردم تو حیاط نبودند یواشکی رفتم توحیاط ابتدا نزدیک در اشپز خانه درحیاط شدم توشو نگاه کردم اونجا هم نبودند پس حتما رفتن یااتاق پذیرایی ویا یکی از اتاقها رفتم به طرف پنجره پذیرایی از گوشه پنجره نگاه کردم بله اونجا بودند ولی صداشونونمی شنیدم بایستی میرفتم به سمت در ورودیش که دفعه قبلی کمین کرده بودم خودموبه دم در اتاق پذیرایی رسوندم مادرم داشت ازدست شیخ فرار می کرد وشیخ هم سعی داشت دست وپاشو بگیره واونوبه اغوش بکشه شیخ لخت شده بود با کیر سیخ شده ولی انگاری نتونسته بود مادرمو لخت کنه چون لباس تنش بود فقط تونسته بود شلوارشو بکنه رضا چرا امروز وحشی شدی تواینجوری نبودی طاهره جون امروز اگه می خوای اروم باشم بزار از کون بکنمت ولی بخوای بهم نه بگی این مدلی یعنی وحشیانه می کنمت نه نه رضا خواهش می کنم کاری به اونجام نداشته باش نه نه اونجام منظورت کجاته ها منظورم سوراخ پشتم ویعنی سوراخ کونم اوخ جون بمیرم برای حرفات وکلماتت یه بار دیگه بگو وای رضا سوراخ کونم اوه طاهره چه لذتی داره ازرو لباست دارم اندامتو دست مالی می کنم الانه بگو بهم طاهره دستام کجاتو می ماله وای وای رضای عوضی چقدر تو استادی خوب مازنها رو به اوج می رسونی الانه یه دستت رو کوسمووکونمه واون دست دیگت هم رو سینه هامه الانه چی اوه کیرتو اوردی رو کوس و کونم می کشی وای رضا این حرکت کیرت چه حالی بهم میده لطفا ادامه بده می خوام لباساتو بدم رو صورتت بعد بکنمت برگرد به پشت بخواب اوه نه نه رضا مگه نمی خوای لخت شم اینجوری زیادنمی چسپه لطفا بزارلباسمو درارم طاهره جون تعجب کردی از این رفتارم نترس عمدی در کار نبود فقط کمی حالمو گرفتی چون تو کف کونتم توم اجازه نمی دی خب بزارخودم لباستو درارم الان لخت شدی امروز اون کرمه رونیاوردم تو خونه جا گذاشتم اینم کیر کلفت رضا جونت که داره به قصر طلاییش یعنی کوست میرسه اه اه اووووی اوووی تندتر رضا جونم بکوبون کیرت رو محکم تر محکم تر این حالت بسه رضا برمی گردم به شکم می خوابم از پشت کسمو بکن اوووی اه اووووف ادامه بده وای رضا کوسم به کیرت عادت کرده دیشب قبل از خواب صالح ازم سکس می خواست خیلی خسته سکس دیروز توخونه تون بودم بهش جواب رد دادم اوف دلم به حالش سوخت اه اه اه تندتر تندتر اوه طاهره داره ابم می یاد اماده باش ای ی ی وای خسته شدم طاهره بزار به همین حالت رو کونت بخوابم طاهره جون خانمم الانه تو خانم منی خوب بود بهت چسپید اره رضا جون خیلی چسپید ممنون رضا می خوام امروز داستان ازدواجم با صالح رو برات شرح بدم اگه وقت داری وبیرون کاری نداری بزار بلندشم برات بگم باشه عزیزم می مونم پیشت که برام بگی نوشته

Date: March 22, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *