خاطرات شيرين و تجربه های تلخ

0 views
0%

دوستان اين داستان قسمت سكسي زياد نداره پس اگه دنبال اونجور داستانايين اين به كارتون نمياد حدود ٦ماهي بود كه با هم بوديم عشق اول پر از خاطرات خوب و بد شيرين اما احمقانه با تمام وجود عاشقش بودم و ميشه گفت الان كه حدود ٦ سال گذشته هنوزم بهش فكر ميكنم تو اين سال ها دوست دختر داشتم اها همه در حد تل بودن و حتي يه بوسه هم بينمون نبود تا اين كه رابطم با ستاره شروع شد از مدرسه فرار كرده بوديم با يكي از دوستام و مثل هميشه دم مدرسه دخترا بوديم كه چند تا تيكه بندازيم و يه شماره بديم يه دختري با دوستش بود و داشتن پياده ميرفتن كه علي دوستم گفت بريم دنبالشون خلاصه با هر بدبختي بود بهشون شماره داديم فردا شبش بهم اس داد و شروع كرديم حرف زدن اما بعد از ٢ ٣ روز ديگه كم محلي كرد و منم سمج نشدم و رابطمون تموم شد تا اين كه بعد از چند ماه تو يه پاساژ همو ديديم و خودش اومد سلام كرد و گفت چرا جوابمو ندادي باهات قهرم منم گفتم اس نيومده از طرفت و بعدش معلوم شد شمارمو اشتباه زده بوده خلاصه دوباره شمارمو گرفت و رابطمون از اونجا ميشه گفت شروع شد بهم گفت اون موقع با كسي بودم و پشيمون شده بودم كه چرا باهات دوست شدم و واسه همين ديگه جوابتو ندادم ستاره دختر خوبي بود تا حدودي پاك ولي با اخلاقي تند و لجباز كلا با من ساز مخالف ميزد و هميشه برعكس كاري كه من ميگفتمو انجام ميداد اما بازم باهاش ميساختم مدت زيادي نگذشته بود كه از ته دل احساس ميكردم عاشقشم و مثل همه فك ميكردم اين عشق من با همه فرق داره در صورتي كه عشق اول فقط هوسِ با همه ي خوبي ها و بدي هاش روز به روز بهش بيشتر وابسته ميشدم كافي بود ستاره بامن قهر كنه ديگه كلا كارم ميشد گريه كردن تا اين كه خودش دلش ميسوخت و ميبخشيدم الان كه فكرشو ميكنم خندم ميگيره ٦ماهي از رابطمون ميگذشت اينقد عاشقش بودم كه حتي باهاش لب هم نميگرفتم و فك ميكردم اگه لب بگيريم روز به روز رابطمون بيشتر نزديك به سكس ميشه و فك ميكردم اينده دختر خراب ميشه اينجور كلا طرز فكر جالبي داشتم اونموقع ستاره خونشون جوري بود كه شبا ميشد برم پيشش البته بايد منتظر ميموندم تا ساعت ٢ شه همه بخوابن و ساعت ٤ هم بايد ميزدم بيرون از خونشون چون باباش زود بيدار ميشد واسه كارش خلاصه من به هر بدبختي بود بايد از خونه ميزدم بيرون توي سرما گرما و بارون كه بتونم پيشش باشم هر شب كارم اين شده بود ماشينم كه نداشتمو سنم قد نميداد كلا ٤ صبح فكرشو كنين چجور بايد برميگشتم خونه چند ماهي گذشت و من هفته اي ٣ ٤ بار ميرفتم خونشون و حتي تا ٣ ماه اول لب هم نميگرفتيم و فقط برا اين كه توي بغل بگيرمش اين همه سختي ميكشيدم بعد از ٣ ماه اولين لب زندگيمو گرفتم و اون لب جرقه اي بود براي شروع رابطه سكسيه ما كم كم از لب به ماليدن سينه از روي لباس شروع شد تا در اوردن تاپ و سوتينش اما هنوزم به پايينش كاري نداشتم با اين كه خودش ميگفت پوريا اينقد به تو اعتماد دارم كه ميزارم پردمو بزني اما من كلا با اين موضوع مشكل داشتم ديگه كارمون شده بود ماليدن هم از روي شرت اينقد كيرمو تو شلوار به كسش ميماليدم كه احساس ميكردم هم كير من و هم كس اون ساييده شده اما بازم برامون لذتبخش بود يه روز سر كار بودم كلا وضع مالي ما بد نيس اما خوبم نيس من از سن كم دوس داشتم سر كار برم كه خرجيمو خودم در بيارم و چيزهايي كه خانوادم توان ماليشو ندارن رو بتونم براي خودم بخرم بگذريم سر كار بودم و مشغول اس ام اس بازي با ستاره كه گفت پوريا ميخوام پيش هم لخت كامل باشيم مگه ما قرار نيست ازدواج كنيم كه گفتم چرا گفت خب چه اشكال داره منم گفتم باشه خلاصه ٢شب شد و من هم رفتم خونشون بعد از يك ساعت عشق بازي و لب گرفتن كامل لباس هاي همو بيرون اورديم لختِ لخت اما حتي رومون نميشد اينجوري همو بغل كنيم ستاره پشت بمن خوابيده بود خيلي اروم خودمو از پشت بهش نزديك كردم و چسبيدم بهش اولش يكم خجالت كشيد اما بعد چند ثانيه برگشت طرفم و شروع كرديم به لب گرفتن دستشو گرفتم و گذاشتم رو كيرم واسش خيلي جالب بود هي باش بازي ميكرد و ميچرخوندش و ميخنديد ميگفت خيلي باحاله بهش گفتم ميخوريش برام گفت باشه اما بلد نيستم رفت پايين شروع كرد به خوردن ميشه گفت بيشتر احساس شكنجه داشتم تا لذت ميگفت مثل پاستيله و كلا همش دندون ميكشيد روش كه ديگه كلافه شدم گفتم بيا بالا نميخواد بخوري بهش گفتم من بخورم كستو كه اولش گفت نه خجالت ميكشم اما با اصرار راضيش كردم كلا كس ليسيو دوست دارم چون بهترين راهِ واسه ارضا كردن و وقتي سكس بهم حال ميده كه بفهمم پارتنرم داره لذت ميبره شروع كردم به خوردن كسش يكم ترش بود اما برام جالب بود يكم كه خوردم گفت بيا بالا بسه اومدم بالا و از پشت دوباره بغلش كردم و كيرمو گذاشتم لاي پاش با دستمم سرشو چسبوندم لاي كسش و عقب جلو كردم بعد چند دقيقه ابم اومد و كلا همه جا ريخت كلا خيلي سكسمون ناشيانه و اماتور بود از اون روز ديگه هر شب كارمون شده بود سكس كلا باهاش بودن خيلي احساس خوبي بهم ميداد همه ي زندگيمو ميدادم تا پيشش باشم و همه ي فكرم اينده و ازدواج باهاش بود بهترين كسيو كه ميتونست توي دنيا داشته باشه من بودم روز ها ميگذشت احساس من روز به روز شديد تر و اون روز به روز سرد تر مشكلم اين بود كه عشق اولم بود و من عشق اولش نبودم جسمش پيشم بود اما فكرش جاي ديگه خيلي عذابم ميداد اين بيخياليش خيلي دوسم داشت اما هيچ وقت عاشقم نبود مامانم با رابطمون مخالف بود و به ستاره زياد صحبت كرده بود كه رابطتون رو بايد تموم كنين حدود ٢هفته بخاطر اين موضوع با هم خدافظي كرديم كار هر ٢تامون شده بود شبو روز گريه اما بعد از ٢هفته ديگه دووم نياورديم و بدون اين كه مامانم بفهمه برگشتيم به هم مثل اين بود كه دنيا رو بهم داده باشن زندگيم خيلي شيرين تر شده بود وقتي يه چيزيو از دست ميدي تازه قدرش رو ميفهمي و ما ٢تا تازه قدر رابطمون رو فهميده بوديم و عشقمون چند برابر شده بود روز هاي خوبي بود ساعت ١شده بود و از خونه زدم بيرون يكم ودكا ته شيشه داشتم با خودم بردم كه با ستاره بخوريم اون شب بدون هيچ استرسي رفتم خونشون روز هاي قبل مثل بيد ميلرزيديم تا برسيم تو اتاقش اما اينبار خانوادش مسافرت بودن و خيال ما هم راحت مشروب رو خورديم و شروع كرديم به عشق بازي اون شب بهترين سكس زندگيمو كردم با اين كه تا الان با دختراي زيادي بودم و سكس كامل زياد داشتم اما اون سكس لاپايي رو با كل سكس هام عوض نميكنم لب هاي همو ميخوردم و سينه هاشو فشار ميدادم تو دستام و كيرمو بهش ميماليدم روي گوشهاش خيلي حساس بود نرمي گوشش رو تو دهن گرفتم و با تمام وجود مك زدم اهش بلند شده بود گفت پوريا بكن ديگه بسه مردم كاندوم گذاشتم روي كيرم روي زمين بوديم گفتم بلند شو مدل سگي بشين سينشو گذاشت روي تخت از عقب كيرمو گذاشتم لاي پاش و بهش گفتم كيرمو با دست نگه دار رو كست شروع كردم عقب جلو كردن رو ابرا بوديم هم من هم ستاره بخاطر مشروب ابم نميومد و به جفتمون بيشتر حال ميديد ديگه جيغ و دادمون داشت در ميومد كه احساس كردم ابم داره مياد و سرعتو زياد كردم و همه ابم ريخت تو كاندوم از خستگي چند دقيقه همونجا افتادم روش تا صبحش يه بار ديگه هم سكس داشتيم و صبح قبل اين كه مامانم بيدار شه برگشتم خونه نزديك ٢سال شده بود كه با هميم من حدود ١٨ سالم شده بود و زندگيمو با ستاره خيلي دوس داشتم و بهترين روزهاي زندگيم رو با اون ميگذروندم تا اين كه قبل از تولدش چند روز رفت اردو با مدرسه و ميگفت نميتونه زياد اس بده و حدود ١هفته زياد نتونستيم بحرفيم بعدش هم كه برگشت كلا اون ستاره قبل نبود و يهو گفت بايد كات كنيم شايد كارش درست بود چون ما براي هم ساخته نشده بوديم خانواده هامون با هم ١٨٠درجه فرق داشتن كلا هيچ چيزمون بهم نميخورد ستاره رفت من موندمو سيگار تنهايي و گريه با دوستاش كه صحبت ميكردم حال و روز اون هم بهتر از من نبود اما بهترين كار ممكن همين بود سال ها گذشته اما هنوز عشقم سر جاشه از ته دل دوسش دارم و اونم دوستم داره الان اون بي اف خودشو داره منم دوست دختراي خودمو اما ما ٢تا بهترين دوست هاي هميم و هميشه با هم ميحرفيم خيلي خوبه كه بعد از يه رابطه نَنِشيني پشت سر دوست دختر پسرت حرف بزني بهتره به احترام عشقي كه قبلا بينتون بوده احترام همو نگه دارين بلاخره از هر دست بدي از همون دست ميگيري اين بود داستان عشق اولم ببخشيد اگه طولاني بود يا بد بود اولين باره مينويسم اما همش حرف دلم بود مرسي كه خوندين ادامه نوشته

Date: July 4, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *