من قبلا داستانی نوشتم با عنوان مهین خاطرات یک ترانس سکشوال که جز داستان های برتر بوده هشدار این داستان در طبقه داستان های خشن و تم تجاوز و قتل قرار می گیرد گزارش شماره 1 دایره جنایی 24 مهر 1387 مقتول دختری 11 ساله با نام سپیده کابلی است خانواده اش در روز 22 مهر 1387 گزارش مفقودی دخترشان را در کلانتری 145 بریانک به ثبت رسانده اند جنازه ی مقتول یک روز بعد حوالی ساعت صبح در کشتزاری در 5 کیلومتری جنوب غرب تهران پیدا شده است یک کارگر زمین های کشاورزی جنازه را یافته است بر طبق نظر کارشناس شیفت پزشکی قانونی نشانه های خفگی بر جنازه غیرقابل انکار است استخوان لامی شکسته و سرانگشتان مقتول دچار کبودی است قبل از قتل به مقتول تجاوز شده است نشانه های قتل حاکی از حرفه ای بودن قاتل دارد تنها مورد مشکوک یک لنگه جوراب زنانه است که کنار جسد پیدا شده تحقیقات همچنان ادامه دارد 23 مهر 1387 یادداشت های سروان تهامی طبق قراری که با خودم گذاشته ام خاطرات روزانه ام را در محل خدمت جدید می نویسم گرچه امیدوار بودم نخستین کلمات این دفترچه کلماتی امیدبخش باشد اما انگار سرنوشت کلماتی تلخ نصیب من کرده است امروز صبح حوالی ساعت 10 سرگرد مخدومی شخصا به اتاقم آمد و با خنده به من اعلام کرد که بالاخره زمان کارکردن بر اولین پرونده فرارسیده است و بعد با همان صدای نخراشیده ادامه داد جنازه یه دختر پیدا شده جنوب غرب تهران ظاهرا مورد تجاوز بوده ببینم چیکار میکنی تهامی و با خنده اتاقم را ترک کرد نیم ساعت بعد در محل قتل بودم کشتزاری مخروب که بوی پهن می داد روی جنازه ملافه سفیدی کشیدی شده بود که لکه ای از خون نظم سفیدش را به هم می ریخت ملافه را برداشتم صورت دختر رو به من بود چشمان سیاه موهای سیاه ابروهایی دست نخورده دهانی باز انگار که هنوز مرگ خودش را باور ندارد لبش از یک جا ترکیده بود و ردی از خون تا زیر چانه کشیده شده بود پزشک گفت احتمالا از درد لبش رو گاز گرفته دختر پیراهن دکمه دار سبزی به تن داشت که دکمه ها کنده شده بود سینه های نارسش هنوز سرخ بود و بین پاهایش خون جمع شده بود بار دیگر به صورت دختر نگاه کردم و این نگاه را آنقدر ادامه دادم تا جلوی چشمانم تار شد دکتر گفت سروان تهامی تو کار ما جایی برای احساسات نیست اشک هات رو پاک کن پسر زشته جلوی زیردست هات حالم آنقدر بد بود که پس از بازگشت از کشتزار یکراست به اتاق کارم برگشتم و تا غروب همانجا ماندم موقع رفتن به ستوان کاظمی دستور دادم تمام مدارک و نظریه پزشکی قانونی فردا صبح روی میزم باشد وقتی به خانه رسیدم شب شده بود برای دستکم یک نفر غذا در یخچال بود اما میلی به خوردن نداشتم بنابراین تنها کاری که می توانستم بکنم آمدن سراغ همین دفترچه بود و نوشتن اولین خاطره از خاطرات قتل 22 مهر 1387 یادداشت های قاتل نزدیک ظهر بود یا شاید کمی از ظهر گذشته بود توی اتوبان نواب می روندم و تشنه ام شده بود کناری ایستادم و از دکه کنار خیابون سیگار و آب معدنی گرفتم می خواستم سوار ماشین بشم که کنار اتوبان دختری رو دیدم با کیف مدرسه که برای تاکسی ها دست بلند می کرد یکی دو دقیقه منتظر موندم و بعد دنده رو جا زدم و راه افتادم کنار دختر رسیدم شیشه رو پایین دادم و پرسیدم دختر خانم کجا میری تو اتوبان که تاکسی گیرت نمیاد کجا میری برسونمت دختر سر به زیر تشکر کرد اصرار کردم کجا میری گفت خونه مون مهرآباد جنوبی گفتم مسیر منم همونجاست اگه میای برسونمت چیزی نگفت مردد بود پیاده شدم در رو براش باز کردم و دستش رو کشیدم داخل چیزی نگفت فقط نگاهم می کرد سومین بار با جیغ گفت این مسیر خونه مون نیست محکم سرش رو به شیشه کوبیدم گریه می کرد اما بدون سکوت از خیابون فرعی انداختم تو جاده تهران قم خیلی نرفته بودم که رسیدم به یه مزرعه دوروبر هیچکس نبود از یه خاکی پایین رفتم و مراقب بودم کسی اطراف نباشه دختر هنوز گریه می کرد و جیغ می زد مچ دستش رو به چنگ گرفتم و داد زدم خفه میشی یا خفه ات کنم ساکت شده بود و مثل بره کنج صندلی نشسته بود پشت یه خرابه ماشین رو پارک کردم دست دختر رو گرفتم و با خودم کشیدمش بیرون خوابوندمش رو زمین و فوری جورابم رو از پام درآوردم و چپوندم تو دهنش دستاش رو هم با یه بند چرمی که از قبل آماده داشتم از پشت بستم مقعنه اش از سرش در اومده بود چنگ زدم تو موهاش و کشوندمش سمت کشتزار بردمش سمتی که گندم ها حسابی بلند بود خوابوندمش رو زمین و افتادم به جونش مانتوش رو کندم و لباس رو پاره کردم سینه های بلوریش قد یه پرتقال درشت بود چنگ زدم به سینه هاش و محکم می مالوندم جورابم از دهنش بیرون اومد و با ناله ازم خواست ولش کنم گفتم ولت کنم تازه به چنگت آوردم و سینه هاش رو تو دهنم جا دادم رام شده بود و دیگه نمیتونست حتی جیغ بزنه از خوردن سینه ها و گردنش که دست کشیدم رفتم که بکنمش پاهاش رو کاملا باز کردم و برای اینکه تکون نخوردن روش خم شدم و با پاهام دوتا دستاش رو گرفتم کیرم رو گذاشتم لب کس تنگ و صورتیش و با یک فشار کردمش تو خون شتک زد و رنگ دختر زرد شد نفس هاش به سختی شنیده می شد ده دقیقه همونطور گاییدمش و بعد برش گردوندم حیف بود این کون نرم و سفید فتح نشه سر کیرم رو داخل کونش جا دادم و با یک فشار همه ی کیرم رو داخل مونش فرو کردم جر خورده بود پنج شش دقیقه هم کونش رو وحشیانه کردم وقتی آبم داشت می اومد برش گردوندم و آبم رو رو صورتش ریختم دیگه جونی نداشتم لباسام خونی بود دختر روی زمین افتاده بود و رنگش پریده بود و از حال رفته بود رفتم سراغش و روی سینه اش نشستم چشم های سیاهش رو به چشم هام دوخته بود گفتم لذتبخش بودی خداحافظ کوچولو و بند چرمی رو انداختم دور گردنش و فشار دادم چندتا تکون خورد و بعد آروم خوابید زود برگشتم تو ماشین متوجه شدم لنگه جورابم همونجا مونده اما بیخیالش شدم به این فکر کردم که میتونه این لنگه جوراب امضای من باشه ماشین رو روشن کردم راهی که اومده بودم رو طی کردم و بدون اینکه کسی رو تو مسیر ببینم به اتوبان رسیدم ادامه نوشته
0 views
Date: June 18, 2019