خاطرات همسرم سیمین

0 views
0%

این داستان اصلا واقعیت نداره و کاملا تخیلی هستش و این قسمتش اصلا سکس کردن نداره اگه خوشتون بیاد شاید ادامش بدم من پارسا 34 سالمه و خانومم سیمین 31 سالشه سیمین خیلی بدنه خوش فرمی داره قدش 172 وزنش 76 سینش هم 80 کلا بدن تو پری داره چون ورزش هم میکنه کلا هیکل رو فرمی داره سیمین بخاطر هیکلش هرچی که بپوشه بهش میاد و تحریک کننده میشه ماجرا تقریبا از یه سال پیش شروع شد که تو مترو اتفاقی دیدمش البته تو واگن بغلی بود و باهاش فاصله داشتم تقریبا شلوغ بود ولی نه خیلی متوجه فاصله خیلی کم یه مرده با سیمین شدم سیمین چند باری جا به جا شد ولی چون یکی جا کم بود نتونست خیلی فاصله بگیره متوجه شدم یارو داره از پشت میماله بهش البته من خیلی ندیدم چون فاصله کم نبود ولی از جا به جا شدن های سی مین و فاصله نزدیک مرده حدس زدم که بعععله اولش عصبی شدم و خواستم برم جلو ولی چون یکم شلوغ بود و از ترس ابروریزی و درگیری سر جام واسادم داشتم تو تخیل خودم فکر میکردم که الان داره یارو کیرشو میماله به کون گرد و سفت سیمین و اینجور فکرا بودم که یواش یواش تحریک شدم خلاصه اون روز گذشت و من هر وقت یاد اون روز می افتادم ناخوداگاه تحریک میشدم گذشت تا اینکه رفت سر کار و مجبور شدیم بریم مانتو شلوار کارمندی سورمیه ای بگیریم رفتیم بعد از کلی گشتن تو یه مغازه که خودش تولیدی بود پیدا کردیم صاحب مغازه یه مرد میانسال با خانومش بود که معلوم بود خانومش تازه اومده کمکش سیمین برا پرو رفت داخل و بعد چند لحضه اومد بیرون لباس براش گشاد بود ولی بازم با اون حال خیلی سکسیش کرده بود که یه دست با سایز کوچیک گرفت رفت برا پرو این یکی تنگ بود خیلی هم تنگ بود شلوارش که مثل ساپورت چسبیده بود به پاش مانتوش هم هه چیز رو نشون میداد سینه باسن حتی خط شورت مرده گفت قبلی رو بپوش جاهایی که لازم داره همین الان میده خیاط براش تنگ کنه سیمین دوباره لباس گشاده رو پوشید که علامت بزنه البته من اولش فکر کردم زنه می خواد علامت بزنه البته زنه هم اومد جلو ولی واقعا هیچی حالیش نبود بخاطر همین اولش مرده توضیح میداد که چه کنه زنه انجام میداد اولش با مانتو شروع کردن مرده به زنه گفت پشت کمرش رو با دست جمع کن زنه هم یکم جمع کرد مانتو تو تنش بهتر شد ولی هنوز تو بخش سینه نافرم بود که مرده گفت یقش رو با دست جمع کن که سیمین مجبور شد شالش رو یکم به سمت بالا جمع کنه سفیدی تخت سینش دیده شد زنه یقه رو با دست جمع کرد مانتوش بهتر شد ولی فیت نبود که مرده گفت یکم هم از زیر بقلا میگیره که درست میشه بعد که قبول کردیم رفتیم سراغ شلوار مرده گفت کمرش گشاده که سیمین گفت کمه ولی کلا شلوار تو تنش باد داره برا اینکه مرده ببینه مجبور شد برگرده ته مانتوش رو بده بالا کمر لخته سیمین به اندازه 2 3 سانت دیده میشد که مرده گفت دور کمرتون که مشکلی نداره کوچیک میشه برای دور باسنتون میخواید تنگتر از این باشه که سیمین هم گفت نمیخوام جذب باشه ولی نمیخوام هم اینجوری باد داشته باشه زنه باز یکم کمرش رو تنگ کرد و یکمم از کنار باسن شلوار رو جمع کرد که خط شرت سیمین مشخص شد بازم من اول عصبی شدم و بعدش باز تحریک شدم خرید کردم و خیاطه تنگ کرد برگشتیم خونه بازم فکر کردن بهش تحریکم میکرد بعد از چند وقت روی شکمش یه سری جوشای ناجور زد که مدام میخارید خواستیم بریم دکتر پوست رفتیم درمانگاه محلمون که یه دکتر مرد داشت البته تا اون موقع نمیدونستیم دکترش زنه یا مرده اون روز سیمین یه ساپورت نیمه زخیم پوشیده بود که بالای رونش سفیدی پاش دیده میشد و یه مانتو که تا وسط رونش بود خلاصه رفتیم داخل برا دکتره توضیح دادیم دکتره گفت باید جوش ها رو ببینه بخاطر همین سیمین رو تخت دراز کشید و دکمه های مانتوش رو باز کرد وقتی دکمه ها رو باز کرد بخش بالایی رونش که سفیدیش دیده میشد و خط شرتش و تپلی کوسش افتاد بیرون بالا تنش هم که یه تاپ بندی بود داد بالا تا شکمش دیده بشه اولش بازم یکم عصبی شدم ولی با دیدن اون صحنه بازم تحریک شدم دکتر برا معاینه اومد کنار تخت از سیمین خواست تا تاپش رو بیشتر بده بالا نیمه پایینیه سوتین بنفشش دیده شد دکتر یکم خم شده بود رو شکم سیمین و دقیق نگاه میکرد ولی دست نمیزد بعد از سیمین خواست یکم ساپورتش رو بیشتر بده پایین چون ساپورت بود سیسمن مجبور شد با دست یکم بده پاینن و نگهش داره که دوباره برنگرده پایین همین صحنه بد جوری حشریم کرد مثل کسایی شده بود که تو فیلمای پورن میخوان بدن ساپورت که داد پایین شرت ست بنفشش دیده شد چون جوشا تو خط مایو مثلثی بالای کوس بیشتر و بد فرم تر بودن دکتره مجبور شد یکم دست بزنه به بدن سیمین البته خیلی کوتاه 7 8 ثانیه دکتره یه پماد نوشت و 5 تا امپول که امپولا رو هر سه روز میزد و خیلی هم تاکید کرد که حتما طبق برنامه بزنه اون روز هم گذشت و من هر بار بهش فکر میکردم بازم تحریک میشدم سر امپول سوم بود که دعوت بودیم عروسیه دختر خاله سیمین چون قبل عروسی سیمین رفته بد ارایشگاه و از صبح درگیر بودیم نتونستیم قبل از عروسی امپول رو بزنیم بعد از عروسی ساعت تقریبا 11 30 12 بود که چون هم من هم سیمین خیلی خسته بودیم دیگه حال نداشتیم بریم خونه لباس عوض کنیم گفتیم سر راه هر جا باز بود میزنیم سیمین لباس مهمونیش رو از تو خونه پوشیده بود و فقط یه مانتو روش پوشیده بود لباسش یه لباس یه سره تقریبا تگ بود تا مچ پاش که جنسش حریر بود تو مسیر یه درمانگاه بود که یه تابلو خیلی کوچیک داشت رفتیم داخل خیلی سوت و کور بود یه منشی بود که قبض رو داد و امپول رو گرفت بخاطر همین ما فکر کردیم خودش میخواد بزنه بخاطر همین رفتیم سمت بخش تزریقات داخل اتاق که شدیم یه میز بود که وسایل تزریقات بود یه پرده بود که اتاقو نصف کرده بود تقریبا و یه درب بود ما رفتیم پشت پرده که سیمین اماده بشه سیمین ته دامنش رو با مانتو کشید بالا و همه رو روی شکمش جمع کرد شرتش لامبادا قرمز بود کفشش هم چون از این یندیا که دور ساق بسته میشه بود در نیاورد کمکش کردم رفت رو تخت دمر دراز کشید حالا تصور کنید سیمین با اون بدن تو پر با رونای خوش فرم با پوست سفید از کمر به پاینن لخت با یه کفش بندی که بندش تا وسط ساقش اومده بود با یه شرت قرمز رو تخت دراذ کشیده و منتظره که امپول رو بزنه خودش شرتش رو یه طرفش رو دادم پایین چون لامبادای تنگ بود سر میخورد بر میگشت بالا مجبور شدم اون یکی طرفش رو هم بدم پایین نصف چاک کونش پیدا بود اماده بودیم که زنه بیاد که یه دفعه یه رد میانسال همینجور که داشت هوای سرنگ رو خالی میکرد اومد پشت پرده من که یه لحضه هنگ کردم ولی مرده خیلی راحت رفت کنار تخت به سیمین گفت دوم طرف بزنه سیمین تازه فهمید مرده اونم جا خورد ولی گفت به پای راستش بزنه بخاطر اینکه دفعه قبلی به چپ زده بود مرده یکم دیگه شرت رو کشید پایین و کل کپل راستش رو لخت کرد بعرد خیلی راحت شروع کرد پنبه مالیدن و در حین کارش از سیمین پرسید که حتما تعداد امپولات زیاد بوده که برات مهمه کدوم پا بزنم سیمین هم گفت اره چندتاشو زدم چندتاشم مونده مرده حدود 30 ثانیه داشت پنبه میکشید رو کون سیمین باز نرده گفت پس من اروم میزنم که کمتر اذیت بشی سیمین هم خوشش اومد و خندید و تشکر کرد مرده هم با دست کون سیمین رو گرفت که تکون نخوره با اون یکی دست هم سر سرنگ رو گذاشت رو کون سیمین و سوزن رو کرد داخل مرده با دست مدام کون سیمین رو اروم دست میکشد و میلرزوندش که مثلا سیمین شل کنه خلاصه تزریق تموم شد و باز با پنبه 30ثانیه ای جاش رو مالید و بعد رفت من واقعا تو شک بودم و این صحنه ها منو خیلی تحریک کرد خلاصه تزریق تموم شد و رفتیم خونه و این با هم مثل دفعه های قبلی فکر کردن بهش تحریکم میکرد ولی مال این یکی خیلی بیشتر از دفعه های قبلی بود نوشته

Date: October 9, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *