چهارده سالم بود که دختر همسایه را از کون کردم دخترک فکر کنم آن روز شانزده سال داشت سبزه بود و اندکی چاغ با موهای وزوزی تو خانه پشت سرش می گفتند کمی خل است که بعد فهمیدم خیلی هم دانا است یک روز با هم رفتیم تو توالت کسش را به من نشان داد زیر شکم چاقش قوس خورده بود و رو به پایین بود دستم را بردم که بکشم روش گفت حالا نه از من خواست کیرم را نشانش بدهم می دانستم کیر و کس چیست و میدانستم بچه جطوری به وجود می آید باقی قضایا را دختر به من گفت بار دوم که توی توالت رفتیم کیرم را با دست گرفت و مالشش داد کم کم کیرم صاف شد و دختر خوشش آمد و من هم پر از احساس لذت شدم میدانستم دختر ها و زن ها کس شان برای مردها خیلی ارزش دارد و اگر مردی کس دختری را کاری بکند خیلی قوی بوده است باز هم ادامه داد خیلی زود آبم آمد من ترسیدم ولی دختر فقط خندید و محو کیرم شده بود دفعه بعد رفنیم یک جای دنج که اگر آنجا خفه می شدیم تا مدت ها کسی خبر از ما نمی گرفت توی انباری پشت بام که پر از گرد و خاک بود دختر یک پتوی کوچک با خودش آورده بود به همین دلیل می گویم خیلی هم دانا بود شلوار من را کشید پایین و شروع کرد ور رفتن با کیرم بله دوباره خیلی زود آبم آمد در حالیکه می خندید با پارجه نه چنان تمیزی که آورده بود کیرم را تمیز کرد و گفت تو چته من بی میل شدم و می خواستم برم راستش ترس به من غلبه کرده بود و حسی نداشتم ولی دختر اصرار کرد و شروع کرد به ور رفتن با کیرم که افتاده بود و آویزان بود سینه هاش را لخت کرد و دامنش را زد بالا سینه ها و ران های سفت و کلفتش و همینطور کسش که مقداری مو دور آن را گرفنه بود حال به حالیم می کرد بیشتر از همه کسش توجه ام را جلب کرده بود خیلی دلم می خواست از نردیک ببینمش به دختر گفتم راضی شد نشسته بود پاهاش را باز کرد سرم را بردم پایین و دست کشیدم آهی کشید و گفت دست بزن نترس با کف دست روی کسش کشیدم بازم آه گشید می ترسیدم ولی دختر لذت می برد شجاع شدم ادامه دادم و انگشت اشاره ام را کردم تو کسش با صدای عصبانی گفت مواظب باش می دانستم دخترها پرده دارند و قیل از عروسی نباید پاره شود دستم را برداشتم دختر خوابید و لای پاش را باز کرد سینه های بزرگش بالا آمده بودن و ران های سفیدش به دو طرف باز شده بودن هنوز ترس داشتم و دوباره کیرم خوابید گفت ای شل وول سعید مرد نه تو فهمیدم با سعید هم بوده رگ مردانگی یا بهتر بگویم بچگی ام جنبید و ترسم ریخت پیش خودم گفتم کاری که سعید ریغو بکنه من حتماً بهتر می کنم ماندم که چه کار کنم گفت بیا بخواب روم یواش خوابیدم و سرم میان سینه هاش قرار گرفت و کیرم رفت لای پاش زیر کیرم کسش را حس می کردم انگارکسش نفس می کشید همین شهوتم را زیاد تر می کرد گفت سینه هام را بمال سینه هاش سفت بودن و نوک های خیلی کوچکی داشتند داشتم عرق می کردم بوسیدمش گفت بازم تکرار کردم دستش را کشید پایین و کیرم را گرفت فکر کردم بازم می خواهد مالشش بدهد اما خم اش کرد و برد جلو کسش و سر آن را کرد داخل باز ترسیدم نکند از من حامله بشود هر روزی چند نفر را به خاطر تجاوز اعدام می کنند یک دفعه همه خانواده آمدند جلو مقداری از شهوتم خوابید و عقب کشیدم گفت چی شد بازم آمد گفتم نه گفت من پاهام را میگیرم بالا تو بکن تو پشتم شنیده بودم پسرها کون همدیگر می گذارند ولی فکر نمی کردم بشود کون دختر گذاشت پاهای چاقش را بالا برد و من چاک کسش را بهتر دیدم چاکش کمی باز بود دورش مو داشت و وسطش به قرمزی میزد پیش خودم گفتم کیر چطوری میرود داخل این از آن بدتر بجه جطوری از این بیرون می آبد حالی به حالی شدم و شهوتم برگشت کیرم کمی شق شده بود سعی کردم سر کیرم را وارد سوراخ کونش کنم ولی فرو نمی رفت تعجت کردم کون به این بزرگی چطور سوراخش آنقدر کوچک است یادم آمد از یکی از بچه ها شنیده بودم موقع کون کردن باید سر کیر را با آب دهن خیس کرد آب دهنم که خشک شده بود به زحمت کمی سر کیرم را خیس کردم و سر کیر را کمی کردم داخل کونش خیلی لذت داشت ولی سخت بود و نمی رفت دختر دستش را آب دهنی کرد و مالید در کونش و سر کیرمن را گرفت و فشارداد داخل کونش با صدای تمنا کننده گفت به سینه هام دست بزن یکی از سینه هاش را با دست گرفتم و با دست دیگر یکی از ران هاش را گرفتم و کیرم را همجنان می دادم تو کونش تا اینکه کیرم تا اخر رفت تو کونش و آخی کرد تن خودش را جلو وعقب می برد کیف کردم خودم شروع کردم به جلو و عقب رفتن کسش هنوز نفس میزد نگاهش کردم دلم می خواشت کس را هم امتحان کنم ولی می ترسیدم چند دقیقه ای که فشار دادم و جلو وعقب رفتم آهی کشید و گفت تمام شد ولی من کیرم را بیرون نیآوردم با دست می خواست هولم بدهد و لی من پیش دستی کردم و دو تا رانش را گرفته بودم و جون چاق بود نمی توانست جابجا شود گفت بسه بازم محلش ندادم همجنان کیرم داخل کونش بود تسلیم شد تا کار من تمام شود یک دفعه شهوتم تمام شد و آبم ریخت تو کون و روی دامنش داد زد همین را می خواستی سوسول بی حال افتادم کنار دختر پا شد خودش را تمیز کرد و انگار نه انگار اتفاقی افتاده رفت من همانجا چند دقیقه ای از حال رفتم و خوابم برد بیدار شدم احساس بدی داشتم احساس وقتی که تا در سر حد مرگ حقیر می شدم فکر می کردم دختر از من سوء استفاده کرده است به کیرم نگاه کردم انگار مشکلی نداشت خیالم داحت شد رفتم خانه چند روزی که از ماجرا گذشت تمام حقارتم را فراموش کردم و باز هوس دختر را داشتم با التماس راضیش کردم و باز کونش را برایم بالا گرفت و یک توبت دیگر و نوبت چهارم از بچه ها در آوردم که روغن مالی سر کیر خیلی حال می دهد و لذت بردن را بیشتر می کند مقداری روغن برداشتم و رفتم که برم سر قرار توی راه پله پدر دختر که چاق بود با سبیلهای آویزان پس گردنم را گرفت مادرجنده اینجا آمدی کون بدی ریدم به خودم دو تا سیلی زد تو گوشم که تقریباً بی هوشم کرد و همین بی حالی فکر کنم نجاتم داد وگر نه شاید برای عبرتم هم می شد کونم می گذاشت مادر جنده دیگه نبینم ات برو بچه کونی یا همان حال زار روغن ها برگرداندم و ریختم توی جوی آب نوشته
0 views
Date: October 3, 2018