خاطرات من با همکارم اریکا ۱

0 views
0%

سلام سعید هستم ٣٦ ساله ساکن لوس آنجلس کارم طراحی نقشه های سیستم ضد حریقه و تو یه کمپانی بزگ کار میکنم یه منشی ٧ ٢٦ ساله امریکایی با پوستي سفيد داشتم به اسم اریکا خیلی دوست داشتم باهاش قرار بزارم ولی به خاطر قوانین سخت کار تو اینجا جرات نمیکردم بهش پیشنهاد دوستی بدم طبق قوانین اینجا حتی زن و شوهر حق ندارن زیر دست اونيكي كار كنن ۱ ماه قبل از اتفاقی که میخوام تعریف کنم منتقلش کردم به بخش مالی که دقیقا دفتر کناریم بود روزی که نامه انتقالشو از کارگزینی گرفت خیلی ناراحت شد و اومد دفتر من و گفت چه خطايي كردم من رو منتقل کردی گفتم که اگر راضی نبودم ازت اخراج میشدی و این رو بدون که اين يه ترفيع هستش خيلي ناراحت از دفتر رفت بيرون و شروع كرد وسايلشو جمع كرد از فردا صبح تو دفتر كناري مشغول كار بود جمعه هفته اول بعد از انتقالي موقع خروج از شركت ديدمش كه داشت به سمت ايستگاه اتوبوس ميرفت ازش پرسيدم ميخواي با هم تا يه مسيري بريم سوار شد و شروع كرديم از جايگاه جديد شغليش صحبت كرديم مسئول اون قسمت خيلي آدم ساكت و اروم و مقرراتي بود اين كلافش ميكرد با اينكه حقوقش ساعتي ٢ بيشتر ميشد ولي اصرار داشت كه برگرده تو دفتر من به سه دليل ١ من اصلا طي روز ايرادي ازش نميگرفتم ٢ اون هميشه پاي تلفن بود تكست شبكه هاي اجتماعي و من اصلا إينو به روش نمياوردم ٣ با هم راحت بوديم هر وقت كه كار نداشتيم يا ساعت استراحت و ناهاريمون بود كلي با هم شوخي ميكرديم و ميگفتيم و ميخنديديم خلاصه كه تا آپارتمانش رسوندمشو و برگشتم خونه اين شده بود كار هر روزمون روز به روز به هم نزديكتر ميشديم تا براي يه دوره اموزشي بايد ميرفتم لاس وگاس اون روز منشيم نيومده بود و اين شد كه از اريكا خواهش كردم كاراي ثبت نام كلاس و پرواز و هتل و اقامتو انجام بده موقعي كه داشتم كارت شناسايي و كرديت كارتي كه شركت بهم داده بهش ميدادم گفت ا كه اين كار برات خرج داره س چقدر ا بايد براي من هم بليط و هتل بگيري س اگه دوست داشته باشي ميتونم اسم تو رو هم تو ليست اون دوره اموزشي بزارم كه با خرج شركت ٣ ٤ روز بري وگاس ا واقعا س اره چرا كه نه ا باشه بهش فكر ميكنم و رفت بيرون ١ ساعت بعد در زدن س بيايد تو لطفا ا اوكی سعيد ٢٠ تا ٢٤ مارچ هتل ونيز وگاس ٩ شب روز يكشنبه ٢٠ مارچ از و برگشت ٢٣ مارچ ساعت ٥ همينو أوكي كنم س جمع هزينه ش چقدر شد ا ٢٤٠٠ دلار س واقعا ا بله س همش تقصير ما ايرانياس ا چرا س چون تعطيلات سال نو ما ايرانيا ٢٠ مارچ ١ فروردين بود شروع ميشه اينقدر گرونه ا به هر حال بگيرم س چاره ديگه اي هست ا نه س پس بگير ديگه يه جاي كار ايراد داشت ٤٠٠ بليت هواپيما تقريبا ١٢٠٠ پول هتل ميشد جمعش ميشه ١٦٠٠ اين ٢٤٠٠ از كجا اومد انقدر سرم شلوغ بود که تو ٢ ثانیه یادم رفت ٢ هفته تا سفرم مونده بود كارامو تا جايي كه ميشد جلو انداختم و هرچي نقشه ناقص داشتم رو تكميل كردم همه نقشه هايي كه در انتظار تأييد بود رو تأييده يا اصلاحاتش رو گرفتم و انجام دادم و فرستادم برا تأييد دوباره هر شب تا ساعت ٩ ٨ ميموندم دفتر خيلي خسته شده بودم و تو اين مدت اريكا رو كمتر ميديدم جمعه عصر ساعت ٥ از دفتر اومدم بيرون داشتم ميرفتم سمت پاركينگ شركت كه اريكا صدام زد ا سعيد س بله ا از دست من ناراحتي س نه چرا بايد ناراحت باشم ا نميدونم اين روزا خيلي با من سرد برخورد ميكني س فقط سرم شلوغه خودت ميدوني كه اين چند روز كه نيستم چقدر كارام عقب ميوفته بايد كارامو يكم پيش بندازم ا ساعت چند ميري فرودگاه س ٨ شب بايد اونجا باشم ا باشي مگه داري تنها ميري يه لحظه انگار برق منو گرفته باشه من يه تعارف كرده بودم با تفكر ايرانيم ولي اون كاملا جدي گرفته بود اصلا به مديريت نامه نداده بودم و براش كلاس رو ثبت نام نكرده بودم ا با تو هستم سعيد س ببخشيد يه لحظه حواصم نبود ولي ا چي شده س من يادم رفت كه برات ثبت نام كنم و هماهنگي هاي لازم رو انجام بدم ا متوجه نميشم چي ميگي همون روزي كه بليط و هتل رو برات رزرو كردم نامه هاي اداري رو برات اوردم و امضا كردي فرداش هم از مديريت اداری نامه تاييدش برام اومد و من هم پرواز و هتل رو اوكي كردم ديگه چي رو هماهنگ نكردی قبلا همه كاراشو خودش كرده بود جالب بود برام كه رو ب سوار بود تا گفتم ب گفت بريم س در اينصورت كه مشكلي نيست يكشنبه ساعت هفت ميام دنبالت با هم بريم فرودگاه از يه طرف خوشحال بودم كه ٤ شبانه روز ميتونستم باهاش باشم شايد تونستم تو اين مدت يه كاري بكنم از يه طرف هم استرس داشتم نكنه عكس العمل بدي نشون بده ٤٨ ساعت باقيمونده تا سفر خيلي طولاني گذشت ولي بالاخره روز موعود رسيد ساعت ٦ ٣٠ تاكسي گرفتم و ٧ رسيدم در ساختمونشو ديدم داره مياد بيرون پياده شدم و كمك كردم وسايلشو بزاره تو ماشين نشستيم و راه افتاديم تو راه كلي حرف زديم خوشبختانه خيابونا خلوت بود ٧ ٤٥ رسيديم فرودگاه چمدونا رو تحويل داديم و رفتيم تو سالن ترانزيت هنوز ٤٠ دقيقه تا باز شدن گيت مونده بود نشستيم رو صندلي و حرف ميزديم اريكا شروع كرد برنامت چيه س ميرم كلاس ا بعد كلاس س برميگردم ا نه منظورم اينه كه قمار ميكني كلاب ميري اينا رو ميگم با خنده گفتم فكر كردم برا كلاس داريم ميريم وگاس ولي انگار تو خيلي برنامه داري ا خوب كلاسا كلا ٨ ساعت در روزه بقيه اش چيكار ميخوام بكنم س خوب بشين تمريناشو انجام بده ا از اين به بعد بابابزرگ صدات ميكنم س چرا ا چون مثل بابا بزرگايی س اصلا هر كاري دلت ميخواد بكن من اين كلاس رو سه سال پيش رفتم و براي آموزش قوانين جديد اومدم كار من خيلي راحته فقط اينو بدون كه اگه امتحان اين كلاسا رو قبول نشي اين اخرين باري ميشه كه فرستاندت براي كلاس ا بابا بزرگ ديگه بايد ميرفتيم سمت هواپيما راه افتاديم و جلو در هواپيما گفت اول شما بفرماييد بابابزرگ مهماندار با تعجب و لبخند نگاه كرد من با لبخند گفتم من شوگر ددي تو هستم فقط خرجتو میدم اريكا شاكي شد و گفت فاك يو اينا دايره ي فحشاشون خيلي محدوده و مثل ما ایرانیا دیوان فحش ندارن پس اين فاك يو هم معني گايدمت ميده هم معني غلط كردي ميده س دو معني داره يه معني ميشه ببينيم كي كيو ميكنه بعدي ميشه ببينيم كي غلط كرده مهماندار خنديد و گفت بچه ها دعوا نكنيد سوار شيد برسيد اونجا بعد ميتونيد تصميم بگيريد يجورايي معنيش ميشد كي كيو بكنه اريكا سرخ و سفيد شد و گفت ما فقط همكاريم و مهماندار گفت مگه همكارا نميتونن با هم باشن ا اون رئيس منه س الان بيشتر از يك ماهه كه ديگه نيستم كاملا با منظور اينو گفتم من در حالي كه ميخنديدم و حركت كردم به سمت صندليمون دستمو دراز كردم سمتش مردد بود ولي دستمو گرفت نشستيم رو صندليهامون و بهش گفتم يه چرت بزنيم تا برسيم اونجا خيلي كار داريم فقط خنديد و چشماشو بست و خوابيديم ساعت ٩ ٤٠ شب هواپيما نشست از همونجا مستقيم رفتيم هتل ديگه خجالت و گزاشتم كنار و هم تو تاكسي و هم موقعي كه پياده شديم دستشو گرفته بودم انگار ١٠٠ ساله دوستیم كليد اتاق رو تحويل گرفتيم و تو اسانسور بهم گفت الان دليل انتقالمو ميفهمم س خوب چرا اينقدر خنگي عشقم ا تقصير تو عوضيه هروقت كه من يه كوچولو خودمو لوس ميكردم برات از من فاصله ميگرفتي س خوب ميدوني اگه تيك و تاك ميزديم تو دردسر ميوفتادم اسانسور تو طبق ٩ وايساد در اتاق رو كه باز كردم ديگه نتونستم تحمل كنم بقلش كردم در حالي كه لبامون قفل بود تو هم بردم انداختمش رو تخت و شروع كردم به عشق بازي لباشو ميخوردم با يه دست با سينه هاي خوش فرمش بازي ميكردم با يه دستم با موهاش اروم اروم رفتم سمت گردنش يه كم گردنشو خوردم و وقتي لبام به گوشش خورد شروع كرد ناله كردن حسابي لاله هاي گوششو مي خوردم از يه طرف داشتم دكمه هاي پيرهنشو باز ميكردم پيرهنشو در حين لب گرفتن و خوردن گوششو و گردنش با بدبختي در اوردم دست بردم سوتينشو باز كردم و وقتي كه سوتينشو باز كردم يه كم فاصله گرفتم ازش و تو اون نور كم كه فقط از چراغ بالآي در ورودي اتاق رو تخت تابيده بود نگاه كردم به بدنش واقعا شاهكار بود يه بدن بي نقص و سفيد و زيبا وقت رو تلف نكردم و شروع كردم به خوردن سينه هاش با دست تن و بدنشو ميماليدم و رفتم سراغ شلوارش اروم در حاليكه شلوارش و شرتش رو با هم ميكشيدم پايين از سينش فاصله گرفتم و با بوسيدن و ليس زدن به سمت شكمش و كسش رفتم از نافش يه دفعه رفتم رو رونش و شروع كردم به مك زدن و خوردن رونش اريكا كه تا اين لحظه چشاش بسته بود و فقط سرم رو فشارً ميداد به بدنش خيلي اروم موهامو كشيد تا سرم بياد رو كسش با حالتي كه از زور شهوت نفسم درست در نميومد گفتم موهامو نكش حرف بزن بگو چيكار كنم چشاشو باز كرد و گفت بخورش س چيو ا كسسسسممموووو بخخخخووورررر همين يه جمله برا وحشي شدنم كافي بود انقدر با ولع خوردم كه بعد از ٥ ٤ دقيقه تمام عضلاتش منقبض شد و با چند تا جيغ ممتد ارضاء شد خوشبختانه اريكا از اون تيپ دخترا نبود كه ترشحات بيرون بزنه وگرنه همونجا بالا مياوردم ديگه نفسش بالا نميومد شايد ارضاء شدنش بيش از ١ دقيقه طول كشيد وقتي از خوردن كسش دست كشيدم انگار خودمم ارضاء شده بودم نا نداشتم بعد از ٣ ٢ دقيقه كه حالش يه كم جا اومد به من گفت حالا نوبت منه س نه پاشو بريم يه دوش بگيريم ا نه بايد تو هم ارضاء بشي س عجله نكن تا صبح كار دارم باهات بلندش كردم و رفتيم به سمت حموم پيرهنمو همون موقع عشقبازيمون در اورده بودم شلوارمو در اوردم و با شرت رفتم سمت وان شير آبو باز كردم و تنظيم كردم ا نميخواي اون بيچاررو با اشاره انگشت به سمت كيرم که هنوز راست بود ازاد كني س اگه دوست داري انجامش بده بدون معطلي رو زانو نشست و شورتمو كشيد پايين لحظه اي كه كيرم ازاد شد و مثل فنر اومد بالا مهلت نداد كه تكون بخورم و شروع كرد به ساك زدن با اينكه بيشتر از يك سال بود كه برا اين اتفاق لحظه شماري ميكردم خواستم جلوشو بگيرم و حريصترش كنم كه مقاومت كرد و به كارش ادامه داد از تخمام ليس ميزد و به نوك كيرم ميرسيد و دوباره تا تخمام ميومد بعد ميكردش تو دهنش تا جايي كه اوغ بزنه ميكردش تو دهنش خيلي لذت بخش بود و داشتم تو آسمونا پرواز ميكردم كه يهو بلند شد و برگشت سمت وان حموم كه گرماي آب رو چك كنه دقيقا كاري كه من ميخواستم بكنم رو اون با من انجام ميداد انگار ذهنمو خونده بود و داشت تك منو با پاتك جواب ميداد اين واقعا عصبيم ميكرد هميشه من تو روابط مثل گرگ الفا رفتار ميكردم ولي اينبار وقتي كه خم شد تا آبو چك كنه ديگه نتونستم با ديدن منظره قنبل كردنش خودمو كنترل كنمو از پشت كيرمو گزاشتم رو كسش اريكا با يه حركت رو به عقب سر كيرمو كشيد تو كسشو با يه آه از سر شهوت به من انرژي چند برابر داد واقعا ديگه هيچي نميديدم و نميشنيدم انگار تنها كاري كه بايد ميكردم تلنبه زدن بود يه كم بعد پوزيشن رو عوض كرديم من كف حموم دراز كشيدم و اريكا نشست روم حالا نوبت اون بود كه ادامه بده نميدونم چقدر طول كشيد كه ارضاع شدم و تمام ابمو خالي كردم تو كسش همزمان با من اونم ارضاع شد و در حاليكه هنوز كيرم تو كسش بود افتاد رو من يه حالت خلصه به هردومون دست داده بود تنها كاري كه تونستم بكنم اين بود كه از رو خودم بيارمش كنارم از پشت بقلش كنم چند دقيقه تو اون حالت قربون صدقش رفتم و ناز و نوازشش كردم يه كم كه حالمون جا اومد با هم رفتيم تو وان بغل هم استراحت كرديم تا گرماي اب خستگيمون رو در كنه وقتي اومديم بيرون ساعت رو كه نگاه كردم برق از سرم پريد ١٢ ٤٠ بامداد خيلي مسخره بود نه شام خورديم نه يه مشروب نه يه دوري تو شهر زده بوديم دقيقا هيچي به اريكا گفتم عزيزم پاشو بريم يه چيزي بخوريم خيلي گرسنه ام ا من اصولا شام نميخورم س ولي من دارم ضعف ميكنم ا باشه عزيزم الان اماده ميشم س ساعت ١ ٢٠ دقيقه صبحه ا الان اماده ميشم با خنده گفتم اينو كه ٤٠ دقيقه پيش گفتي زنگ زدم به رزروشن هتل يه بطري ودكا سفارش دادم غلط زيادي بود چون ٣٥٠ دلار برا يه بطري ودكا ٥٠ دلاري پياده شدم ٢ دقيقه بعد در زدن و خدمتكار با ودكا و يه سيني مزه اومد تو دو تا شات ودكا ريختم و يكي شو خودم برداشتم يكيشم بردم تو حموم اينجا لازمه كه توضيح بدم سيستم حموماي اينجا يه كم متفاوت از حموماي ايرانه تو اتاق خواب اصلي يه محيط بسته يه طرف ٢ تا رو شويي يه سمتش توالت بعضا دوش داخل وانه و بعضا جدا كه در اينصورت دوش تو يه محيط ١ متر مربع با حفاظ طلق شفاف از بقيه جاها جدا شده تا مشروب رو تو دستم ديد با لحني كه بيشتر شوخي بود گفت چه عجب س چي چه عجب ا بالاخره به خودت زحمت دادي كه يه نوشيدني برام بگيري در حالي كه ميخنديدم بي انصاف ٧ ماه پيشم كار كردي لااقل هفته اي ٢ بار برات نوشيدني ميگرفتم ا اونا قبول نيست نشون به اون نشون كه از ٢ گذشته بود كه از اتاق رفتيم بيرون رفتيم بيرون از هتل يه فست فود پيدا كرديم و دو تا همبرگر خورديم يه كم تو خيابونا قدم زديم ساعت از ٣ ٣٠ گذشته بود كه برگشتيم هتل و رفتيم تو تخت كه مثلا بخوابيم دوستان عزیز بسته به استقبال از داستان تصمیم میگیرم که ادامش بدم یا نه چون نمیخوام وقت خودم دوستان رو بگیرم نوشته

Date: May 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *