خاطره که میخواهم بنویسم کاملاً یک واقعیت است که بالای خودم گذشته است و از آن چندین سال میگذرد یک روز در یکی از سرویسهای عامه شهری که سیستم اش برقی بود از مرکز شهر سوار شدم و در یک چوکی که خالی بود نشستم همین که چند لحظه گذشت دیدم یک مرد حدود سی ساله خود را به یک پسر 13 14 چسپانده و دارد کیرش را به کون پسرک میماله و پسرک خود را از آن مرد دور دور میکرد با دیدن این صحنه دفعتاً جا خوردم و کونم به خارش افتاد و از چوکی که نشسته بودم برخواستم و پسرک را به طرف پیشرو تیله نمودم و در عوض آن پسر خودم در پیشروی آن مرد قرار گرفتم من در حالیکه لباس خیلی باریک پوشیده بو دم و دامن پشت سرم را به یک طرف جمع نمودم و چین پشت سر شلوارم را نیز کم نمودم تا بتوانم با کونم تماس کیرش را هرچه بیشتر احساس نمایم و همچنان باسنم را بطرف او پیش نموده و قمبل نمودم و احساس کردم که کیرش راست راست شده و آهسته آهسته سر آنرا به وسط درز کونم برابر نمودم و او نیز با جمپ وجول موتر هرچه بیشتر کیرش را به کونم فشار داده و میمالید که در اوج لذذذذذذذذذذت بودم این کار تقریباً حدود 15 تا 20 دقیقه ادامه داشت و بالاخره از روی مجبوریت در ایستگاه مربوطه ام از موتر پایین شدم و دیدم که او مرد نیز پایین شد دیدم که بطرفم نگاه میکنه و منتظر اشاره من است تا دعوتش کنم و درحالیکه دل من نیز میخواست تا اورا با خود به جای مناسب ببرم و برایش کون بدهم اما متاسفانه از یکطرف از ترس رسوا شدنم و ریختن آبرویم نزد فامیل و مردم و از طرفی هم با تاسف که هیچ مکان مناسب و محفوظ نداشتم تا او را با خودم میبردم و کونم را برهنه نموده و برایش کون میدادم و دلم غوره غوره کیرش ماند و مجبور از پیشش دور شدم و برای یخ کردن کونم یک بامجون کلفت را به کونم درو نموده و یک جرق جانانه زدم نوشته
0 views
Date: October 20, 2020