خاطرات گی مهدی ۱

0 views
0%

با سلام اسمم مهدی 34 سالمه قدم 180و وزنم80کیلوو بدن اندامی و کم مویی دارم بدنسازی میرم و کیرمم پر حجمو درازه و یک 18 سانتی میشه یه فاعل با میل سکسی زیاد ببخشین که ادبیات نوشتاریم خوب نیست تمام داستانهایم کاملا واقعیه و فقط اسمم مستعاره از دوران راهنمایی به بعد سکس زیاد داشتمو و میخام یکیشو واستون تعریف کنم امیدوارم که خوشتون بیاد سال 82 بود که از شهرستان یکی ازدانشگاه های دولتی تهران قبول شدم و تهران اومدم حدود 19سالم بود و چون دانشگاه دولتی دارای خوابگاه بود پس از ثبت نام راهی خوابگاه شدم و اول ترم دو تا هم خوابگاهی داشتم یکی به اسم آرین که حدود یک سالی ازم بزرگتر بود پسری تپل یه کم وزنش از من بیشتر بود و پرتر تمیزو خوشگل وقتی راه میرفت چه واسه دخترا چه پسرا جلب توجه میکرد و یکی هم به اسم محمد اونم هم سن سالم بود پسر با قدی متوسط و قیافه معمولی از شهر س خلاصه ما سه تایی هم اطاق شدیم چون دانشجوی روزانه دولتی بودیم از صبح تا بعد ظهر کلاس بودیم و بعد ظهرا میومدیم خوابگاه تو دانشگاه بچه درسخون بودم تو اون مقطع هیچ نظری به کسی نداشتم و سرم تو لاک ورزش بدنسازی و درس خوندن بود یادم میاد نزدیک فرجه امتحانات ترم یک بود که محمد واسه درخوندن رفته بود شهرستان و منو آرین تو خوابگاه موندیم و چون فرجه امتحانات کلاس نداشتیم بیشتر وقتو تو خوابگاه میموندیم واسه آماده شدن امتحانات آرین مدت یک هفته بود احساس کمرد درد میکرد و چند بار گفتم آرین دکتر برو و گفت که چیزه خاصی نیست و خوب میشه چون روزای اول زمستون بود و شوفاژو خیلی زیاد باز کرده بودم و مشغول ورزش کردن و دنبل زدن و اون روز عصری باشگاه نرفتم و تو اطاق خوابگاه تمرین کردم جوری تمرین میکردم که تو اطاق مزاحم آرین نشم بیشتر تو اطاق با یک رکابی و شلوارک میگشتم و موقع ورزش رکابیو در میاوردم بدنم سفیدو عضلانیه کم مو ورزشم تموم شد خیلی با آرین صمیمی بودم و احترام همو میگرفتیم اون روز گفتم کمر دردت خوب شد گفت زیاد نه و گفتم میخای قولنجتو بشکنم با صورت خندونش گف مگه بلدی من گفتم عمل پزشکی که نیست امتحان کنیم از کف اطاق بلند شد هر دو ایستاده دستایه پرشو گذاشت پشت گردنش و بازو دستامو گذاشتم دوره دستاش فقط شلوارک پام بود آرین یک رکابی و یک شلوارک بدنش سنگین بود بلندش کردم بدنش سنگینیش میوفتاد رو پاها و سینهام وقتی بالامیاوردمش دو سه تا تکون بهش میدادم بهم گفت سنگینم اروم تر گفتم خیالی نیست پسر ازم تشکر کرد و رو پتوش که کف اطاق پهن کرده بود نشست دو سه تا تکون به خودش زد حرکات کششی منم مسواکمو زدم رفتم تو تختخوابم که دو سه متر دورتر از اون بود قبل خواب مرور میکردم قولنج شکستن آرینو و دوباره به فکر سکسهای زیادی که داشتم و اصلا به فکرم خطور نکرد که با ارین سکس داشته باشم چون احساس میکردم با سکس صمیمیتمون و حرمتی که بینمون هست کمتر میشه فرداش صبح رفتم حموم که طبقه همکف خوابگاه بود ساعت 9 بود و آرین هم واسه خرید چند تا کتاب باید میرفت بیرون تو حموم لباسامو در اوردم و از بدنم عضلانی و کیره ورم کردم خوشم میومد و بدنمو لیف میزدم که یهو آرین اومد پشت درب حموم گفت من میخام برم بیرون کلیدو کجا بزارم که اومدم بگم از روی درب حموم کلیدو بده که خودش درب حمومو باز کرد و یه سه چهار ثانیه محو کیره نیمه راست شده بزرگم شد و به شوخی بهم گفت چه کیری پرورش دادی پسر منم به شوخی گفتم چرا اومدی تو حموم بدون اجازه و اونم طوری وانمود کرد که بی تفاوته وخداحافظی کردو کلیدو بهم داد منم بد جور دلم سکس میخاست و وقتی دستم به کیر داغم میخورد حس خوبی داشتم غروبش بود که واسه شام خوردن رفتیم به سلف دانشگاه تو ان هوای سرد و آرین لباس زمستونه قشنگی پوشیده بود جوری که از پله ها بالا پایین میومد باسنش خود نمایی میکرد بدن خوبی داشت یادم میومد قبلنا به شوخی گلاویز میشدیم و کشتی میگرفتیم زورش بهم نمیرسید و زود تسلیم میشد بدن نرمشو حس میکردم ولی هیچوقت فکر سکس با اونو توذهنم نمی آوردم بعد خوردن شام رفتیم بازارچه کمی میوه خریدیمو اومدیم خوابگاه و کف اطاق آرین رو پتوش دراز کشید با یک رکابی و شورتک و منم رو ی تختم یک کتاب گرفتم دستم مشغول خوندن امتحانات شدم ساعت 12 شب بود که از رو تخت پا شد من کنارآرین نشستم گفتم درس خوندنت خوب پیش میره گفت آره و بهم گفت میوه بخور و یه دونه سیب واسم پوست کند و تشکر کردمو رفتم مسواک زدم و اومدم اطاق که داشت بشقاب میوه رو جمو جور میکرد بزاره تو تراست خوابگاه که احساس کردم سر حال تره برقو خاموش کردم گفتم ارین جان فکر کنم حالت بهتر شده اومد جلو به شوخی هلم داد و گفت بهترم و قولنج خوبی شکستی بهش گفتم شوخی میکنی گفت نمیدونم ولی فکر کنم تاثیر داشت گفتم میخای دوباره قولنجتو بشکنم گفت دفه قبل خوب بود اره بشکن ولی اروم گفتم بزا پس برقو روشن کنم گفت نیازی نیست من یک شورتک تنم بود درجه شوفاژو کم کردم گفت شرو کن منم بازوامو عین دفعه قبل دوره دستاش انداختم و دو سه بار بالا پاینش کردم گفتم خوبه گفت آره ولی یکی دو دقیقه بشکن قولنجمو شاید کامل کامل خوب بشم منم گفتم چشم پسر خوب سینهام به پشت و شونه هاش چسبیده بود باسنش کمی بالاتر از نافم بلندش کردم گفت وقتی منو میکشی بالا نگه دار منو دو سه ثانیه و تکونم بده منم نگه داشتم و ایندفه یه جوری شدم کیرم به باسن نرمش میخورد کمی نیمه راست شد وقتی وزنشو رو تنم و صدایه نفساشو با سینه هام حس میکردم یک جوری میشدم وپیش خودم گفتم تا ابروم نرفته و راست شدن کیرمو حس نکرده برم بخوابم که دیدم یهو گفت مهدی جان دستات دوره دستامه اذیت میشه گردنم گفتم چیکار کنم گفت دستاتو دوره کمرم حلقه کن و اینجوری کمی بلندم کن من تعجب کردم و گفتم پسر خوب قولنج شکستن اینجوری باید باشه جوری که تو میگی نمیشه آرینم گفت باشه کمی ماساژ بده من دراز میکشم ببخش مهدی جان میدونم دیر وقته و اذیت میشی گفتم این چه حرفیه آرین جان تو دوستمی رکابیشو در اورد و با یک شلوارک دراز کشیدو به سینه خوابید و سرشو انداخت رو بالشت منم زانوامو دوره روناش انداختم وزن پاهام بیوفته پشت روناش ولی جوری وایسادم که کیرم به باسنش نخوره کیرم نیمه راست بود کف دستم رو گذاشتم رو شونه هاش نزدیک گردنش و انگشتایه دستم دوره گردنش و اروم ماساژو فشار میدادم و پوستشو اروم میکشیدم و با انگشت دوتا شصت دستام مهره گردنشو تا گودی کمرش ماساژمیدادم و دوره ستون فقراتشو فشار میدادم و کف دستمو رو پوستو دنده هاش میکشیدم حلقه وار سانت به سانت بهم گفت مهدی عجب وارد شدی ها خوب ماساژ بلدی منم گفتم یکی دو تا کتاب خوندم و روششو یاد گرفتم آرین نمیدونست که قبل دانشگاه چه دوست دخترو پسرایی که نداشتم و با روغن زیتون وجب به وجب اول میمالوندمو ماساجشون میدادم و با کیر کلفتم به جونشون میوفتادم و زیر کیر کلفتم مهدی مهدی میکردن یه لحظه تواین فکربودم و خاطرات گذشته رو تو ذهنم مرور میکردم که دیدم دستم رو باسنشه بی اختییار دستم بردم بالاتر رو دنده ها و شونه ها و گردنش کلا ذهنم دگرگون شد کون پرش بدن بی موش زیر دستام و سکوتش که خودشو زیر بدنم انداخته بود ولی به فکر خاطرات گذشته تحریک شدم ولی فکر سکس با آرینونمیکردم که یهو بهم گفت مهدی ستون فقرات و گودی کمرمو بیشتر بمال منم گفتم اخه دستم به باسنت میخوره گفت عیبی نداره بابا مهم اینه کمرم خوب بشه تو که غریبه نیستی با این جمله آخرش کیره کلفتم راست شد و جرات نکرم به باسنش بخوره بلند شد و من جوری وایسادم که راست بودن کیرمو نبینه شورتکشو در آورد و ازمچ پاهاش جدا کردو انداخت کف اطاق و به سینه خوابید منم گفتم خوب کاری کردی گرمه راحتتر میتونم ماساجت بدم جرا ت نمیکرد بهم نگاه کنه احساس کردم خجالت میکشه دستامو رو پوست لطیف پشتش گذاشتم و اروم سانت به سانت تا گودی کمرش چنگ زدم باسنشو اروم مالیدم نرم بود هیچی نگفت حتی سرشم تکون نداد رو بالشت و چشاشو بسته بود چنگ زدم باسن سفیدشو بازو بسته کردم وقتی چنگ میزدم اونقد سفید بود پوست باسنش که تو همون تاریکی شب جایه انگشتایه مردونم رو پوستش میموند بی اختیار گفت مهدی گفتم چیه گفت روم بخواب بدون اینکه چیزی بگم شلوارکمو در آوردم سینه هامو رو پوست لطیفش چسبودم نافم رو گودی کمرش وکیره ورم کرده خوش فرمم دقیق نشست بین باسن پر و برجستش زانوام پشت روناش و انگشتایه پام رو انگشت و کف پاش تمام انگشتایه دستشو بین بند انگشتام گذاشتم و عین صلیب باز کردم سکوت لذت بخشی بود اروم دم گوشش با گرمایه نفسام که رو نرمیه گوشش میخورد گفتم آرین گفت چیه گفتم خوشت میاد که روتم احساس خوبی داری گفت اره سنگینیتو دوست دارم وقتی نفس میکشید صدایه نفس کشیدنشو با سینه هام از رو پوست شونه ها و پشتش حس میکردم گفت مهدی گفتم چیه گفت یک بالش بزا زیر نافم گفتم چرا گفت دلم میخاد یه بالشت گذاشتم وباسنش بالا اومد دستامواز دستاش جدا کردم روش کامل خوابیده بودم یک حباب هوا بینمون نبود دستامو بردم پایین هر دستم رو لپایه باسنش بازش کردم کیرم راحتتر شد ته باسنش و ومطمن بودم گرمایه کیرم رو بین باسنش دوست داره لبامو بردم اروووم بردم پشت گردنش مکیدم و اروم نرمیه گوششو مکیدم گفتم آرین امروز صبح تو حموم ازش خوشت اومد گفت اره و امروز کلا فکرمو به هم ریخت کیرت گفتم دوست داری مالیده بشی گفت اره اره بمالم در کونمو بمال با کیرت حرفایه سکسیش بهم ریخت منو چقد راحت میگفت علی در کونمو با کیرت بمال حس خوبی بود آرین زیر بدنمه و تسلیمم شده یک سال ازم بزرگتر بودولی بدنش بیست بود سفیدو پر و سکسی مطمن بودم فقط یک روز کیرمو دیده بود هر چند قبلا هم فکر میکنم از زیر شرتم بهش فکر کرده بود دم گوشش گفتم آرین زیر بدنم اذیت نمیشی عزیزم گفت سنگینیتو دوست دارم نفس کشیدنتو دوست دارم مهدی گفتم آرین خیلی احساس خوبی دارم که زیر بدنمی فورا گفت مهدی خیلی دوست دارم منو بکنی و زیر کیرت باشم این داستان ادامه داره نوشته

Date: May 1, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *