این داستان فاقد آن چیزی هست که شما به دنبال آن هستید اولین چیزی که باید راجع به من بدونید اینه که من یک فاحشه هستم بعد از دانشگاه مثل خیلی از دوستام با هدف یه شغل با در آمد خوب یا حداقل یه شغل جذاب که سر و کار آدم با افراد خوشتیپ و کلا آدم حسابی باشه اومدم تهران ولی خوب این جور شغل ها خیلی کم گیر میاد فاحشگی شغلی با ثباته توش با آدم های مختلفی آشنا شدم که تقریبا همه مرد بودند و اکثریت او نارو دیگه هیچ وقت تو زندگیم ندیدم نکته اش اینه که چه خوشتیپ و با حال باشن و چه کل بدنشون با خال های سیاه که از توش مو زده بیرون پوشیده شده باشه باید باهاشون بخوابی به هر حال سیر فاحشه شدن یک شبه رخ نمی ده اوایل که تهران اومدم فکر می کردم خرج چند ماه رو دارم اما خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو می کردم پولام ته کشید روز ها رو صرف گشتن تو نیازمندی ها و تلفن به اونها می کردم و هر شب رو صرف خود ارضایی الان که فکرشو می کنم خود ارضایی شاید نقطه اوج اون روزام بود تهران اولین شهری نبود که توش زندگی می کردم اما بدون شک بزرگترین بود تو هر شهر دیگه ای ممکنه بود حداقل یه آشنا ببینی یا یه لبخند مهربون اما اینجا نه انگار همه به طور عجیبی غمزده و بیگانه هستن یه کمی بعد از اینکه اومدم تهران یه خانمی ازدوستای دوستم شهروز بهم مسیج داد اینجا شهر شهروزه و انگار اون همرو اینجا می شناسه شهروز به تنهایی حداقل چهار مرحله از شش مراحله جدا کننده شغل من از زندگیمه خوب وقتی شهروز کلی تلاش کرد تا منو با این زن آشنا کنه و برام یه کاری جور کنه منم خوشحال شدم چیز زیادی ازش نمی دونستم فقط اینکه یک بیزنس وومن موفقه و خیلی پولداره شنیدم اومدی تهران خوشحال می شم هر وقت وقتت آزاد بود ببینمت این متن پیام بود اون زن یه کم از من مسن تر بود بسیار سکسی و با سلیقه فوق العاده وقتی برای اولین بار دیدمش احساس کردم که می تونه آدم های خیلی بهتر از منو استخدام کنه اما وقتی شهروز گفت که از من خوشش اومده واقعا قند تو دلم آب شد وقتی جواب تکستشو دادم بلافاصله زنگ زد و گفت که خوشحال می شه هفته آینده شام با هم باشیم کل هفته رو تو این فکر بودم که چی بپوشم مو هامو چه مدلی درست کنم با باقیمانده پولم چند تا لباس شیک خریدم شبی که باهاش قرار ملاقات داشتم یکی دو ساعت طول کشید تا تصمیم بگیرم چی بپوشم آخرش یک تاپ دکلته مشکی یک شلوار راسته کرم و یک کفش پاشنه بلند کرم پوشیدم مو هامو که تازه بلوند کرده بودم اول حسابی لخت کردم بعد هم گوجه کردم پشت سرم یه رژ لب قرمز مات و کمی ریمل ظاهری ساده و جذاب اونشب نیم ساعت زود رسیدم تازه با وجود اینکه خونه رو پیدا نمی کردم و یه نیم ساعتی هم داشتم دنبال آدرس می گشتم وقتی زنگ زدم مرد جوونی از پشت آیفون گفت کیه خودمو معرفی کردم گفت بفرمایین داخل در که باز شد وارد حیاط شدم ساختمان از دور پیدا بود و شراره و مرد جوان تو ورودی ساختمون منتظرم بودن بوی گل های شب بو هوا رو مسخ کرده بود من خیلی با احتیاط از روی راه مارپیچ سنگفرشی که از وسط چمن و گل ها می گذشت به سمت ساختمون رفتم تنها چیزی که تو اون لحظه تو فکرم بود این بود که اگه با اون پاشنه بخورم زمین چقدر کنف می شم وقتی بهشون رسیدم شراره مرد جوان رو که اسمش ارمین بود بهم معرفی کرد سر میز شام من بین شراره و آرمین نشسته بودم و همین جور که شراره داشت حرف میزد نگاه آرمین رو می تونستم روی سینه هام حس کنم آرمین پسر جذابی بود بوی ادکلنش بد جوری آدم رو هوایی می کرد پوست گندمی داشت و بدن آفتاب سوخته شراره می گفت آرمین عاشق بد مینتونه چون تو زمین سر باز تمرین میکنه اینجوری برنز شده همه بدنش هم ماهیچه هست هر روز میره باشگاه آرمین که انگار منتظر فرصت بود گفت راست می گه ببین همش عضله هست و شروع کرد دستشو مشت کردن تا عضلاتش بیشتر بزنه بیرون بی اختیار نگاهم رفت روی بازوهای آرمین گفت بیا دست بزن ببین چقدر سفته نمی دونستم باید چکار کنم از طرفی احساس می کردم آرمین دوست پسر شراره هست و ممکنه شراره ناراحت بشه که انقدر با من گرم گرفته اما شراره اونو فقط به عنوان دوستش به من معرفی کرده بود نه دوشت پسرش خلاصه همینجور که داشتم با خودم کلنجار می رفتم آرمین دستش رو گذاشت روی زانوی راستم و تا به خودم بیام انگشت های پای شراره رو روی ساق پای چپم احساس کردم تازه دوزاریم افتاد که چه خبره یعنی چه طور از اولش متوجه نشده بودم اون لحظه واقعا هوایی شده بودم و دلیلی برای نبودن با اونها نمی دیدم شراره از آرمین تا تاپمو در بیاره زیر تاپ مشکی یه سوتین دکلته مشکی پوشیده بودم آرمین تاپ و سوتین رو با هم گرفت و خیلی آروم از روی سینه هام کشید بالا قلبم مثل گنجیشک می زد نمیدونم ترس بود یا هیجان وقتی کارشون باهام تموم شد احساس بی وزنی می کردم شراره رفت دوش بگیره آرمین تا دم در همراهیم کرد و واستاد تا تاکسی بیاد بهش گفتم واقعا پارتینر فوق العاده ای داری گفت حاضرم برای رضایتش هر کاری بکنم قبل از سوار شدن یه بسته پول تو یه پاکت بهم داد و گفت هر وقت دوست داشتی باز هم به ما سر بزن وقتی به بسته پول نگاه کردم دیدم همش تراوله و حد اقل سه برابر پول اجارمه شروع کردم به حساب و کتاب اصولا باید از اینکه ازم سو استفاده شده و در مقابلش بهم پول داده بودن احساس ندامت کنم یا حداقل ناراحت باشم اما به هیج وجه همچین احساسی نداشتم او نها از من لذت برده بودند و اگر بخوام صادق باشم برای منم اصلا کار سختی نبود اونشب اولین جرقه های پول در مقابل سکس در ذهن من زده شد بعد از شروع کارم خیلی طول نکشید که شروع به نوشتن خاطراتم کردم ادامه پ ن 1 این نوشته بر اساس خاطرات واقعی یک فاحشه نوشته شده پ ن 2 اسامی همه ساختگی می باشد نوشته
0 views
Date: November 21, 2019