خاطرات تنهایی ۱

0 views
0%

من و خاطرات تنهايي قسمت اول يك علاقه خاصي بودبين ما يك جور احترام متقابل يك جور خودداري سه ماهي ميشد كه با هم كار مي كرديم يك جورايي من ارشد تر بودم و يك جورايي كارها رو با من هماهنگ مي كرد كلا آدم ساكتي هستم و حرف زيادي براي گفتن ندارم دليلشم اتفاقات زندگيم بود و جدايي و دوري از دو تا بچه هاي نازنينم نميخوام بگم كه افسرده بودم نه اصلا كلا با مساله كنار اومده بودم سه سال از جدايي من و مونا گذشته بود سه سال از آخرين ديدارمون در دفتر طلاق خيلي با آرامش اتفاق افتاد مونا زن معركه اي بود همه چيز تمام يك مدير خوب يك مادر نمونه يك دوست خيلي خوب هيچكس باورش نميشد كه ما دو تا اصلا مشكلي داشته باشيم چه برسه به اين كه بخواهيم از هم جدا بشيم ولي خوب مشكلات پشت سر هم و داستان به ته رسيد بچه ها رو برداشت و رفت آمريكا پيش پدر و مادرش شايدم حق داشت قضاوتش نميكنم سر زنشش هم نميكنم هر كسي بايد فكر زندگيش باشه همه اين ها رو كنار هم كه قرار بديم به سكوت ميرسيم يك سكوت كامل و محض يك علاقه خاصي ايجاد شده بود زن ميانه اندامي بود با موهاي مشكي و چشماي قهوه اي خيلي خيلي مودب من هيچ وقت هيچ حس خاصي ازش نگرفتم خيلي آروم ميومد سركارش بي صدا كاراش رو ميكرد گاهي يك سوالي مي كرد و مشغول ميشد حلقه توي دستش هميشه برق ميزد ظهر ها به آرومي با موبايلش صحبت مي كرد و بعد از ناهار برميگشت سر كارش خيلي برام سوال شده بود يك جورايي كنكجاو شده بودم يواش يواش با هم شروع به صحبت كرديم خيلي با احتياط و مراعات حرف ميزد هميشه من براش شما بودم نه اسم كوچيك و حتي نه دكتر يا هر چيزي كه فكر كنين روزها مي گذشت و كارش رو بهتر و بهتر انجام ميداد كلا روی مسايل مسلط شده بود نتيجه آزمايشات رو خيلي خوب ارائه ميكرد و خيلي تميز گزارش ميداد خروجي كه ارائه مي كرد بي نظير بود و عالي زمستون سال 86 بود زمستون خيلي سختي بود جوري كه خيلي ها توي جاده ها موندن و سر ما خيلي شلوغ شده بود صبح زود اول وقت مثل هميشه اومد تو و من هم مثل هميشه زودتر رسيده بودم يك جعبه بزرگ رو گذاشت روي ميزم و گفت اين مال شماست يك تشكر كوچيك از طرف من و كامران بابت همه كمك هايي كه اين مدت به من كردين و اجازه دادين درس هام رو بخونم و تزم رو دفاع كنم گفتم به به مباركه ايشالله به سلامتي من كار خاصي نكردم هركسي بود همين كار رو ميكرد براي اولين بار دقيق توي چشمام نگاه كرد چشماي سياه درشتش رو با يك رضايت عميقي به من دوخت و گفت نه كاري كه شما كردين هيچ كس نكرد من واقعا از شما ممنونم هم من هم كامران بعد انگار به خودش اومده باشه خيلي سريع خودش رو جمع و جور كرد و گفت ميرم چايي بريزم شما ميخورين اولين بار بود كه ميخواست برام چايي بريزه گفتم ممنون ميشم رفت و من هم با كنجكاوري به جعبه نگاه ميكردم دفتر من توي آ زمايشگاه دور تا دورش شيشه بود كلا عادت ندارم در محيط كارم چيزي رو پنهان كنم يا فضاي خصوصي ايجاد كنم و از همه همكارها هم همين رو خواستم و همه هم انصافا رعايت مي كردن روپوش سفيدش رو پوشيده بود و يقه اسكي راه راه نارنجي و سفيدش بهتر مشخص بود سعي ميكردم زياد ديد نزنم و البته در مورد حبيبه مي تونم بگم كه موفق نميشدم و خيلي وقتها نگاهم رو شكار ميكرد و من سعي مي كردم كه طبيعي رفتار كنم و اون هم سريع جابجا ميشد و مسير رو عوض مي كرد يك جور خاصي بود يك حس غريبي بود نشست اون طرف ميز و جعبه رو باز كرد بوي كيك خونگي همه فضا رو گرفت و هيچي به اندازه يك كيك خونگي و چاي داغ توي اون زمستون سرد نمي چسبيد گفت اين رو من و كامران ديشب با هم درست كرديم و به نيت شما هم درست كرديم لطفا تعارف نكنين بقيش رو هم بايد ببرين خونه گفتم اين خيلي زياده با هم ميخوريم همين جا بمونه چون فردا هم ممكنه هوس كنم واقعا خوشمزه بود از آخرين باري كه همچين كيك خونگي خورده بودم سالها گذشته بود مونا هميشه درست ميكرد يادش بخير اين جمله رو گفتم يعني با صداي بلند فكر كردم سرم رو بالا آوردم و ديدم داره نگاهم ميكنه پرسيد چرا تركتون كرد بعد انگار پشيمون شده باشه يهو گفت معذرت ميخوام نبايد مي پرسيدم بلند شد كه بره گفتم بشينين لطفا اصلا اشكالي نداره كه پرسيدين گفت مطمئنين گفتم قطعا و شروع كردم به تعريف ماجرا آروم آروم چايي و كيك رو ميخوردم و براش تعريف مي كردم يهو به خودم اومدم ديدم كه نيم ساعته داره گوش ميده بدون اين كه كوچكترين حرفي بزنه و با دقت داره نگاهم ميكنه داستان به نيمه رسيده بود گفتم بهتره بريم سركارمون داره دير ميشه گفت اره اره خيلي دير شد بلند شد كيك رو گذاشت داخل يخچال ازش تشكر كردم و گفتم سالها بود همچين كيك خوشمزه اي نخورده بودم ممنونم با لبخند هميشگيش گفت اصلا قابلي نداره و بدون هيچ حرف ديگه اي از اتاق رفت بيرون و ديدم مشغول كارهاش شد رسيدم جلوي پاركينگ هرچي ريموت رو ميزدم در باز نميشد ماشين رو روي پل گذاشتم و پياده شدم سرايه دار بدو بدو اومد و گفت ببخشيد آقاي دكتر در خرابه از صبح منتظريم كه بيان درستش كنن گفتم اشكال نداره حسن و رفتم در رو باز كردم چون يك واحد كوچيك توي اون مجتمع داشتم پاركينك درست و حسابي نداشتم و يك گوشه اي بايد پارك مي كردم به سختي داشتم لگنم رو جا ميكردم كه صداي تق و شكسته شدن سپر از پشت شنيده شد توي آينه نگاه كردم ديدم پسر همسايه دنده عقب اومده و زده به ماشين كناري من ماشين رو جا كردم و پياده شدم گفتم چي كار ميكني پسر خوب گفت نديدم زدم ديگه اشكال نداره بابا پولش رو ميده داشت ميرفت بهش گفتم بيا بيا اين كاغذ رو بگير روش يادداشت بزار و عذر خواهي كن شماره واحد و تلفنت رو هم بنويس گفت نمي خواد عادت دارن گفتم ببين بيا اين كار رو بخاطر من بكن باور كن نتيجش بهتره بي تفاوت شونه هاش رو بالا انداخت و كاغذ رو گرفت و نوشت و گذاشت زير برف پاكن كمي خريد كرده بودم برداشتم و به سمت آسانسور رفتم مجتمع ما دو تا آسانسور داشت كه اكثرا يكيش خراب بود اون روز هم خراب بود و آسانسور كاملا پر اومد توي پاركينگ در باز شد و بوي تند عطر كوكو شانل زد زير دماغم نيم نگاهي كردم و زن همسايه رو شناختم گفت اوا دكترجون چرا وايسادي بياد تو گفتم شما بفرماييد جا به اندازه كافي نيست گفت جا هست شما بيا گفتم ممنونم آسانسور خراب ميشه همينم از دست ميديم بفرماييد خلاصه رفتن و من موندم هنوز مزه كيك زير زبونم بود داشتم فكر مي كردم امشب چي كار كنم بلاخره آسانسور اومد طبقه 8 رو زدم و رفتم بالا در آپارتمان نقلي رو باز كردم و رفتم تو خريد ها رو گذاشتم توي يخچال ساعت رو نگاه كردم يك ربع به هفت بود از پل رومي تا پونك 1 ساعت طول كشيده بود و نيم ساعت هم جلوي در پاركينك و آسانسور تهران دوست دارم خندم گرفته بود رفتم به سمت سيستم صوتي و آلبوم لبه تاريكي رو براي خودم گذاشتم هوا ديگه تاريك شده بود دو تا شمع روشن كردم و صداي گيتار اريك كلارپتن پيچيد توي فضا رفتم يك دوش گرفتم ديدم ريش هام در اومده يك لحظه ياد حرف حبيبه افتادم ريشاتون امروز بلند شده تيغ رو برداشتم و ريش هام رو زدم حس كلافگي عجيبي داشتم اين زن همش جلوي چشمم بود ميدونستم ميوه ممنوعه است منم اصلا آدم ميوه ممنوع نبودم فرم بدنش جلوي چشمام ميومد حركت باسنش و لبخندش و نگاهش خدايا اصلا نمي خوام بهش فكر كنم از حمام بيرون اومدم ناله هاي گيتار همه خونه رو گرفته بود نشستم جلوي تي وي آپارتمانم رو دوست داشتم كوچيك بود ولي با صفا و تميز گلدون هام كنار پنجره بودن و پرده هاي كرم و بنفش نور خيابون رو خوب منعكس ميكردن رفتم پشت پنجره و به شلوغي ميدون پونك نگاه كردم اون موقع هنوز ميدون بود بازم فكرم رفت به روز و اتفاقاتي كه افتاده بود چرا اين زن اينقدر ذهن من رو درگير كرده بعد از داستان مونا من ديگه به هيچ زني فكر نكردم نه اين كه با هيچ زني نباشم به كسي فكر نكردم الكل داشت كار خودش رو ميكرد موزيك رو عوض كردم يك شمع ديگه روشن كردم و يك عود خونه من اصولا كم نوره و نور زياد آزارم ميده مونا هميشه با اين مساله مشكل داشت و با موزيكي كه دوست دارم و با ادكلني كه ميزنم كلا مشكل داشت باهمه جزييات من سرم گرم شده بود حس كردم يك چيزي كمه سكس مي خواستم موبايلم رو برداشتم شماره گلي رو پيدا كردم زنگ زدم دو تا بوق خورد به به دكتر چي شد ياد ماكردي بي معرفت نكنه بازم دلت تنگ شده براي مونا گلي دختر خيلي خوبي بود رفيق توپي بود از اون آدم ها كه كم پيدا ميشه به خودش نميگرفت جوري كه حال مي كرد زندگي ميكرد يك خري كه نمهميده بود اين زن چه جواهريه طلاقش داده بود گفتم سلام گلي جوون امشب كجايي گفت برنامه اي ندارم خونه هستم دارم كارهاي شركت رو انجام ميدم گلي مدير مالي يك شركت بزرگ بود و روي كارش قسم ميخوردن گفتم دوست داري با هم مشروب بخوريم گفت نيكي و