سلام مهدی هستم 17 سالمه از اصفهان این خاطره ایی که براتون تعریف میکنم برمیگرده به وقتی که من کلاس سوم دبستان میرفتم من یه فامیل دور دارم به اسم صدف که نسبتش با من میشه دختر دختر خاله مادر منو صدف همیشه دعوامون بود و هیچ وقت ابمون تو یه جوب نمیرفت ولی این رفتار زیاد ادامه نیافت یه شب وقتی که همه خونه مادر بزرگم مهمون بودیم منو و صدف و به همراه برادر کوچک ترم یه بازی درست کردیم به نام نامزد بوس بوسی ودر این بازی منو صدف باهم نامزد بود و همدیگه رو از روی لب بوس میکردیم البته بگما یواشکی دور از چشم فامیل تو اتاق گذشت تا یه شب باغشون دعوتمون کردن و من صداش کردم و در گوشش گفتم که میخوام وقتی بزرگ شدم باهات ازدواج کنم همون موقع دست منو گرفت و باهم رفتیم برین که بریم تو دست شویی که اونجا های همو به بینیم که یه ضد حال اساسی به ما خورد یهو داداشم سر رسید و گفت چه خبره و کجا میرید منم گفتم میترسه تنها بره دستشویی واسه همین منم دارم میبرشم اخه شبم بود گفت مگه مامان نداره و بعد شروع کرد به صدا کردن هی خاله خاله میگفت که منم از رو ناچار جریانو براش تعریف کردم و همون جا باهم سه تایی وایسادیم پشت ساختمون داداشم حواسش بود کسی نیاد و ماهم از هم دیگه لب میگرفتیم اونم چه لبی هیچ کدوممون بلد نبود ادامسش که دهنش بود افتاد تو دهن من و کلا جیز افتضاحی بود ولی باحال گذشت و ما همیشه هر جمعه میرفتیم باغ اونا یه دفعه رفتیم تو دست شویی شلوارامون رو کشیدیم پیایین یه دفعه لخت کنار هم خوابیدیم یه دفعه دست کردم تو شرت و و این داستان ما تا حدود 3 یا 4 سال ادامه داشت که یکم بزرگتر شده بودیم و ذهنامونم بالغ تر شد و به این نتیجه رسیدیم که دوباره دوتا دوس معمولی باشیم و روابطی که بینمون گذشت رو فراموش کنیم تا گذشت رسید به سال 92 که مادر بزرگ مادرم فوت کرد منم دیگه یه پسر 15 ساله بودم و فیلم سوپر و عکش اینا میدیم و منو صدف با این که قول داده بودیم دوتا دوس معمولی باشیم ولی همیشه هنه کارامون باهم بود باهم فیلم سوپر میدیم و تو اون عزا داری شی بود و مادم در بودیم و بعد دیدن فیلم سومر حشر هرجفتمون رفته بود بالا و منم کیرم شق شده بود و عین یه تیکه چوب خشک شده بود تا این راضیش کردم ا ز رو شلوار کیرمو به کسش به مالم واقعا احساس خوبی بود و به همین روال گذشت این صدف خانوم ما به یه پسر دیگه علاقه مند شد و رفت درسته منو اون باهم سکس نداشتیم ولی لذتی که من تو این چند سال با رفتار بچه گانه ام بردم کمتراز لذت سکس نبود ممنون که وقت گذاشتین و به بخشید که طولانی شد و همشو عین واقعیت براتون نوشتم نه یه واو کم کردم و نه یه واو زیاد امید وارم که خوشتون بیاد واین تجربه اولم بود که تو شهوانی داستان مینوشتم اگه دوس داشتین از این داستا بچه گانه دارم و بازم براتون مینویسم و میفرستم نوشته
0 views
Date: December 21, 2019