سلام اسم من آرمین هستش ۲۵سالمه این خاطره مربوط میشه به ۴سال پیش یه خاله دارم که بیوه هستش و با مادر بزرگم زندگی میکنه و حدود ۴۸سالشه ک البته اونموقع ۴۴سالش بود از اونجا ک فقط چند ماه زندگی مشترک داشت اصلا شکسته نشده و خیلی سرحال و جوون هستش و روحیه شادی داره من از وقتی ب سن بلوغ رسیدم تو کف این خاله بودم و همیشه سعی میکردم از موقعیت استفاده کنم و دیدش بزنم اوج این دستانا زمانی بود ک من تو شهر محل زندگی اونا سرباز آموزشی بودم و آخر هر هفته میرفتم خونشون و از هیکلش بگم تقریبا تپل با ممه های سایز ۸۵ ۹۰ باسن تپل و قلمبه ک همیشه کیرمو راست میکرد پوست سفید و شفاف یادمه میخاست ب صورت شبانه دیپلمشو بگیره و من ک اونموقع فوق دیپلم داشتم معلم خصوصیش بودم وقت درس خوندنشم همش دمر بود و من نشسته ک هم ممه هاشو داشتم هم کونشو و دائم کیرم راست بود خیلی باهم راحت بودیم ولی خاله دیگه فهمیده بود دیدش میزنم لباسای پوشیده تن میکرد از ی طرفم باز عمدا تحریکم میکرد مثلا ی بار میگفت هیکلم چجوریه گفتم سینه هات نسبت ب بدنت بزرگه و ازم خواست براش ی ورزش یا ی راهی پیدا کنم ک بتونه سایز ممه هاشو کوچیک کنه منم از تو اینترنت براش ی ورزش پیدا کردم و حرکاتشو ک ب صورت شکل نشون داده بود بهش معرفی کردم ی حرکت داشت ک باید دستاشو دور سینه هاش حلقه میکرد و انقباظ انبساط انجام میداد ک الکی دستاشو اشتباه میگرفت و ب من میگفت چجوریه دستامو تنظیم کن ک منم ب بهونه تنظیم حالت دستاش دست میزدم ب ممه هاش و اونم میفهمید فقط میخندید خلاصه همش ب این فکر بودم آخر هفته بیام و ی جوری با خاله حال کنم و این اخلاقش ک با دست پس میزد و با پا پیش میکشید کفریم میکرد و منم جق میزدم همش گذشت و خدمتم تموم شد و با ماشین رفتم خونشون و خاله رو بردم بیرون و کوه و براش ی عینک و شال کادو خریدم و کلا خیلی ازم راضی بود و خوشش میومد ی هفته ای اونجا بودم و ب خودم گفتم باید بکنمش ی شب برقا قطع شده بود میخاست چراخ روشنایی تو خونه رو روشن کنه نمیتونست پای شعله وایساده بود میگفت بیا فندک بزن من شیر گازو باز کنم تاریک بود خیلی کم ی دید کمی داشتم رفتم جلو قشنگ کیرم خورد ب باسنش یکم خودشو کشید جلو منم جا خوردم الکی هی فنک میزدم خاموش میکردم ک لفتش بدم اونم تکون میخورد کونش میخورد ب کیرم میخندید میگفت روشن کن دیگه شاید ی دیقه تو اون حالت بودیم کیرم داشت منفجر میشد قشنگ فهمیده بود چراغ ک روشن شد کیرم تابلو بود زیر شلوارکم نگاش کرد خندید و گفت چ اذیتمون کرد این چراغه منم هیچی نگفتم اونشب دوبار جق زدم روز بعد گفت فیلم نگاه کنیم با لپ تاپت منم گفتم شب قبول کرد تا شب هزارتا نقشه کشیدم ک چجور میشه بکنمش تا ب این نتیجه رسیدم ی جوری خوابش کنم و تو خواب حسابشو برسم سرشب رفتم بیرون تنقلات بگیرم از دارو خونه هم ی بسته کلونازپام خریدم رفتم خونه ی فیلم عاشقانه هندی براش گذاشتم تو اتاق خودش وسطای فیلم گفت بذار برم چیز بیارم بخوریم گفتم نه بشین خودم میرم هفت تا قرص خورد کردم تو قوطی ردبول خاله و بردم با چیپس و اینا براش قوطی خودمم دستم بود ازش میخوردم خلاصه بنده خدا بیخبر تا تهش رو خورد و فیلمم نگاه کرد منم تو فک این بودم چند کله بکنمش و خوشحال از نقشه پلیدم ک داشت عملی میشد ی چهل دیقه گذشت قرصا کار خودشو کرد کامل گیج بود گفت خیلی خوابم میاد برو بیرون لباسامو عوض کنم بخوابم منم نرفتم بیرون از کنار در نگاش میکردم اصلا حواسش ب من نبود اوووووووووف عجب ممه هایی داشت سوتینشو در اورد کیرم چسبید ب نافم منم انقد گیج شده بود رفت دسشویی تلو تلو میخورد منم اتاقشو جمع کردم اومد گفت خاله لپ تاپتو نبردی گفتم خاله تو شارژه نیم ساعت دیگه میام میبرم شب بخیر گفت و خوابید منم لحظه شماری میکردم نیم ساعتی بگذره مطمئن شم خوابه برم سراغش راستش همونقد ک هیجان داشتم ترسم داشتم نکنه نشه مادربزرگ تو پذیرایی خوابیده بود صدای خرو پفش میومد منم رفتم سراغ خاله رفتم کنار تختش دیدم بعله خوابیده بدجور کنار تختش نشستم ی پتو مسافرتی نازک روش بود اونو زدم کنار از پنجره ی نور کمی داخل اتاقشو روشن کرده بود ی تاپ ابی بندی تنش بود ب پشت خوابیده بود سینه هاش ولو شده بودن هم استرس داشتم هم کیرم راست بود خیلی اروم دست گذاشتم رو ممه ش دیدم خاله اصن مرده انگار بعد سرمو نزدیک کردم شونه و بالای ممه شو بوسیدم بعد وسط ممه هاشو خیالم راحت بود اصلا بیدار بشو نیس پتو رو کامل زدم کنار ی شلوارک پاش بود از یقه تاپش دست کردم تو و ممه هاشو میمالیدم کیرم داشت خفه میشد بلند شدم شلوارک و شورت خودمو دراوردم پیشاب کیرم اومده بود و ب بزرگترین اندازش رسیده بود لپاشو بوسیدم لباشو بوشیدم خوردم لباشو بیهوش بود تاپشو دادم بالا و ممه هاشو در اوردم شروع کردم ب خوردن باور کردنی نبود اون ممه هایی ک تو کفش بودم اینجوری الان جلومه و تو دهنم داشتم دیوونه میشدم ب پهلو خوابوندمش اصلا برام مهمم نبود بیدار شه یا خواب و بیدار باشه شلوارک و شورتشو تا زانو کشیدم پایین چندتا بوس زدم رو باسنش بعد خوابوندمش ب پشت و شرت و شلوارکو کامل دراوردم رفتم وسط پاشو کسشو بوسیدم واااااااااای خیلی تپل بود همین الانم بهش فک میکنم کیرم راست میشه دوس داشتم بخورم ولی کلا از خوردن کس بدم میاد بیخیال شدم و اروم خوابیدم روش ممه هاشو تا تونستم خوردم خاله فقط نفس میکشید و تو این دنیا نبود چ خبره کسش ی کمی خیس بود ک اونم ناخودآگاه بود مطمئنم اگه بیدار بود دریاچه اب میشد کسش کیرمو ی تف زدم و گذاشتم دم کسش ی هل دادم خیلی اروم رفت توش کس تنگی داشت انصافا چند دیقه گذشت حالم دست خودم نبود تند و تند تلمبه میزدم و صدای تلق تلوق میومد و ممه هاش تکون میخورد کله م داغ شده بود فقط فهمیدم داره آبم میاد کیرمو کشیدم بیرون و با تمام قدرت ابمو پاشیدم کف اتاق اصن تا حالا اونجوری ابم نیومده بود بعد آروم شدم و خوابدم کنارش تقریبا شبا هوا سرد بود ولی من خیس عرق بودم رفتم یکم آب خوردم مادربزرگه از خاله بدتر خواب هفت پادشاهو میدید یه ساعتی گذشت باز به سرم زد بکنم دوباره رفتم تو اتاقش دیدم طفلی لخت به همون حالت خوابه سرمو نزدیک صورتش کردم نفسش میخورد بهم لباشو بوسیدم کیرم دوباره راست شد و ایندفعه کنارش خوابیدم و سریع شروع کردم به کردن باسنش انقد گنده بود ب زور کیر ۱۷سانتی من میرفت تو کسش اینبار شاید نیم ساعت کردم تا آبم اومد دوبار ریختمش تو اتاق رو فرش رفتم گوشیمو آوردم با کیر نیمه راست کردم تو کسش و عکس و فیلم گرفتم از ممه هاش و باسن و کس و همیشه بعد اینکه ابم میاد از سکس و هرچی چیز سکسیه تا ی ساعت بدم میاد اونشب اونجوری نبودم اصلا ساعت حدود چهارصبح بود دیگه میترسیدم مادربزرگ بیدارشه واسه نماز لباس خاله رو مرتب کردم ممه و لباشو بوسیدم و رفتم اتاق خودم تا ی ساعت از خوشحالی و موفقیتم خوابم نمیبرد فرداش ساعت ۱۲بیدارشدم دیدم خاله هنوز خوابه فهمیدم چه قرصی دادم میتونستم سه دست دیگه بکنمش بنده خدا تا دو روز گیج بود هنوز عکساش سوژه جق زدنامه امیدوارم حال کرده باشین نوشته
0 views
Date: August 23, 2018