پرسش دكي نيم ساعت ديگه اونجام گفت شام چي ميخوري عزيز گفت ميبينم كه شدم عزيز و زد زير خنده گفنتم حالا هر چي شام چي مي خوري گفت از اون كوفته قلقلي ها درست كن برام حالش رو داري گفتم حتما منتظرتم و فطع كردم مي دونستم الان توي آسانسوره نه اين كه من مالي باشم اصلا گلي زني بود كه براش مردا ميمردن شانس من اين بود كه گلي با من حال ميكرد فقط همين نه اين كه عشق و عاشقي باشه نه اصلا گلي بي شيله پيله بود يك پا برا خودش آدم بود گوشت رو از فريز در آوردم و گرفتم زير آب گرم كه اب بشه اين زن اساسي گشنه بود آويشن و پيازچه رو آماده كردم و خلاصه نيم ساعتي مشغول بودم و آروم آروم الكل داشت كار خودش رو ميكرد حس مي كردم كه داغ شدم عجيب بود تنها جيزي كه جلو چشمم ميومد چشماي حبيبه بود لعنتي ول كن نبود كار داشت بالاميگرفت با خودم ميگفتم گلي بيا ديگه نجاتم بده از اين افكار زنگ در آپارتمان بلند شد در رو باز كردم مثل هميشه خندون بود به به دكتر علفي خودمون بده بوس رو ببينم خيلي بي ريا بغلم كرد و زد سر شونم منم يكمي فشارش دادم گفت هوووي چي كار ميكني مال مردمه ها گفتم از كي تا حالا گفت حالا لپم رو ماچ كردو دويد تو اتاق خواب مثل هميشه بوي عطرش كلافم ميكرد مانتو رو در آورد و اومد تو آشپزخونه گفت خوب دكي چي درست كردي برام گفتم هيچي ولي برا خودم بساطی چيدم گفت گه خوردي گفتم بياد جيگر بشينيم لبي تر كنيم نشست روبروم روي عسلي من هم رو كاناپه گفت قبول نيست تو يك راه جلويي گفتم دو راه جلو مي افتي گفت عمرا اگه فكر كردي امشب من لباسم رو در ميارم كور خوندي دكي صبح حسين پيشم بود في ها خلدونم رو در آورد گفتم راستي حسين حالش چطوره رديفه گفت اي بدك نيست سيخ ميزنه نامرد فكر ميكنه من نميفهمم گفتم بيا اين گيلاس رو برو بالا كه من يك سر به غذا بزنم راستي برات برنج دودي درست كردم گفت تو روحت ديدم دلم ضعف ميره نگو تو يك كارايي كردي و زد زير خنده گلي دختر ماهي بود واقعا حس خوبي بهش داشتم رفتم سر گاز و يك سري به غذا زدم گفتم حالا برنامت با حسين چيه گفت هيچي نكبت همش زير آبي ميره اون از زنش اينم از اين دوست دختر جديدش گفتم گلي به خدا حيفي چرا خودت رو علاف حسين كردي گفت خو نكبت علاف تو دكي عمله ميشدم خندم گرفته بود گفتم كجا ميخوري گفت عمرا اگه بخورم گفتم خره غذا رو ميگم گفت آها هرجا شما دستور بدين گلي دختر تو پري بود و خيلي قوي نون آور خونه درس خونده و آدم حسابي به قول خودش يك مشكل داشت اونم اعتيادش به سكس بود خيلي خيلي حشري بود ميدونم كه گاهي روزي چهار بار سكس داره معرفيش كردم به دوستم كه روانپزشكه تهش ديدم با اون هم خوابيده مرده بودم از خنده داشت ليوان ويسكي رو نگاه ميكرد ظاهرا گرفته بودش اساسي گفتم گلي چته گفت هيچي حس ميكنم يك چيزي اين زير دل ميزنه گفتم شام ميخوري يا من تو رو بخورم گفت ميدونم كه ميخواي حرف بزني تو آدمي نيستي كه برا