این داستان از زمانی شروع شد که ما خونه جدیدمونو خریده بودیم من اون موقع 5 سالم بود تک فرزند هستم یه آپارتمان4 واحده که همه بچه هاشون بزرگ بودن الا دختر کوچیکه واحد بالایی که اونم 3 سال ازم بزرگتر بود اسمش هم زهرا بود تنها هم بازی برای هم بودیم آپارتمان ما هم حیاط نداشت تنها جای بازی پارکینگ بود ته پارکینگ یه جا داشت که با توجه به امکانات موجود فقط یه بازی میشد کرد اونم خاله بازی بود 3 سال به همین وضع گذشت من 8 ساله شده بودم و زهرا 11 ساله من هنوز از مسائل جنسی و فرق زن و مرد چیزی نمیدونستم ولی انگار زهرا دیگه به سن بلوغ رسیده بود شایدم فیلم سوپر داداششو دیده بود گفت اینبار من مامان میشم تو هم نی نی کوچولوی من میخوام بهت شیر بدم منو مثل بچه ها بغل کرد و یکی از پستونهاشو آورد بیرون گفت بخور پسر خوبم پستونهای کوچیک و سفتی داشت من که حالیم نمیشد این چیزا بعد دیدم چشماشو بسته و نوک اون یکی سینشو میمالونه(اون موقع فکر میکردم میخارونه) بعد گفت حالا باید کهنتو عوض کنم منم مثل بچه ها خودمو لوس کردم که یهو شلوارمو کشید پایین میدونستم شلوار کشیدن پایین عیبه ولی نمیدونستم چرا. گفتم چی کار میکنی؟ گفت ای پسر بد خودتو خیس کردی؟ باید تمیرت کنم بعد کیرمو گرفت شروع کرد به مالوندن.اولین باری بود همچبن حسی داشتم بعد کیرمو گاز گرفت اصلا بلد نبود ساک بزنه با دندون کیرمو گرفته بود سرشو تکون میداد منم راست کرده بودم تا اینکه یکی از همسایه ها در پارکینگ رو باز کرد سریع شلوارمو کشید بالا گفت اگه به کسی بگی دیگه باهات بازی نمیکنم منم قول دادم.
0 views
Date: May 26, 2018