همینطور که روی تختم دراز کشیدم و به صدای ناله ی زوج همسایه که از پس دیوارهای میلیمتری میاد گوش میدم این دلنوشته هارو برای بقیه دوستانم مینویسم دوستانی که نه دیدمشون نه میشناسشمون ولی از اینکه چنین دوستان خیالی و مجازی دارم خوشحالم چون من به شدت یک دختر منزوی و عصبی هستم چرا اینجوری شدم شاید اولین دلیلش متولد شدن در یک کشور مزخرف مثل ایران بود از صبح تا شب مثل حیوانات زندگی میکنیم و برای گول زدن خودمون به دوهزار سال پیش افتخار میکنیم خیلیا نظریات فروید رو دست کم میگیرند ولی من با تجربه زندگی در ایران این سرای قحطی و تابوی جنسی متوجه شدم پر بیراه هم نمیگه وقتی فقط حدودا ده یا یازده سالم بود اولین علائم بلوغ در من نمودار شد سینه هام به شدت درد میکرد و برجسته شده بود به اندازه کافی از درون خجالت میکشیدم ولی اتفاقاتی که بعدا افتاد باعث شد من تا اخر عمر از زیبایی سینه هام حتی برای خودم لذت نبرم و از اندام زنانم منزجر بشم اولین اتفاق وقتی افتاد که مهمون خونه ی عموم بودم پدرومادرم رفته بودن خارج شهر و قرار بود بعد مدرسه ناهار برم اونجا مادرم همیشه لباسای پوشیده برام میخرید و چون تمام خانوادمون مذهبی بودن من هیچوقت جلوی محارم هم لباس باز و کوتاه نداشتم روی مبل نشسته بودم و داشتم کارتون نگاه میکردم که عموم نشست کنارم و بی هیچ حرفی بلوزمو کشید جلو و به بدنم نگاه کرد شاید میخواست ببینه سینه دختر نوجوان چجوریه وقتی صدای زن عمومو شنید که داره میاد پاشد رفت ولی همین چند ثانیه باعث شد من تا الان که بیست و شش سالمه پر از حس تنفر و بغض و ناامنی بشم نگاه همه عوض شده بود اخه چرا این اخرین باری بود که با مامانم حموم رفتم چون به محض اینکه لباسمو دراوردم چنان زل زد به بدنم که در اون سن احساس کردم گناه بزرگی کردم احساس گناه شاید برای ما بزرگا عادی باشه ولی یک بچرو از درون داغون میکنه عدم اموزش درست درباره پریود شدن درباره بلوغ همه اینها باعث شد اتفاقات بزرگ زندگی هر دختری که باعث خانوم شدنش میشه من با کابوس طی کنم مادرم که مذهبی بود و حرف زدن از این چیزا کراهت داشت و گناه تو مدرسه هم بهمون گفتن این حرفا زشته و باعث میشه سرو گوش دختر بجنبه وقتی یکروز دیدم توی شرتم پر خونه زدم زیر گریه و مادرم به جای اینکه به من اگاهی بده نواری داد و گفت چیه همه اینجوری میشن برو اینو بذار خودتم نشور چرا من در ایران متولد شدم چرا من در خانواده ای متولد شدم که محبت کردن بلد نبود یادم نمیاد پدرو مادرم منو به پارک برده باشن یا برام کتاب قصه خونده باشن واقعا خوشحالم برای تمام کسانی که محبت تو خونوادشون بوده و این کمبودها بعدا باعث نشده تا یا مثل من منزوی شن یا با جنایت و خشونت رفتار کنن بگذریم اولین بار که اسم بکارتو شنیدم تو زنگ ورزش دور هم رو زمین نشسته بودیم و پنج نفری درباره این چیزا صحبت میکردیم من که تا اون موقع چیزی نمیدونستم خیلی وحشت کردم الهه گفت شب زفاف که سکس میکنن پردت پاره میشه و اونقدر درد داره که نعره میزنی بعدم کلی خونریزی میکنی ممکنه به بیمارستان هم بری خب برای یک بچه که اصلا نمیدونه سکس چیه این حرفا چه تاثیری داشت اینکه تا چند سال بعد که اولین سکسمو تجربه کردم باز از زنانگی خودم بترسم و بلرزم و خحالت بکشم حالا جالب اینجا بود که من اصلا خونریزی نداشتم و درد خیلی خیلی جزیی داشتم که به وقتش خاطرات اونم میگم خاطرات نارو خوردن از عشق و تبدیل شدن به یک فاحشه بدنی و مغزی و دوباره سرخورده شدن تا به امروزم داشتم میگفتم که به دلیل بزرگ شدن سینم از خجالت قوز میکردم که به چشم نیاد و اون زمان حجب و حیا بیشتر بود و دخترا سرخود کاری نمیکردن اینبار هم مادرم دیر دست به کار شد و برای من سوتین خرید با پوشیدن اون کمی جمع و جور شد سینم و میتونستم کمرو راست بگیرم تو راهنمایی بچه ها یه رسمی داشتن به اسم هو کردنه کسی که برای بار اول سوتین میزنه نمیدونم این چه رسوم مسخره ایه که تو ایرانه کلا ما به دنیا اومدیم برای زجر دادن همدیگه فاطمه دختر مذهبی و پرموی کلاس که همیشه بوی عرق میداد و زیر چادرش و اون قیافش بیشترین شیطنت های کلاسو میکرد به پشت همه دست میکشید و یه جورایی سوپروایزر مراسم هوکردن بود بلخره بعد سه روز فرار منو گیر اورد و از پشت دست زدو فریاد زدناش و صدای بقیه و مثل پتک تک سرم میکوبید باز هم از اثر اون کارها همینو بگم که بعدها وقتی زیباترین و گرونترین لباس زیرهارو هم میپوشیدم نمیتونستم برای چندلحظه به خودم تو اینه نگاه کنم همیشه از خودم و بدنم خجالت کشیدم وقت سکس به مردا میگفتم چراغا خاموش باشه لباسامو زود دربیار کارتو بکن وقتی قربون صدقه خودمو سکسمو میرفتن حالم بهم میخورد احساس پارادوکسیکال گناه و لذت ادمو بیچاره میکنه همین احساس در ابعاد دیگه زندگی هم هست مثل لذت از کشتن دشمن و احساس گناه بعدش اون خاطراتو اینجا نمیگم جاش نیست پدرم تا خرید سوتین مستقیم به من نگاه نمیکرد خب اینا یعنی چی نمیدونم میتوتید درک کنید من چی میگم یا نه ولی تورو خدا شما با بچه هاتون این کارارو نکنید فقط یکبار اشتباه باعث میشه یه ذهنیت بد تو فکر و روح بچه حک بشه و تا ابد پاک نشه وقتی پردم مرد من روز اول عزاش درخالی که گریه میکردم این چیزا میومد تو ذهنم تمام خاطرات خوبش پاک شده بود شاید به جرات بتونن بگم یکی از فداکارترین و بهترین پدرای دنیا بود اما افسوس که ناخوداگاه ادم مثل یک قاضی بیرحم بر خلاف میلیش عمل میکنه یه لحظه گریه میکردم و ناراحت بودم یه لحظه تنفر تو وجودم میومد و میگفتم خب مرد که مرد نگین نه که مطمئنم تمام انسان ها این پارادوکسو دارن من به عینه دیدم مخصوصا وقتی که پای تقسیم ارث میاد وسط یا یار جدید پیدا میشه یا هرچی این پارت اولم داستانم بود دلم میخواست یه جایی به چندتا دوست که هیچوقت نمیبینمشون این حرفارو بزنم چون چند ساله که داره خفم میکنه و با گفتنش کمی ارومتر شدم در صورت مایل بودن شما خاطراتمو ادامه میدم در اینده خاطرات سکسی با افراد بیشمار هم هست که بازگو کردنش به شدت لذت اور و عذاب اوره اما به شرط درخواست شما باتشکر ادامه نوشته
0 views
Date: April 17, 2019