سكس كسي رو دعوت كني تو ميخواي حرف بزني بيا بيا كه گوشم با شماست زير غذا رو كم كردم و رفتم پيشش و شروع كردم براش داستان رو تعريف كردن كمي مست بودم همه جزييات رو براش گفتم يهو زد تو سرم نكبت شوهر داره گفتم آره عاشق شوهرشه گفت خاك تو اون سرت خري هستي نكن با خودت همچين دستاش توي موهام بود سرم روي زانوش بوي عطش همه روحم رو پر كرده بود دراز كش برگشتم به طرفش گفت دلت تنگه گفتم آره برا بچه ها خيلي دلم تنگه لباش رو آورد جلو گفت يك قولي بده دكي گفتم چي گفت دور اين زن رو خط بكش گفتم چرا گفت ما زنا هم رو ميشناسيم اين شيطون نابودت ميكنه لباش رو چسبوند به لبام مزه خوب زبونش رو حس ميكردم ول كن نبود ميخورد و ميخورد گفتم غذا ميسوزه گفت مستي خاموشش كردم الان بايد منو خاموش كنيييييي مست بوديم جفتمون لباش رو مك ميزدم و با دستام بدنش رو كشف ميكردم مال من نبود ميدونستم عاشق حسين ولي مشكل خودش بود بدن خيلي محكمي داشت و موهاي فرفري و صداي خش دار الان كه فكر ميكنم حس خوبي بهم ميده بعد از سال ها دستم روانداختم تاپش رو دادم بالا مي دونستم سوتين نبسته ولي سينه هاش هميشه محكم و سر بالا بود نوك سينه چپش رو گرفتم بين لبام دستش سر خورد طرف شلوارم و رفت تو كيرم كاملا خيس بود يك آهي كشيد گفت كثافت يك ساعت بايد به حسين ور برم كه خيس بشه تو هميشه خيسي لباش رو فشار داد روي لبام بلند شدم و با سرعت شلوارش رو در آوردم و نشستم بين پاهاش بوي گل ميداد از كنار شورتش لباي كسش رو كشيدم بيرون معركه بود دستاش توي موهام بود يك دستش رو دراز كردو ليوان ويسكي رو برداشت ويكمي مزه كردو آه بلندي كشيد زيونم رو ميكردم توي كسش ودر مي آوردم مي دونستم صبح حسين از خجالت اين كس در اومده ولي مگه مهمه الان مال منه ميخوامش مي خوردم كسش رو و اب ازش بيرون ميريخت گفت دكي نكن ميشما گفتم من مخلصتم گل مني گفت چرت نگو سرش رو خم كرد و چشاش رو بست لباي كسش توي دهنم بود و مك ميزدم ابش ميريخت بيرون مثل هميشه گفت نميخواستم امشب باهات بخوابم ولي لعنتي چه ميكني با آدم گفتم خفه حالش رو ببر گفت بهتر از كير تو من منتظر شام هستم مرده بودم از خنده در هر حالتي شوخي مي كرد گفتم امشب هوس كونت رو دارم گفت دست دومه حسين صبح از خجالتش در اومده خندم گرفته بود گفتم جدي جدي جوون داري گفت دكي تو بكن من ميام باهات موهاي فرفريش رو ناز ميكردم داشت برام حرف ميزد بطري ويسكي كاملا خالي شده بود سه بار شده بود يك بار با زبونم يك بار با انگشتم يك بارم با كيرم گفت دگي چرا تو حسين نيستي گفتم برا اين كه من منم حسين حسينه حبيب عاشقشي اشك توي چشماي خوشگلش جمع شد و ريخت بيرون نميدونستم بزارم به حساب مستي يا راستي گفتم شام خوشمزه داريم بين اشكاش خنديد و گفت لباس بپوشم گفتم نه جيگر بريم شام بخوريم ادامه دارد نوشته

Date: March 20, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *