خاطرات یه مهندس راهساز 1

0 views
0%

سلام به همه برو بچه های با حال شهوانی خاطره ای را که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال80 که من تو یه کارگاه راهسازی کار میکردم اون زمان من 25 سالم بود و یه پسر فوق العاده خوشتیپ و خوشکلی بودم قدم 178 سانتیمتر و وزنم اون زمان حدود 68 کیلو گرم الان 80 کیلوشدم بود من و 3 تا دیگه از مهندسای شرکت تو نزدیکترین شهر نسبت به کارگاهمون یه خونه 600 متری ویلایی و شیک داشتیم که مدیران شرکت واسمون اجاره کرده بودند اون سه تا همکارم به ترتیب و 38 ساله بودند که یکیشون مجرد و بقیه متاهل بودند غالبا بعد از ظهر ها که از سرکار برمیگشتیم بساط شاممونو ردیف میکردیمو در کنارش مشروب هم میخوردیم بعضی اوقات نیز اگه تریاک خوبم گیرمون میومد یه دودی هم میگرفتیم البته خودم به صورت پنهانی و به دور از چشم بقیه هفته ای یه بار هم با هرویین نعشه میکردم سرتونو درد نیارم از ما 4 نفر من تقریبا همیشه تو کارگاه بودم و بقیه در طول مسیر کاریمون تو اکیپ های مختلف سرپرست بودند تو یکی از روزهای کاری و حوالی ساعت 4 بعد از ظهر که من خسته از انجام امور روزانه مشغول جمع کردن وسایلم بودم که موبایلم زنگ خورد جواب که دادم دیدم مهندس پشت خطه و میگه آرادجان امروز ظهر که رفنه بودم تو شهر واسه خوردن ناهار هنگام برگشتن به محل کار یه دختر دانشجو خورد به پستم و سوارش کردم خودشو محبوبه معرفی کرد و گفت دوست داره بهش رانندگی یاد بدم منم از خدا خواسته گذاشتمش پشت ماشین و شروع کردم بهش آموزش دادن درحین رانندگی و زمان دنده عوض کردن مرتب دستمو میکشیدم روی رون های پاش و اونم که از این کار من خوشش اومده بود مرتب حرفای سکسی میزد و واسم عشوه میومد منم بهش پیشنهاد دادم که ببرمش خونه و با هم مشروبی بخوریم و یه حالی بکنیم آوردمش تو خونه و جات خالی نشستیم به مشروب خوردن که دیدم محبوبه جون بد جور عرق خوره و دو تا دوتا پیک براش پر میکردمو اونم پشت سرهم میرفت بالا جفتمون مست مست که شدیم شروع کردم ازش لب گرفتنو با سینه هاش ور رفتن ولی هر بار که میخواستم شروع به لخت کردنش کنم اجازه نمیداد بعد از چند دقیقه لاس زدن باهاش ازم خواست که برم از تو آشپزخونه براش آب بیارم منم پا شدم رفتم و یه لیوان آب سرد واسش ریختم تو لیوان و برگشتم دیدم رفته تو یکی از اتاقها و در را از تو قفل کرده هر چی التماسش میکنم دررو باز کنه گوش به حرفم نمیده و مرتبا جیغ میزنه میترسم یهویکی از توکوچه صداشو بشنوه و با توجه به جو این شهر آبرمون بره منم دیگه دیدم هیچ راهی برام نمونده ضمن اینکه مست مستم هستم وتصمیم گرفتم که به تو زنگ بزنم و تا اون دو تا همکار محترم از روی تمسخر نیومدن تو بیای و یه کاری بکنی برام منم که دیدم اوضاع بد جور بیریخته سوار ماشین شدم وعلی رغم اینکه نزدیک 60 کیلومتر تا خونه فاصله داشتم تو 40 دقیقه خودمو رسوندم دروبا کلید باز کردمو رفتم داخل مهندس دیدم که خیلی مضطرب و نگرانه و داره تو هال قدم میزنه دختره هم که از بس جیغ زده بود دیگه صداش در نمیومد من به مهندس گفتم تو برو بیرون از خونه هم قدم بزن و هوایی بخور تا حالت بهتر بشه هم محدوده خونه را بپا و هم اگه اون دو تا اومدن یه جورایی سرگرمشون کن تا من ببینم چیکار میتونم بکنم اون که رفت منم خودمورسوندم پشت در اتاق و شروع کردم به صدا زدن محبوبه محبوبه جان عزیزم من آرادم میشه درو باز کنی باهم حرف بزنیم و ببینم چی شده که تو اینقد ناراحت شدی درست مثل اینکه یه جادویی تو صدام باشه یهو دیدم صدای چرخیدن کلید تو قفل اومد و در باز شد و همین که چشمش به من افتاد پرید تو بغلم و شروع کرد زار زار گریه کردن منم گرفتمش تو بغلم و اجازه دادم خودشو خالی کنه کم کم که داشت آروم میشد به سمت یه کاناپه که تو هال بود رفتیمو کنار هم تنگاتنگ نشستیم و اما از اندامو تیپ محبوبه جون براتون بگم محبوبه جون تقریبا 165 سانتیمتر قدش بود و حدود60 کیلوگرم هم وزنش یه دختره سفید با موهای روشن وبلند که یه تاپ قرمز بندی و یه شلوار چسب و تنگ مشکی تنش بود مانتوو مقنعه شو زمان ورودش به خونه با مهندس در آورده بود خلاصه کم کم که گریه ش تموم شد من سر صحبتو باهاش باز کردم و ازش پرسیدم خب خوشکل خانوم بهم میگی چی شد که با این دوست ما آشنا شدی و چرا باهاش اومدی تو این خونه و از همه مهمتر چرا یهویی رفتی تو اتاقو درورو خودت بستی و زدی زیر گریه ادامه نوشته

Date: August 1, 2024

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *