خاطرات جنسی یک پزشک ۲

0 views
0%

قسمت قبل سلام راستش مونده بودم داستان رو ادامه بدم یا نه و از اونجایی که فرصت ندارم جواب همه ی کامنت ها رو بدم پوزش می خوام اما ذکر چند نکته رو قبل از ادامه ی ماجرا ضروری میدونم که اول اینکه این داستان واقعی هست و برای خود من اتفاق افتاده و دوم اینکه اسامی واقعی نیستند و سوم اینکه من داستان نویس نیستم و در اینجا هم نمی خوام مطلقاً راجع به سکس حرف بزنم پس اگر دنبال فقط خوندن داستان بکن بکن هستید ادامه ی ماجرا رو نخونید بهتره و اما ماجرا از اونجایی موند که من و لاله اولین شیطنت خودمون رو انجام دادیم با هم تا چند روز نه از اون خبری بود و نه من میرفتم تو اتاقش و هر کدوم سرمون به کار خودمون گرم بود مثل اینکه اصلا اتفاقی نیفتاده تا اینکه یه روز بخاطر یه مادر باردار که موقع زایمانش بود و حرف مامای مرکز رو مبنی بر اینکه باید بره بیمارستان قبول نمی کرد و صدای داد و هوار اطرافیانش بلند شده بود اومدن سراغ من که رییس مرکز بودم رفتم ببینم ماجرا چیه که دیدم لاله رو اگه کارد بزنی خونش در نمیاد از دست مریض حرف گوش نکنش خلاصه یک ربع طول کشید تا من به اینا بفهمونم که اینجا زایشگاه نیست و اگر اینجا زایمان کنه امکان داره دچار خونریزی بعد از زایمان بشه چون اصطلاحا گرند مولتی پار بود و امکانش زیاد بود که بعد از وضع حمل دچار آتونی رحم بشه و خدایی نکرده بمیره بعد از رفتن اونها شروع کردم به دعوا کردن با لاله که لاله این چه وضعیه چرا درست به مریض توضیح نمیدی مشکلش رو و باعث درگیری میشی گفت آقای دکتر من کاری نکردم که هر چی میگم نمیشه باز حرف خودشونو میزدن گفتم من دوس ندارم تو مرکزی که مسئولش منم این سر و صدا ها راه بیوفته و اگر تکرار بشه توبیخ رد میکنم برات کاری هم ندارم که من و تو با هم چه رابطه ی دیگه ای داریم معذرت خواهی کرد و گفت که سعی میکنه که این اتفاقات رخ نده همون شب ساعت 10 بهم اس ام اس داد خیلی نامردی جواب دادم چرا چی شده مگه گفت چرا بعد از اون شب دیگه نیومدی پیشم وقتی ام که اومدی دعوام کردی و تهدید به توبیخم کردی نوشتم لاله چرا مسائل رو قاطی میکنی پاشو بیا اینجا حضوری صحبت کنیم بعد از 10 دیقه صدای در اومد رفتم درو باز کردم دیدم داره گریه میکنه گفتم بیا تو چته تو گفت از ظهر یه ریز گریه کردم البته دروغ می گفت و اونقدری هم که می گفت نبود داشت خودشو لوس میکرد گفتم لوس نکن خودتو چایی می خوری گفت نمیخوای بعدش مواخذه کنی خندیدم و گفتم خدا شفا بده لاله پاشو لباساتو عوض کن مانتوش رو در آورد و زیرش یه بلوز دامن تنش بود دامنش بلند بود و اندامش تو اون لباس خیلی سکسی بود چای ساز رو روشن کردم گفتم لاله من قبلا جایی رئیس نبودم و نمی خوام تو شبکه اسمم بد در بره که دکتر فلانی بلد نیست مرکزشو اداره کنه و بیان گیر بدن تازه اگر بخوایم اینجا خوش بگذرونیم نباید حساسیت ایجاد کنیم تو مرکز گفت چرا بعد از اون شب دیگه چیزی نگفتی و کاری نکردی گفتم خوب اونشب رو بخاطر حرف تو شیطونی کردم وگرنه من زیاد اهلش نیستم گفت اهل چی نیستی گفتم اهل سکس گفت حالا کی خواست بهت بده یه لبخند زدم و گفتم حالا گفت من تو این چند وقته که اینجا بودم با هیچکس رابطه نداشتم تو تنها دکتری بودی که تونستم اعتماد کنم بهش البته دروغ می گفت و آمارشو گرفته بودم از پزشک قبلی مرکز ولی چیزی در این مورد بهش نگفتم منم مثل خودش ادامه دادم که خوب منم با هر کسی دوس ندارم رابطه برقرار کنم و تو هم به نظرم دختر خوبی هستی که باهات راحتم ولی مکث کردم گفت ولی چی گفتم ولی من اهل ازدواج و این حرفا نیستما فردا نیای بگی ویرجینیتیمو برداشتی و باید با من ازدواج کنی یه لحظه از ذوق چشاش گرد شد و گفت تا کجا ها رو هم حساب کردی ولی من سکس واژینال رو نگه داشتم واسه اون یه نفری که باید اگه آدمش هستی مال تو اگه نه که هیچ گفتم گر ایزد ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری گفت خیلی پدر سوخته ای براش چایی ریختم و یه سیگار روشن کردم فکرم مونده بود پیش این مکالمه که اگه فهمید منظور من از شعری که خوندم سکس آنال بود چرا اعتراض نکرد و نا خود آگاه احساس کردم دارم تحریک میشم و یه چیزی تو شورتم داره تکون می خوره ولی از بدبختی من برای این کارا برنامه ریزی نداشتم که کاندوم بیارم با خودم اینجا هم که همه میشناسنم و نمیشه از جایی کاندوم گیر آورد بخشکی شانس سیگارم که تموم شد پرسیدم حالت بهتر شد گفت گر ایزد ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری و خندید ازش پرسیدم راستی سینه هات دیگه درد نداره گفت خوب شده تشخیصت درست بود تشخیصم بود و ماستالژی بخاطر اتفاقات هورمونی دوروبر پریودش بود آروم خودمو بهش نزدیک کردم و گفتم حالا که درد نداره بذار ببینم چه فرقی کردی با دفعه ی پیش و دستمو گذاشتم روی پستون راستش و یکم باهاش بازی کردم و ازش خواستم که بریم تو تختخواب و پاشد رفت تو تخت و نشست لبه ی تخت رفتم نشستم پیشش و دست راستمو گذاشتم روی رون چپش و آروم لبشو بوسیدم گفتم لاله جون بخواب رو تخت گفت دکتر زیاده روی نکنی لطفا گفتم هر جا احساس کردی زیاده رویه جلومو بگیر و شروع کردم به در آوردن بلوزش و باز کردن سوتینش در قسمت قبل نوشتم سایز سینه هاش 90 بود و بسیار نرم آرئول قهوه ای روشن و نیپلی که در حالت عادی قهوه ای روشن بود ولی وقتی میخوردی جمع میشد و تیره تر میشد دامنشو دادم بالا و خوابیدم کنارش و مشغول خوردن پستونش بودم و مالیدن کس گرم و نرمش هر کاری می کنم نمیتونم با کلمه ی کس رابطه بر قرار کنم ولی بخاطر _ عزیز از این کلمه استفاده میکنم بعد از حدود دیقه شورتشو در آوردم و خواستم برم پایین که جلومو گرفت و گفت بهزاد جان خواهش میکنم نخور گفتم چرا گفت شاید خوشت نیاد گفتم از چیش و رفتم پایین دیدم که یه کس خوشگل تیره و بدون بو و شروع کردم به لیسیدن کلیتوریسش و یه دستم پاهاشو نوازش میکرد و یه دستم نیپلشو میمالید بعد از چند دیقه دیگه نمیتونست دووم بیاره و بالا و پایین میشد تا اینکه به ارگاسم رسید رفتم تو بغلش و گفتم کست حرف نداره چرا میگفتی نخورم از دفعه ی بعد اجازه نداری دخالت کنی تو کار من تی شرتمو درآوردم و لاله شروع کرد به خوردن لب و گردنم و رفت پایین سراغ نیپلم گفت ببین چه حالی میکنم وقتی نیپلمو میخوری یه نکته ی آموزشی بگم که در بدن ما هر کجای پوست عضله ی صاف باشه و تحریکش کنی برامون خوش آینده از گوش بگیر تا گردن و آرئول و نیپل و اسکروتوم و لابیاماژور و الی آخر رفت پایین تر و شروع کرد به خوردن کیرم که حسابی کلفت و دراز شده بود بعد از 5 دیقه گفتم بیا بالا ببینم اومد گفتم بخواب به شکمت گفت بهزاد جان میشه الان نکنی گفتم نترس اگه بخوای ام الان نمیتونم بکنم گفت چرا گفتم خوب کاندوم ندارم منم بدون کاندوم محاله اینترکورس کنم با کسی بخواب به شکم خوابید به شکمش و منم نشستم روی پاهاش کونش جلو چشمم بود یه کون سفید و بزرگ و خوش فرم با یه دست جق میزدم و با اونیکی دست کونشو نوازش میکردم تا اینکه آبمو خالی کردم روی کونش و بی حال افتادم کنارش ادامه دارد منتظر کامنت هاتون هستم دفعه ی قبل کلی خندیدم به بعضی از کامنت ها هر چند فرصت نمیکنم جواب بدم بهشون ولی کامنت بذارید هر چه میخواهد دل تنگت بگو نوشته

Date: January 18, 2020

One thought on “خاطرات جنسی یک پزشک ۲

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *