خاطرات گی در شمال

0 views
0%

اول از همه اين داستان كاملا واقعى و دوستانى كه باور نميكنن برام مهم نيستن سلام سهى ام از خودم براتون بگم ٢٠سالمه و يه پسر خوش فيس و قد بلند ١٩٣تقريبا و يكم توپولم داستان از اين شروع شد كه تو اينستاگرام يكى رو پيدا كه كردم به اسم هومن كه خيلى پسر سكسى بود شروع كردم مسيج دادن بهش كه جواب داد بعد از كلى حرف بهش گفتم من ازت خوشم اومده اين داستانا اونم گفتم منم ازت خوشم امده فعلا اينا گفتم من تهران زندگى ميكنى ولى دانشجو شمالم اونم گفت من شمال زندگى ميكنم منم خيلى خوش حال شدم كه يكى رو پيدا كه وقتى تنهام شمال بتونم با اون باشم قرار شد تو اولين فرصتى كه من شمال بودم بيكار بودم باهم قرار بزاريم بعد از چند روز كه برگشتم شمال فرداى همون روز قرار گذاشتم باهاش اونم اوكى بود باهاش قرار ناهار گذاشتم اونم اومد تو يه كافه رستوارن نزديك خونمون به هواي اينكه اگه همه چى اوكى شد براى سكس سريع برسيم من زود تر رسيدم يه ٥دقيقه بيشتر طول نكشيد كه اونم رسيد من نشسته بود وقتى چشمم بهش افتاد هيجان زده شد اخه خيلى خوب بود لعنتى يه پسر قد بلند فيت خوشهيكل با چشماى روشن خيلى خوب بود كه نگم براتون و يه تيشرت سفيد تنگ هم پوشيده بود بعد كلى حرف اينا غذا سفارش داديمو وسطاى غذا خوردن بهش پيش نهاد دادم كه بعد از اينجا مياى خونه من يه چند ثانيه طول كشيد تا جواب بده اول فكركردم ميخواد بگه نه كه نه گفتش اوكى و مشكلى نيست تو راه خونه هم راجب اين حرف ميزديم كه هر دوتامون تجربه دوممونه وقتى رسيديم مه در خونه وقتى در كه بستم منو چسبون به در شروع كرد لب گرفتن ازم باورم نميشه كه داره ازم لب ميگره بعد شروع كرد بخورن گردنم بعدم منم گردنشو خوردم داشتم ديوانه ميشدم از شدت حشرى بودن دستم زدم به كير كه ديدم كير راسته راست خوش فورم تقرببا بزرگ نشستم رو زانو و دكمه شلوار رو باز كردم شلوار و شرتش هم زمان كسيدم پايين واى خيلى خوب بود بدنش شروع كردم براش ساك زدن بعد يكى دو دقيقه گفت ميخوام كيرت گفتم بريم ادامه رو روى تخت انجام بديم تا دمه تخت از هم لب گرفتيم دمه تخت منو حول داد رو تخت شروع كرد ساك زدن برام بعد يكى دو دقيقه بلندم كرد از پشت گردنم خورد كيرشو توف زدو گذاشت دمه كونم و يهو فشار داد داشتم ميمردم يه لحظه خيلى درد داشت ولى بعد چند لحظه درد شد لذت شروع كرد به تلمبه زدن بعد گفت بخواب به كمر لبه تخت منم خوابيدم طورى فقط كمر رو تخت بود كير شو گذاشت تو كونم دوباره شروع منم پامو دور كمرش قلاب كردم و تو همون حال از لب هم ميگرفت بعد چند دقيقه ارضا شد و ابش رو ريخت رو كيرم و باهاش برام حق و منو ارضا كرد خيلى خوب بود اون لحظه بعدشم باهم رفتيم دوش گرفتيم زير دوش هم كلى بااز هم لب گرفتيم از حموم كه اومديم بيرون لباس كه كه پوشيدم ديگه تقريبا ساعت ٦بود گفتم بهش كه شب پيشم بمونه كه من تنهام اومدم قبول كرد تا شب كلى بازى كاراى مختلف كرديم بعدم كه داشتيم شام ميخورديم از زير ميز با پا با كير ور ميرفتم كه گفت باز مثله اينكه تنت ميخاوره منم با يه لحن شيطانى گفتم اره خيلى ام ميخاره گفت باشه دارم برات منم خنديدم شام رو كه خورديم پاشدن كه دستمو بشورم يهو از پشت بغلم كردو انگشتم كرد و گفت پس تنت ميخاره منم گفتم اره ولى انقدر خشن نه ديگه گفت چرا دقيقا همين قدر خشن بعد از تو همون آشپز خونه شروع كرديمو به تخت باز ختم شد تا يك ساعت يكى پوزيشن مختلف امتحان كرديمو بعدشم از شدت خستگى خواب برد اون روز و اون شب يكى بهتر روزاى بودكه تا الان شمال بودن بعدم كه به غير از اين پارتنر هم شديم بهترين دوست هم شديم حتى خونشون هم رفتم به خانوادش منو معرفى كرد به اون يكى از دوستاش ببخشيد اگه طولانى شد واگر هم جاى اشتباه نوشتم ببخشيد باز چون دفعه اولمه مرسى كه وقت گذاشتين و خوندين نوشته

Date: February 13, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *