سلام خدمت تمام بچه های شهوانی اول از همه بخشید اگه غلط نوشتم چون دارم سریع مینویسم برای همینه خوب اما داستان من خاله تلگرام چی هست من حمید هستم 30 ساله زنم نسرین 24 ساله و خالم 49 ساله این داستان از بچگی من شروع میشه زمانی که من 7 سالم بود خونه خاله زیاد میرفتم چون خاله خیلی من دوست داشت چون مسافت خونه ما با خالم اینا زیاد بود خیلی وقتا پیش خاله میموندم یه روز که خونه خاله اینا بودم و داشتم با نسرین که تازه یک سال نیمه شده بود بازی میکردم که خاله امد نسرین بشوره چون خراب کاری کرده بود وقتی شست امد که پوشک کنش من اوجا بودم که وقتی حوله را برداشت دیدم نسرین دول نداره برام خیلی جای تعجب داشت که تو فکر رفتم این داستان چند بار دیگه ادامه داشت تا اینکه آخر یه روز که به مامانم رفته بودم حموم تو حموم که من هروقت با مامانم میرم لخته لخت میشم به مامانم گفتم مامان چرانسرین اینجاش مثل من نیست که مامانم با نارحتی گفت تو چرا اونجاش دیدی و کل سرم داد زد و من که کلی ناراحت شده بودم و دیگه داشت گریم میگرفت که مامانم دیدکه من خیلی ترسیدم و فهمید که من از روی کجکاوی پرسیدم اروم شد به آرومی پرسید تو چرا دیدی اونجای نسرین منم به مامانم گفتم که چی شدکه دیدم بعد مامانم من بغل کرد گفت بزرگ میشی می فهمی منم به حالت گیج مانند ماندم که مامانم گفت خوب تو پسری اون دختر تو باید مرد بشی اون زن برای همن هست که فرق دارید که من از مامانم پرسیدم یعنی شما هم که زن هستی دودول نداری بعد مامانم با یه اخمی گفت نه بعد من گفتم پس چه جوری میشاشید که گفت بسته پسر بزرگ میشی میفهمی لازمه بدانیدکه مامان همیشه تو حموم با سوتین شرت جلو من بود و من همیشه فکر میکردم من بزرگ بشم سینه در میارم مثل مامان میشم این داستان گذشت تا اینکه من خونه خاله رفتم بعد چند وقت شب با کلی خواهش پیش خاله ماندم من دیگه 8 سالم بود و مدرسه میرفتم ولی یادم فرداش نمیخواستم برم وشب ماندم یادم همیشه خاله با لباس باز میگشت تو خونه و همیشه شوهر خالم بغل میکرد بوسش میکرد برام جای تعجب نداشت چون مامانم این کار میکرد خونه خاله اینا کوچیک بود کالا دو تا اوتاق داشت که یکی اتاق خواب بود از لحاظ مالی خوب نبودن هر وقت من شب میموندم همه تو اتاق خواب میخوابیدیم یادم شب نمیدونم ساعت چند بود که از روی تشنگی بود یا دستشویم گرفته بودم که دیدم خاله لخت و شوهر خالم لخت دارن باهم آه ناله میکنند تو بغل هم یادم انقدر تو هست بودن ندیدن من دارم نگاشون میکنم اونجا بود که دیدم خاله دول نداره ولی شهر خاله داره ولی چه بزرگ هم داره که تا من دیدن شهر خالم سریع رفت زیر پتو ولی خالم خیلی راحت بلند شد حتی بدون اینکه خودش بپوشونه امد به من گفت چیزی میخوای من گفتم آره و دستم گرفت با همون حالت لخت من بورد بیرون از اتاق و باهم دوبار برگشتیم و من خوابیدم و یه چند وقتی گذشت تا این که من یه روز که با مامانم حموم بودم به مامانم گفتم من دیدم خاله دول نداره که مامانم با تعجب به من گفت چه جوری من کل داستان گفتم که مامانم گفت دیگه نباید بری خونه خاله مگه خودم باشم گذشت تا این که یه روز خونه خاله بودیم من باز گفتم بمونم که مادر نمی گذاشت که با کی اسرار من خاله گفت بزار بمونه که مامانم گفت نه که بعد ها فهمیدم مامانم کل داستان برای خالم گفته بود تا اینکه من 11 سالم شده بود که یه روز خاله خونه ما بود ومن نسرین تو حیاط بازی میکردیم که خاکی کثیف شده بودیم که وقتی رفتیم تو مامانم تا ما را دید گفت چرا اینجوری شدید یادم خالم حموم بود که مامانم در حموم زد به خالم گفت این دوتا خودشون کثیف خاکی کردن میتونی بشوری که خالم گفت آره بده بیان تو من نسرین لخت شودیم باشورت مامانم ما را فرستاد تو اول بار بود با خاله حموم میرفتم خاله فقط شورت داشت تا ما را دیدگفت شورت تاتون در بیارید من نمیدونم چرا روم نمیشود ولی نسرین سریع در اورد تا خاله من دید گفت چرا در نمیاری من مونده بودم چی بگم که خاله گفت نترس نمیخورمش در بیار منم در اوردم بعد اینکه در اوردم خاله روم یه جورای به خاله باز شده بودکه به خاله گفتم خاله چرا شما در نمیاری که گفت زشته تو اینجا هستی گفتم پس زشت نیست من در آوردم گفت تو بچه هست گفتم چه فرقی داره گفت آخه تو همه چی به مامانت میگی مامانت ناراحت میشه گفتم نباید بگم گفت نه همچی نباید بگی و نسرین شست داد بیرون وقتی تنها شودیم من دوبار گیر دادم نمیدونم چرا ولی یه چیزی بهم میگفت که ازش بخواه تادید من گیر دادم گفت به شرط اینکه به کسی نگی گفتم باشه و خاله شورتش کند و برای اولین بار یه حس عجیبی داشتم وقتی خاله کند دیدم یه کس پر مو داره بعد به خاله گفتم خاله چرا برای تو از نسرین پر مو تر بزرگتر هست که گفت خیلی هیز هستی پسر بعد من بغل کرد لای سینش فشارم میداد و همش میگفت فدات بشم وبعد چند دقیقه امد رو پاش نشست جلوی من و دولم دستش گرفت گفت من میگم برای تو چرا بزرگتر از سنت هست پسر بعد یه تیغ که داشت ورداشت جلو من مو کسش زد بعد من به خاله گفتم خاله چه جوری شما دول ندار میشاشی که خاله به من گفت زن دول ندار ولی یه چیز دیگه داره که گفتم چی داره که گفت کس داره به کسی نگی من به تو گفتم زن کس داره که گفتم باشه بعد دیدم تو حالت روی پا دوباره نشست بعد گفت این کس هست دست بزن برای اولین بار دست زدم به کس خاله دیدم چه نرمه بعد گفت نگاه کن دیدم داره میشاشه وگفت فهمیدی زن چه جوری میشاشه بعد من شوست من رفتم بیرون ولی باکی سوال که برام پیش امده بود این داستان گذشت و من دیگه 20 سالم شده بود و دیگه با خاله نه حموم رفتم نه چیز خاصی اتفاق افتاد تا بگم تا اینکه یه روز اتفاقی خاله را لخت دیدم حالا بماند چه جوری منم که تو اوج شهوت بودم همش چشم دنبال خالم بود و به هر بهانه میرفتم خونه خاله و دیدش میزدم تااینکه مامانم به من شک کرد که من به خاطر نسرین میرم وهمش به من گیر میداد که اگه دوست داری بریم نسرین برات بگیریم تا بعد 2 سال شهر خالم فوت کرد و من دیگه کمتر میرفتم چون حالم بد میشود شوهر خالم نبود من با شهر خالم خیلی رفیق بودم و بعد رفتم سربازی بعد 2سال امدم و همش سرم تو کار بود تو سن 26 سالگی با اسرار مامان نسرین زنم شود البته خودم دوستش داشتم و باز رفت امد من خونه خاله زیاد شود و من بیشتر شب خونه خالم بودم از همن اول هم نسرین هم خالم خیلی با هم راحت بودیم وهمش جلو من با لباس باز میگشتن یه روز که غروب تقریبا 3ماه از عقدمن نسرین مگذشت من رفتم خونه خالم که دیدم نسرین تنها هست بعد این که من دید امد بغلم و یه لب به هم دادیم البته جلو خالم به هم لب میدادیم ولی جلو مادر و پدرم نه بعد رفت چای اورد تا بخوریم گفتم خاله کجاست که گفت رفته خرید تا 2 ساعت دیگه نمیاد داشتیم با هم حرف میزدیم که نسرین گفت حمید یه چیزی بگم انجام میدی گفتم اره عزیزم چرا انجام ندم که به من گفت من میکونی که من جا خوردم تا حالا من با نسرین بینمون چیزی نبود و فقط لب و لمس بدن هم بود که بعد گفت چیه ناراحت شدی گفت نه که گفت به خدا خیلی حالم بد هست که بهت گفتم بعد من نسرین بهم چسبیدیم و وارد مرحله جدیدیاز زندگی شدیم و برای اول بار لختش کردم و سینش وکوسش میخوردم واون کیرمخورد بعد گفتم پرده داری گفت اره وگفت راحت باش و پردم بزن ولی من گفتم نه این برای شب عروسی میزارم چون میخواستم اول از کونم بکونمش به بهانه پرده تا بعد اگه کون خواستم بده و نپیچونه بعد کیرم در کونش نزدیک کردم داشتم یواش یواش جا میکردم که فشار بهش نیاد بعد 15 دقیقه تونستم تا ته بکونم تو در حال کردن بودم که یک باره در خونه باز شود خاله امد تو تا ما امدیم به خودمون بیایم خاله من لخت دید که دارم دخترش جر میدم و من نسرین از حول به اتاق نسرین رفتیم و لباس من تو حال موند که دیگه مونده بودم چه جوری به خاله نگاه کنم بعد 10دقیقه خاله امد در زد گفت نسرین لباس حمید بیا بهش بده تا ساعت 9 تو اتاق بودم که نسرین گفت شام نمیای گفتم نه بعد چند دقیقه دیگه خاله امد در زد امد تو وتا من دید گفت چرا شام نمیای که گفتم میل ندارم بد کنار من نشست و گفت حمید تو کار بدی نکردی که ناراحت هستی نسرین زنت هست هر کاری دوست داری بکون تازه من اشتباه کردم که محیط برای شما راحت نکردم تا تو زنت راحت باشید بعد امد بغلم کرد و گفت بیا حالا شام بخوریم بعد شام روبرو تلوزیون نشسته بودیم که خاله با میوه امد جلوم نشست بعد چندقیقه گفت بچه ها اگه دوست دارید امشب من برم خونه دوستم شما راحت باشید بعد من گفتم نه خاله که خاله گفت بچه ها اگه میشه با من راحت باشید چون من شما را درک میکنم من این مشکل شما را داشتم دوست ندارم شما هم مثل من باشید بعد اون شب من زیاتر میرفتم خونه شون و هر دو روز من نسرین سکس داشتیم که دیدم خاله یواش یواش رفتارش تغییر کرده و همش خودش به من نزدیکتر میکنه تا من نسرین عروسی کردیم و من از همن روز اول گفتم به نسرین که هر وقت تنها هستیم بیاید لخت تو خونه بگردیم و همن هم بود تا این که من یه شب داشتم تو تلگرام چرخ میزدم که یکبار دیم خالم یه پیام داد و منم جوابش دادم و اونم فرستاد من فرستادم همین جوری ادامه داشت تا این که همش داشتیم جوک سکسی میفرستادیم ساعت تقریبا 2 شب بود و نسرین بغلم خوابیده بود که یه باره دیدم یه عکس برام فرستاد که کاملا سکسی بود و زنه داشت مردر با کیر مصنوعی میکرد دیگه دوتای شهوتی شده بودیم و من نمیدونم چی شد که براش نوشتم خاله تو این چندسال که شوهر نداری چیکار میکونی که بعد چند دقیقه نوشت خود ارضای میکنم بعد گفت خوش به حال تو نسرین که هم دارید بعد گفت حمید یه چیزی بگم گفتم بگو گفت کیرت خیلی بزرگه بعد من یه عکس از کیرم براش فرستادم که گفتم قابل نداره که گفت چیزی ببخش که مال خودت باشه نه برای زنت بعد خاله یه عکس از کسش فرستاد که پر موبود بعد نوشت ینم قابل شمارا نداره و نوشتم خاله مثل قدیم مو داره که گفت تو یادت هست گفتم پس چی بعد گفت کاشکی اینجا بودی برات موش میزدم مثل قدیم بعدگفتم اگه بیام چی گفت مگه زنت میزاره بیای گفتم تو چیکار داری گفت بیا فکر میکرد من شوخی کردم بعد من بلند شودم لباس پوشیدم ساعت 3 بود که نسرین بیدار شود گفت کجا گفتم دارم میرم مامانت جر بدم آخه من نسریناز این حرفا زیاد به هم میزدیم به شوخی که گفت اول دخترش جر بده بعد برو که امد کیرم دستش گرفت و تعجب کرد گفت چرا سیخ هست گفتم تو چیکار داری بعد داشت برام ساک میزد که یک دفعه یه فکری به سرم زد و میدونستم نسرین هر وقت شهوتی بشه برای رسیدن به سکس همه کار میکونه بعد کیرم از تو دهنش کشیدم بیرون و نشوندمش رو صندلی و گفتم میخوام باهم جای بریم ولی قبلش این تلگرام من بخون وقتی تمامش خوند بلند شود گفت یعنی چی گفتم مامانت شهوتی شده دوست داری مامانت با کس دیگه ببینی یا تحت کنترل خودت باشه گفت یعنی چی گفتم یعنی شریک سکس خودمون کنیم بعدکلی حرف رو مخی قبول کرد و ساعت 4 شد بود که ما رسیدیم در خونه خاله وقتی زنگ زدیم فکر نمیکرد یبام و وقتی من نسرین دید با چشم به من اشاره کرد چرا نسرین بعد گفتم بیا بشین کارت دارم وقتی نشست منبهش گفتم نسرین از کل داستان خبر داره و امده اینجا تا سه تای با هم بریم حموم و من لخت شودم و با کیرسیخ رفتم تو حموم و بعد چند دقیقه نسرین امد و افتاد به جون کیرم بعد چند دقیقه خاله امد و تا من نسرین دید با اون حالت گفت من مزاحم نیستم و نسرین بلند شود دست مامانش گرفت امدن تو و من نسرین در حالی که داشتیم با کیر کس هم ور می رفتیم خاله هم داشت پشمش میزد وقتی تموم شود رفت روی پاش نشست و داشت کسش میشوست که من دستم گذاشتم روش که یه اهی کشید شاشید تودستم من بلندش کردم کیرم کردم تو کسش که جیغ زد و ناله میکرد 10 دقیقه کردمش و 10 دقیقه نسرین کردم و هم شوستیم امدیم بیرون و لخت کنار هم خوابیدیم و تا شب 10 یا 20 بار کردمش جلو دخترش به هر روش که فکرش کنید اگه دوست دارید نظر بدید تا حامله کردن زنم براتون بگم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018