خاطرات مردی با آلت تناسلی ۴ متری

0 views
0%

۲۴ سال پيش به دنيا اومدم ولی برخلاف همه که پا از رحم مادرشون خارج ميکنن منو با آلتم بيرون آوردن و آلتم اون موقع ۵ برابر آلت بچه های ديگه بوده به هفت سالگی رسيدم و بايد مدرسه ميرفتم تا اون موقع آلت تا سر زانوم رسيده بود و يکبار در زنگ ورزش لگد يکی از دوستام به زانوم و يا بهتر بگم به سر عورتم خورد و من در وسط حياط ولو شدم معلم ورزشمون اومد تا به زانوم دست بزنه و ببينه چه کارش شده آخه فکر ميکرد لگد خورده تو زانوم دستش خورد به انتهای چيزم اولش کلی ترسيد فکر کرد يک چيزی تو پامه من هم هر چی گفتم که بابا هيچی نيست به خرجش نرفت که نرفت خلاصه پاچه شلوارمو تا بالای زانوم داد بالا و کلاهک چيزم افتاد بيرون بيچاره رنگش مثل گچ سفيد شد اولش فکر کرد که ماره يعنی هر کسی جای معلمم بود باورش ميشد آخه کی انتظار داره که چيز يک بچه ۷ ساله اين قدر دراز باشه خب اين مهمتريم خاطره از سال اول دبستانم بود ۱۲ ساله شده بودم و در اواسط سال تحصيلی با يکی از همکلاسيام سر اندازه چيز همه ديگه سر کل افتاديم و در دستشويی مدرسه رفتيم تا چيزامونو به هم نشون بديم اول اون نشون داد و وقتی من نشون دادم اون پسره از ترس غش کرد بعد ماجرا لو رفت و من از مدرسه اخراج شدم ۱۹ سالخ شده بودم و آلتم در حالت خواب يک متر و نيم و در حالت فول سايز ۳ متر و ۱۰ سانت بعد از اون ماجرا ديگه عاشق اين جور فيلمها شدم و سعی ميکردم که هميشه جديدتريناشو به دست بيارم خلاصه يک سالی گذشت و اين فيلمها بدجوری روی من تاثير گذاشته بود و حسابی تو کف برده بودم ديگه آلتم در حالت خواب اندازش يک متر و نود سانت و در حالت فول سايز ۴ متر شده بود خيلی دوست داشتم يکبار هم که شده من هم لذت سکس رو ببرم از طرف ديگه هم نميتونستم کف دستی بزنم چون با اون آلت ۴ متری کی ميتونست دستشو تا سرش ببره و برگرده تازه تو مشتم جا نميشد چند وقت ديگه که گذشت يه روز داوودبه من زنگ زد و گفت که مامان باباش رفتن مسافرت و خونشون خاليه و برای همين ميخواستن امشب خونشون تيکه ببرن و باهاش چيز بکنن و به من هم گفت بيا من هم از خدا خواسته قبول کردم ديگه تو پوستم نميگنجيدم و در باسنم عروسی عظيمی به پا بود که صدای عروسيشون رو خودم هم ميشنيدم ساعتها به کندی ميگذشت تا اينکه ساعت ۸ شب شد و داوود به همراه يکی ديگه از دوستاش با ماشين باباش اومد دنبالم و من هم رفتم عقب نشستم من همچنان در کونم عروسی بود و صدای دست و دايره بيرون ميامد برای همين ديگه تو ماشين نوار نذاشته بوديم و فقط صدای باسن من بود که از توش صدای آهنگه دختر بندری تو چقدر نازی بيرون ميامد خلاصه رفتيم طرفای جردن وای چه تيکه هايی بعضيا کنار خيابون بودن و داوود جلوشون ترمز ميزد ولی تا ميديدن ما ۳ نفريم بيخيال سوار شدن ميشدن با بعضيا هم سر قيمت کنار نمياميدم تا اينکه جلوی يک نفر ترمز زديم و اون گفت ۳ تايی ۹۰ تومن ديگه از روی ناچاری قبول کرديم ولی انصافا عجب چيزی بود يک هلوی به تمام عيار بود در عقبو باز کرد و اومد عقب کنار من نشست وای چه اندامی داشتم با خودم فکر ميکردم که اين چيز ۴ متری من چه سوری ميخواد بره اونجای اين دختره به ظريف مريفی آلتمو مثل هميشه دور کمرم بسته بودم چون چاره ديگه ای نداشتم برگشتم يه نگاه به دختره انداختم واقعا چه جيگری بود داشتم دخترو لخت تو ذهنم تجسم ميکردم که احساس کردم آلتم داره شخ ميشه ترسيدم آخه تو ماشين هم جاش بود برای همين فکرم رو بردم يک جای ديگه تو فکرای خودم بودم که دست دختر رو روی پام حس کردم برگشتم بهش نگاه کردم بهم خنديد و گفت تو با اين قيافه بچه مثبتت ميخوای منو بکنی تو اصلا ميدونی شيار کس از کدوم طرفيه و بعد خودش به همراه داوود و دوستش زدن زير خنده بد جوری بهم برخورد و اعصابم تخماتيک شد تو دلم گفتم آنچنان چل ۴ متريمو بکنم تو باسنت که جر خوردنتو فقط بتونن با چرخ خياطی بدوزن خلاصه به خونه داوود رسيديم و در رو باز کرديم و داخل رفتيم همون جور تو حياط که بوديم داوود رفت طرف دختره و اونو بغل کرد و رفتيم تو استرس تمام جونمو گرفته بود رفتيم بالا اول داوود و دوستش با اون دختره رفتن تو اتاق و من بيرون منتظر شدم تا کارشون تموم بشه يکم که گذشت صدای آخ و اوخ و جيغ داد به هوا رفت حس کردم که چلم ديگه داره اذيتم ميکنه همه لباسا رو کندم آلتم با شدت از دور کمرم باز شد و افتاد رو زمين يه ۱۰ دقيقه که گذشت داوود و دوستش اومدن بيرون و گفتن حالا نوبت منه من هم که از قبل آماده شده بودم يعنی لخت شده بودم اومدم که برم تو داوود دستمو گرفت و گفت يه وقت نزنی بلا ملا سرش بياری اصلا ميخوای اولش عقبکی برو تو و کم کم چيز ۴ متريتو بهش نشون بده من هم همين کار رو کردم و عقب عقب و به صورت کون برهنه وارد اتاق شدم همين جور که رفتم يک دفعه دختره گفت عه عه اين ديگه چه مدلش نکنه ميخوای با باسنت منو بکنی يا اصلا ميخوای من تو رو بکنم و بعدش قاه قاه زد زير خنده ديگه طاقت نداشتم مسخره نم برای همين يک دغعه چرخيدم و کلاهک آلتمو آوردم جلو صورتش يک آن چشمای دختره از حدقه زد بيرون و من فر خوردن تمام پشماشو ديدم خيلی اعصابم از دستش خورد بود و با صدای بلند گفتم حالا بچرخ که ميخوام بکنمت دختره به من و من افتاده بود و بلند شد که در بره من هم سريع با آلتم سر راهشو بستم خلاصه بد جوری شلوغ پلوغ شد و بالاخره با وساطت داوود قرار شد که يه سر چلی تازه کنم دختره رفت چهار متر اون طرفتر و من هم اين ور شروع کردم به مالوندن چلم به اونجای دختره يه دو دقيقه که گذشت ديدم اصلا اين طوری که حال نميده اصلا تو اين دنيا کسی پيدا نميشه که کاليبراسيونش به آلت ما بخوره برای همين داوود يک فکر ديگه ای کرد بعد سريع يه سطل کف با يک ابر آورد و داد به دختره دختره هم شروع کرد به کفمالی کردن کل آلت من بعد يه که کارش تموم شد رفت اون طرف جای سر آلت و اونو تو بغلش گرفت و شروع کرد به دويدن طرف ته آلتم خلاصصه رسيد به ته آأتم و دوباره شروع کرد به دويدن طرف سر آلتم يه ده پونزده باری که اين کار رو کرد احساس کردم داره يه اتفاقهايی ميفته چشمام ديگه اله پله شده بود حس کردم آلتم داره منفجر ميشه يک داد مثه اون پسر تو فيلم زدم و آبم با شدت هرچه تمامتر به بيرون فوران کرد بعدش هم به علت بيرون آمدن مقدار بسيار زيادی آب منی به صورت بيهوش افتادم و از حال رفتم نميدونم چقدر بيهوش افتاده بودم ولی وقتی چشمامو باز کردم ديدم تو ماشينيم و داوود داشت منو ميبرد خونه خودمون و اين بود اولين خاطره سکس مردی با آلت تناسليه ۴ متر نوشته

Date: May 31, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *