سلام دوستان اسم من فرشاده و ۳۲ سالمه این خاطره بر میگرده به ۵ یا ۶ سال پیش اون موقع ماشین نداشتم و با اتوبوس میرفتم شهرستان در ضمن اینو بگم که من ۱۰ ساله تهرانم متولد و بزرگ شده یکی از شهرهای کوچیک شمال غرب کشورم شبی که با اتوبوس میرفتم به دیدار خانواده و در واقع مسافرت صندلی من تقریبا وسطای اتوبوس بود من زودتر از همه رفتم و نشستم روی صندلیم چند دقیقه ای گذشت دیدم یه خانم چادری تقریبا خوش اندام اومد نشست یه صندلی جلوتر از من ولی سمت مخالف من که راحت میتونستم ببینمش اینو هم بگم من در کل سرگوشم میجنبه و قبل از اینها هم شیطنت هایی داشتم که تجربمو برده بود بالا خلاصه این خانمه که اومد نشست من همش حواسم بهش بود و اشاره میکردم و ادا در می اوردم اتوبوس خیلی شلوغ نبود یعنی از نصف اتوبوس که ما نشسته بودیم عقبتر تقریبا خالی بود من همینجور به شیطنت و ایما واشاره ادامه دادم بدون اینکه امید داشته باشم بهم پا بده خلاصه بعد اینکه نزدیک دو ساعتی اتوبوس حرکت کرد و تقریبا اتوبوس ساکت شد بعضی ها خوابیدن و یه لحظه وسط اشاره هام دیدم این خانمه هم اشاره کرد که چیه چی میخوای منم با اشاره گفتم که ازت خوشم اومده و بلافاصله یه شماره نوشتم و از صندلی عقبی اون که خالی بود بهش دادم اولش نمیگرفت بهش گفتم میخوام بهت اس بدم و حرف مهمی بهت بزنم خلاصه گرفت و من رفتم رو صندلی خودم نشستم بعد یه دقیقه پیام داد چته چیکارم داشتی گفتم که حقیقتش به دلم نشستی و خیلی ناز و تو دل برویی هستی و خلاصه یه ساعتی پیام بازی کردیم دیدم اونم مثل من بچه شهرستانه و کارمند شهرداری تهرانه و متعلقه خلاصه اون شب باهم دوست شدیم یه خانم ۲۶ ساله با قدی متوسط و اندام بسیار عالی طوری که نه زیاد چاق بود نه زیاد لاغر من سه روزه رفته بودم شهرستان ولی اون یه هفته مرخصی داشت بعد برگشتن من به تهران همش لحظه شماری میکردم که کی این برمیگرده خلاصه روز موعود فرا رسید و وقت برگشتنش به تهران شد بهم پیام داد که دارم برمیگردم من هر ساعت بهش پیام میدادم الان کجایی و کی میرسی تا اینکه اومد رسید تهران وقتی اومد تهران گفتم که خیلی دلم برات تنگ شده و میخوام ببینمت گفتش که امشب خسته است و فردا اگه شد قرار میزاریم همدیگه رو میبینیم گفتم باشه فرداش شد من از سرکارم تعطیل شدم بهش زنگ زدم گفتم میخوام ببینمت گفت اگه میتونی الان بیا منم حقیقتش با خونه هماهنگ نکرده بودم اولش ترسیدم گفتم ولش کن شبه بزار یه روز دیگه ببینمش خلاصه یه کم فکر کردم گفتم که این فرصت استثنایی به راحتی گیر نمیاد فرصتو از دست ندم بعد چند دقیقه ورداشتم بهش زنگ زدم گفتم ادرس بده دارم میام پیشت شاید براتون سوال باشه که چطور تو این فرصت کم انقد راحت و صمیمی شدیم که جانم خدمتتون بگه که وقتی تو اتوبوس بودم با پیامهام و بعدش تو طول اون هفته ای که شهرستان بود با زنگ زدنا و انواع و اقسام حرفای شیرین و جورواجور من تقریبا بهم اعتماد کامل کرده بود از طرفی هم تیپ و قیافه منم خوب و تو دل برو بود حالا ۶۰ یا ۷۰ درصد خلاصه ادرس داد بهم خونش سمت میدون ازادی سی متری جی بود وقتی رفتم رسیدم جلوی اپارتمانشون ساعت نزدیکای۸ شب بود خونش طبقه چهارم بود ولی اپارتمانشون تک واحده و تقریبا ساکت و ارام بود رفتم رسیدم پشت درشون درو باز کرد گفت کفاشاتو بزار تو یه جادر سرکرده بود یه خونه ۴۰ یا ۵۰ متری یه اپارتمان نقلی اما خیلی تر و تمیز انگار نه انگار که تنها زندگی میکرد و مجرد بود خلاصه برام چای و میوه اورد و صحبت کردیم بعد چند دقیقه رفت اتاق خوابشو با یه لباس راحتی برگشت دیگه چادر نداشت و یه ارایش ملایمی کرده بود منم تا اون لحظه به اون شکل ندیده بودمش واقعا اندام قشنگی داشت و موهای بلند و پرپشت سیاه و خوشگلی داشت یه لحظه فکر کردم دارم خواب میبینم اومد کنارم نشست و گفت لباساتو در ار و راحت باش منم که دیگه به سیم اخر زده بودم گفتم اول لباتو میخوام و چسبیدم بهش و لباشو خوردم اونم اولش گفت حالا یه ذره بشین صحبت کن بعد گفتم نمیتونم بمونم و بعدش دیگه همراهیم کرد دوستان خدمتتون بگم انقد ماهرانه لبامو خورد و زبونمو میک زد که واقعا حال کردم بعد خوردن لبای همدیگه پاشدم لباسامو در اوردم و لخت شدم به اونم گفتم لخت شو گفت بریم رو تخت تو اتاق خواب رفتیم تو اتاق خوابش انقد قشنگ اتاقشو تزیین کرده بود که واقعا حز کردم لختش کردم خیلی بدن جذابی داشت رونای توپول و گوشتی و باسن خوش فرم با یه لباس خواب خیلی قشنگ رفتیم روی تخت و پریدم روش شروع کردم به بوسیدن و خوردن لبا و گردنش و یواش یواش اومدم پایین ممه هاشو خوردم واقعا بدن زیبایی داشت ممه هاشو خوردم داشت دیونه میشد بعدشم یه کم هم شکمشو خوردم و تا رسیدم به کوس نازش شروع کردم با تمام عشق و وجودم به خوردن کوسش خیلی خیلی حشری بود واقعا حرفای قشنگی میزد که تو عمرم نشنیده بودم همه کسشو خوردم اب کوسش دیگه کل شورتمو پر کرده بود مزه تقریبا شور و لزجی داشت ولی چون دوست داشتم اساسی بهش حال بدم دیگه چندشو گذاشتم کنار و با تمام احساسم کوسشو خوردم زبونمو میکردم تو کصش از بالا به پایین و از پایین به بالا میکشیدم خلاصه نوبت اون شد که کیر منو بخوره وای با چه شهوت و شور و اشتیاقی کیرمو میخوردتخمامو لیس میزد مینداخت تو دهنش تا اینکه رسید به کردنش لنگاشو دادم به بالا انداختم تو کصش وای چقدر گرم و نرم بود واقعا روحم داشت پرواز میکرد همش میگفت کیه تو کوص من گذاشته کی کیرشو انداخته بهم یه حرفایی که من واقعا نشنیده بودم این حرفاش بهم انگیزه میداد منم هی قربون صدقش میرفتم و نازشو میکشیدم و با قدرت تلمبه میزدم اخرای تلمبه زدنم گفتم که از عقبم میخوام گفت که با اب کوصم خیسش کن بعد بنداز توش خلاصه یکی دوبار این ور اون ورش کردم بعد با اب کوصش کونشو خیس کردم یه ذره باهاش ور رفتم و انداختم تو کونش واقعا محشر بود کونش تنگ و داغ بود شروع کردم به تلمبه زدن باورتون نمیشه بیشتر از من خودش حال میکرد دوباره شروع کردن به قربون صدقه رفتن من و کیه تو کون من گذاشته من مال کی ام و از این حرفای قشنگ منم یه دل نه صد دل با تمام قدرت میکردمش دیگه جفتمون خسته شده بودیم اخراش بود گفتم ابمو بیارم گفت بیار منم چند تا تلمبه دیگه زدم و ابمو ریختم تو کون خشگل و نازش بعدش اون اومد روم گفت که همون وسطای کردنمون ابم اومد ولی بزار یبار دیگه بیارمش روم نشست و چند تا بالا پایین پرید وابش اومد همونطور نشست رو سینمو بغلم کرد چند دقیقه همونجور باهام صحبت کرد گفت که نمیدونم که چیش بهت پا دادم و از این حرفا گفت خیلیا دنبال من اند اما به هیچکدوم رو نمیدم منم که واقعا ازش خوشم اومده بود بهش گفتم واقعا عاشقت شدم و دوست ندارم از دستت بدم گفت که نمیدی و از این حرفا خلاصه اون شب یه بار دیگه به همین شکل سکس کردیم باهم صبحش باهم خداحافظی کردیم رفتیم بعد اون ماجرا یه روز بهم گفت که یه مقدار پول لازم دارم منم بهش دادم اما کم بود و شاید بزرگترین اشتباهم هم همین بود که از اون کارم ناراحت شد و گفت که من ازت انتظار بیشتری داشتم و خلاصه همونجور که تقریبا راحت بدست اورده بودمش راحت هم از دست دادمش اما هیچ وقت اون شب و اون خاطره از ذهنم پاک نمیشه دوستان اولین بار بود مینوشتم خطاهای منو ببخشید و اگه فکر میکنید واقعی بود و بگید بازم خاطرات دیگمو بنویسم ارادتمند همه شما فرشاد نوشته
0 views
Date: February 23, 2019