خاله پسرت منو

0 views
0%

صبح طبق معمول با صدای کاسه قابلمه هایی که مادرم واسه ناهار درست کردن اینور اونور میکرد بیدار شدم یکم روی تختم نشستم خواب که از سرم پرید رفتم توالت مامانم چسبیده بود به در توالت و مرتب حرف میزد سهیل جان مامان قربونت بره بیا این ظرفای خاله مهسا رو ببر دم خونشون بده بهش گفتم مامان میذاری بشاشم بعد برم شروع کرد مثل همیشه غر زدن که بیست سالت شده هنوز نفهمیدی با مادرت چطور صحبت کنی و ازین حرفا وسط کوچه با یه مشت ظرف و ظروف داشتم به این فکر میکردم که اگه مهران خونه باشه زود به یه بهونه ای برگردم خونه تا با اون قربون صدقه های مسخره خالم و مهران که واسه هم همش نوشابه باز میکنن حالم به هم نخوره توی همین فکر بودم که دیدم رسیدم جلو در ساختمونشون یکی از همسایه ها که منو هم میشناخت داشت از در میومد بیرون منو که دید با لبخند سری به نشونه سلام تکون دادو به در اشاره کرد که یعنی بازه وارد ساختمون شدم پشت در واحد که رسیدم دیدم کلید خونه خاله روی در جا مونده حتما یادشون رفته بود که کلیدو بردارن خواستم کلیدو از روی در بردارم اما بیرون نیومد یکم توی قفل چرخوندمش که در باز شد سرمو از لای در بردم تو خواستم خالمو صدا کنم اما یه مشت لباس وسط پذیرایی ریخته بود و صدای خاله مهسا هم بگوش میرسید یکم تعجب کردم خواستم درو ببندم و زنگ بزنم تا بیاد درو باز کنه اما یه کرمی توی وجودم اجازه نداد گوشامو تیز کردم آره صدای مهران بود باور کردنی نبود به خالم با شهوت میگفت مامانی دودولم درد میکنه بوسش میکنی خالم هم میگفت آره پسرک خوشگلم قربون دولت بره مادر تمام بدنم میلزید فکر کردم فقط یه شوخیه اما وقتی لباسای وسط اتاق رو دوباره دیدم یقین کردم که داره پرده از یه راز وحشتناک برداشته میشه به خودم جرات دادم و رفتم توی خونه یکی از اتاق خوابها درش باز بود و صدا ازاتاقی میومد که درش نیمه باز مونده بود جلو رفتم صدا ها داشت واضح تر میشد دیگه صدای نفس زدن مهران رو هم میشنیدم تقریبا به در اتاق چسبیده بودم داشتم صحنه ای که داره اتفاق میوفته رو تجسم میکردم و توی دلم بهشون فحش میدادم توی این فکرا بودم که شکاف در توجه منو جلب کرد آینه توی اتاق که دقیقا جلوی تخت بود توی دیدم بود و داشت همه چیز رو برام نمایش میداد باسن بزرگ و گرد خالم که مثل برف سفید بود با سوراخ صورتیش توی آینه مشخص بود جلو تر رفتم تا همه چیزو ببینم آره درست فکر میکردم مهران روی تخت دراز کشیده بودو خالم کنارش نشسته بودو داشت براش ساک میزد باورم نمیشد که دارم از این صحنه ها لذت میبرم مهران باز با همون لحن گفت مامانی خوشگلم میشینی روی دودولم آبشو بیاری خالم هم گفت جوووون قربون کککککیرت بره مادر آره عزیزم یه پاش اینور یه پاش اونور پشتش به آیینه کیر مهرانو گرفت توی دستش کیرش زیاد بزرگ نبود اما صاف و سفیدو سفت بود خالم پرسید مامانتو کونی میخوای یا جنده گفت اول کونی مامانی جونم خالم کیر مهرانو میمالید به سوراخ کونش کونش مثل یه کوزه بود که از کمرش شروع میشد کمر باریک اما کون خیلی بزرگ یواش یواش تمام کیر مهران توی کون خاله بود مهسا افتاده بود روی مهران لب تو لب خاله بالا پایین میکرد لپای کونش بالا پایین میپرید بلند شد گفت مامانتو از کس نمیکنی مهران با سر جواب داد خاله مهسا برگشت رو به آیینه خودمو عقب کشیدم توی زاویه ای قرار گرفتم که اون منو نبینه ولی من ببینمشون سینه های گردو درشتش انقدر سفت به نظرمیومد که انگار داری به یه پورن استار نگاه میکنی خاله نشست روی کیر مهران ایندفعه توی کسش بود بالا پایین میرفت سینه هاش بالا پایین میپرید این صحنه ها عجیب تحریکم کرده بود خاله کم کم آروم شد انگار ارگاسم شده بود بلند شدو کنار مهران دراز کشید از هم لب میگرفتن مهران گفت مامی آبمو نمیاری خاله گفت چرا نفسم بگو برات چکار کنم مامانی میشه منم مثل تو کونی بشم تو منو بکنی صدام کنی مهران کونی تا آبم بیاد خالم لپ مهرانو کشید چلوند لبشو بوسید و گفت چرا نمیشه پسر کونی من انگار برق منو گرفته بود مهران توی همون حالت پاهاشو گرفت بالا خاله مهسا انگشتشو میکرد توی کونش کیرشو هم گرفته بود و براش جق میزد مهران مرتب میگفت صدام کن صدام کن مامانشم میگفت مهران کونی خوبه داری حال میکنی دوست داری دیالوگ هایی که بینشون ردو بدل میشد عجیب بود اما برام جذاب بود توی اون لحظات خودمو جای مهران میدیدم انگار دوست داشتم یکی منو بکنه خالم مهرانو چهاردستو پاکرد یه برس که انگار کنار تختشون بود برداشتو مثل کیر کرد توی دهنش خیسش کرد بعد به مهران گفت حاضری کونی میخوای مامانت کونت بذاره مهران بازم با همون لحن کونی وارش که از اول همونجوری صحبت میکردو من الان دلیلشو فهمیده بودم گفت اوهومممممم خالم از زیر دل مهران کیرشو گرفت شروع کرد تندتند جق زدن براش و دسته برسو کرد توی کونش سریع هم براش جق میزدو توی کونش تقه میزد با صدای بلند کونی صداش میکرد و مهران مرتب میگفت بکن بکن داشت نفسم بند میومد حالا دیگه مهران هم ارضا شده بود فقط من مونده بودم با یه کله اندازه یه هندوانه که داشت میترکید از این همه چیز عجیب سریع به خودم اومدم از خونه پریدم بیرون پله هارو 2تا یکی رفتم پایین توی خیابون یه دوری زدم و دوباره برگشتم زنگ زدم خاله درو باز کرد رفتم بالا پشت در واحد که رسیدم خاله درو باز کرد دید کلید پشت دره تعجب کرد کلیدو برداشت خیلی عادی منو بوسید ظرفارو ازم گرفت گفت بیا تو مهران حمومه الان میاد گفتم نه خاله سرم درد میکنه میخوام برم اصرار نکرد منم رفتم تمام روز توی اتاقم داشتم به امروز فکر میکردم تا شب شد و همه خوابیدن چشمامو که میبستم مرتب صحنه هایی که صبح دیده بودم میومد توی سرم لباسامو در آوردم میخواستم خودمو خالی کنم به خالم فکر میکردم دلم میخواست باهاش سکس کنم اما غیرتم همش جلومو میگرفت دنبال یه راهی بودم که خودمو راضی کنم با کیرمو میمالیدمو فکر میکردم با خودم میگفتم اون که با پسر خودش همه کار میکنه که دیگه خاله نیست یه جنده هست من میخوام بکنمش شوهر هم که نداره اصلا نمیدونم شوهرش کی بوده هیچ کس هیچ وقت حرفی ازش نزده بود اصلا شاید اون مهران هم نتیجه هرزگی های خالم باشه یه حرومزاده که به مادر خودش رحم نکرده داشتم دیگه از شهوت میمردم چشمامو بستم اولین چیزی که توی فکرم اومد کیر سفید مهران بود خودمو توی همون اتاق روی همون تخت با مهران تنها تصور کردم هرچقدر سعی کردم خالم هم توی فکرم بیاد نمیشد من بودم و مهران مهران دراز کشیده بود و من کنارش نشسته بودم کیرشو گرفتم توی دستم زبونمو میکشیدم به دلش براش جق میزدم کیرشو کردم توی دهنم میک میزدم میکشیدم بالا و دوباره میکردم توی دهنم با تخماش بازی میکردم و کم کم میرفتم سمت سوراخ کونش مهران پامو گرفت منو کشید سمت خودش69خوابیدیم برام ساک میزد منم براش ساک میزدم مهران با همون لحن گفت سهیل انگشتم میکنی منم همونطور که کیرش توی دهنم بود گفتم اوهوم پاهاشو برد بالا انگشتمو کردم توی کونش سوراخشو جمع میکرد انگار انگشتمو با کونش میمکید چشمامو باز کردم داشتم جق میزدم اما انگار آبم نمیخواست بیاد دلم میخواست کون بدم با سوراخم بازی کردم انگشتمو کردم توی کون خودم بلند شدم روی میزم یه ماژیک بود برش داشتم دراز کشیدم روی تخت پاهامو گرفتم بالا انگشتمو کردم توی کونم چشمامو بستم ماژیک توی دهنم بود مهران هم منو انگشت میکرد داشتم کیرشو میک میزدم منم ازش یادگرفته بودم گفتم مهرانی میشه منو بکنی کیرمو از دهنش در آورد گفت دوست داری کونی بشی گفتم آره خیلی به پشت خوابیدم پاهامو دادم بالا ماژیکو فشاردادم به سوراخم رفت توش اولین بارم بود اما خیلی دلم میخواست لذت بخش بود چشمامو بستم پاهامو دور کمر مهران انداختم پاشنه های پامو به کمرش فشار میدادم تا کیرش تا ته بره توی کونم مهران افتاده بود روم تلمبه میزد ازم لب میگرفت منم داشتم جق میزدم خودمو پشت در اتاق دیدم از توی آیینه نگاه میکردم خودمو میدیدم که دراز کشیدمو مهران داره روی کیرم پشت به من رو به آیینه بالا پایین میره و با دسته برس توی کونم تقه میزنه آبم داشت میومد چشمامو باز کردم به کیرم نگاه میکردم و جق میزدم ماژیک رو از کونم در آوردم و کردمش توی دهنم سوراخ کونمو سفت کردمو با تمام فشار آبمو ریختم روی دلم نفسم داشت بند میومد انگار واقعا الان کنار مهران بودم خودمو با شورتم پاک کردم حال نداشتم از جام بلند بشم در اتاقم قفل بود منم با همون وضعیت روی تخت افتادم گوشیمو برداشتم و رفتم توی چنتا سایت سکسی عکسای گی نگاه میکردم و برام خیلی جالب بود چیزی که تا امروز ب رام بی معنی بود رو مثل یه نیاز توی وجودم حس میکردم چنتاشو توی گوشیم کپی کردم خواستم بخوابم اما خوابم نمیبرد گوشیمو نگاه کردم ساعت نزدیک دو صبح بود توی تلگرام گپ مهران رو باز کردم آنلاین بود احساس میکردم دلم براش تنگ شده بهش پیام دادم خواب نداری تو جواب داد خودت چرا بیداری عوضی گفتم کیرم راست شده نمیذاره بخوابم گفت بذارش لای لحاف بخواب گفتم نمیشه عجیجم یه کون تنگ میخواد تا آروم بشه چنتا استیکر سکسی براش فرستادم و خنده و این چیزا اونم مثل من جواب میداد منم اون چنتا عکسی که توی گوشیم کپی کرده بودمو براش فرستادم توی یکی از عکسا یه پسره داشت کون میداد هم زمان هم داشت یه زنه رو میکرد برای اون عکس استیکر قلب فرستاد منم از فرصت استفاده کردم و گفتم دوست داری بازم قلب فرستاد گفتم دوست داری جای کدوم باشی گفت خخخخخ گفت سهیل تو گی هستی گفتم مگه تو هستی گفت جوابمو بده گفتم تا حالا تجربه نکردم گفت تا حالا سکس کردی گفتم نه دلمو زدم به دریا میخواستم پیشنهاد بدم با خودم گفتم اگه بخواد آبرو ریزی کنه بهش میگم من دیدم چه گهی میخوردید و اونم خفه میشه گفتم مهرانی گفت جان گفتم دوست داری کونی من بشی گفت خخخخخ مهران من خیلی دوست دارم اولین سکسم با تو باشه گفت چی میگی کس خل شدی گفتم کاش پیشم بودی گفت اگه بودم چکار میکردی مثلا گفتم همه جاتو میخوردم گفت خوووب دیگه گفتم باید باشی اینجوری نمیشه گفت تو فقط دوست داری بکنی گفتم با تو نه عاشق اینم که آبتو بریزی توی کونم کیرم دوباره راست شده بود گفت میشه ببینم گفتم چیو گفت دودولتو گفتم اگه تو بدی چشم گفت صبر کن الان بعد چند لحظه چنتا عکس از کیر و کونش داد توی همون اتاق روی همون تخت پرسیدم همین الان عکس گرفتی گفت آره چطور خوبه دوست داری عکساش طوری بود که معلوم بود خودش نگرفته یعنی خاله مهسا الان ازش گرفته بود خوب شاید بهش نگفته باشه عکسارو واسه من میخواد منم به روش نیاوردم که سوتی داده پا شدم از خودم چنتا عکس گرفتم خوب منم کونم توپله برنزه کرده بودم و خط شورتم خیلی سکسیم کرده بود کیرمم کلفته و بزرگ عکسارو که بهش دادم گفتم منو میخوای گفت جووووون مگه میشه نخوام گفتم کونی من میشی گفت اگه بابایی من بشی آره برق از کله ام پرید گفتم یعنی چی گفت یعنی وقتی سکس میکنیم بابایی صدات کنم گفتم باشه ولی تو روت میشه بابایی بکنتت گفت آره بابایی جونم از خدامه گفتم تو دوست داری بابایی رو بکنی گفت آره بابایی خوش هیکلم میکنمت یکم حرف زدیم و بعد گفت هروقت جور بشه با هم سکس میکنیم فعلا بای خداحافظی کردیم و با همین فکرا خوابم برد صبح بیدار شدم و رفتم حموم دوش گرفتم ساعت ده بود وقتی اومدم بیرون دیدم مهران چند بار زنگ زده بعد پیام داده بود که حتما بهم زنگ بزن بابایی کارت دارم زنگ زدم گفت بابایی میای پیشم گفتم خاله نیست مگه گفت به یه بهونه ای میفرستمش بیرون گفتم باشه بیست دیقه دیگه اونجام وقتی رسیدم دم خونشون خالم رو دیدم که داشت میرفت بیرون سلام کردیم رو بوسی کردیم و خالم رفت رفتم بالا دیدم مهران شورت و کرست مامانشو پوشیده هیکل گوشتی و سفیدش توی اون لباسا خیلی ناز شده بود یه شورت لامبادا با یه سوتین ست همون شورت آرایش کامل کرده بود ناخن هاشو لاک زده بود کاملا معلوم بود که خالم این کارارو کرده براش اما چرا به اینکه ممکنه من شک کنم فکر نکرده بودن خوب کاملا معلوم بود که توی این چند دیقه که خالم از خونه رفته بیرون نمیشه این کارارو کرد اما من به روی خودم نیاوردم تو پذیرایی لباسامو در آوردم مهران داشت نگام میکرد کیرم راست راست شده بود بهش اشاره کردم بیاد جلو اومد بغلم کردم لبامو میمکید کیرم توی دستای تپلش بود لپای کونشو توی مشتام فشار میدادم زل زد توی چشمام گفت خوش اومدی بابایی منو برد توی اتاق روی تخت 69 شدیم من زیر بودم اون رو کیرشو میخوردم و انگشتش میکردم اونم همین کارو میکرد بهش گفتم مهرانی بابایی رو میکنی گفت آره بابا جونم برگشت سمت من ازم لب گرفت و دستشو انداخت روی کیرم سینه و دلمو لیس میزدو میرفت پایین رسید به کیرم کیرمو تا ته میکرد توی دهنش و میاورد بیرون دلم هورری میریخت وقتی این کارو میکرد بهم نگاه کرد گفت جووون بابایی پاهاتو بده بالا پسرت بکنتت پاهامو دادم بالا کونمو انقدر انگشت کرده بود باز باز شده بود کیرشو که گذاشت دم سوراخم ترس همه وجودمو گرفت گفتم مهران یواش لبخند زدو آروم هول داد توش وایییی چه لذتی داشت تلمبه میزد منو صدا میکرد منم جق میزدم میگفتم بکن عزیزم بکن مهران کیر کلفت من پاهام روی شونه هاش بود من چشمامو بسته بودم و داشتم نفس میزدم چشمامو که باز کردم دیدم خاله مهسا توی چهارچوب در ایستاده ولی اصلا تعجب نکردم فهمیدم که اینا همش از قبل برنامه ریزی شده بوده مهران هم همچنان داشت منو میکرد و این به این معنی بود که همه چیز اوکیه گفتم خاله پسرت داره باباییشو میکنه خالم از اینکه میدید من دارم به دادنم ادامه میدم و با دیدنش نترسیدم هم تعجب کرد هم خوشحال شد لبخند زدو اومد کنارم نشست دستشو کشید لای موهامو گفت کونی شدی تو هم عزیز دل خاله گفتم اوهوم مهران منو کونی کرد خالم خندید برگشت به مهران نگاه کرد مهران هم توی همون حالت که داشت تلمبه میزد سرشو آورد جلو از خالم لب گرفت من دستمو گذاشتم روی سینه خاله مهسا اونم توی همون حالت لب بازی کیر منو گرفت و آروم و حرفه ای برام جق میزد بلند شد ولباساشو در آورد اما با کلی ادا و اطوار که اون کاراش منو روانی کرد وقتی میخواست شرتشو در بیار کونشو نزدیک صورت من کرد و شورتشو کشید پایین همونجوری کسشو گذاشت روی دهنم مهران آروم توی کونم عقب جلو میکرد کمر سفتش داشت اذیتم میکرد اما بهش اعتراض نمیکردم توی همون حالت خاله با من69شد واییی چه ساکی میزد منم کسشو میخوردم و کونشو انگشت میکردم مهران هرچند ثانیه یبار کیرشو در میاورد و میکردتوی دهن خاله تا براش ساک بزنه خاله هم وقتی براش ساک میزد کیر منو میگرفت توی دستش و با اون یکی دستش سوراخمو میمالید انگار میفهمید دارم اذیت میشم مهران دوباره کرد توی کونم خاله بلند شد طوری که پشتش به مهران باشه نشست روی کیرم کیرم توی کس خاله بود بالا پایین میرفت سینه هاشو گرفته بودم خاله صداش رفته بود بالا میگفت پسرای کونی من مامانتونو بکنید مهران هم دیگه از خیر کون من گذشت روی زانو هاش بلند شد مامانشو از پشت بغل کرد سینه هاشو از روی دستای من گرفت گفت مامانی کونی من میشی خاله سرشو برگردوندو لباش رو چسبوند به لباش مهران از کون من از کس خالمو میکردیم خاله هم همش قربون صدقه من میرفت گفتم خاله من آبم داره میاد مهران گفت غلط کردی باید منو مثل اون عکس دیشبی بکنی من بلند شدم نشستم مهران پشت به من نشست روی کیرم بعد خالم رو به مهران نشست روی کیر مهران و لباشو چسبوند به لباش وقتی بالا پایین میرفتیم وزن اون دوتا باعث میشد کیرم تا ته بره توی کون مهران گفتم من آبم داره میاد مهران گفت آب منم میخواد بیاد مامانی خالم حرفی نزدو بعد ازچندلحظه با یه نفس عمیق گفت آه مال من اومد مهران بلند شد کیر منو انداخت توی دهنش شروع کرد به ساک زدن آبم اومد چشمام چپ شده بود لبای خاله روی لبام بود مهران آبمو توی دهنش جمع کرد به من اشاره کردکه برگردم منو چهار دستو پا کرد ابمو ریخت روی سوراخم و کیرشو یهو تا ته کرد توی کونم منم که آبم اومده بودو آمادگیشو نداشتم خیلی دردم گرفت چنا تقه زدو همه آبشو خالی کرد توی کونم پاهام دیگه جون نداشت ولو شدم روی تخت مهران و خاله هم کنارم با هم عشق بازی میکردیم وقتی خاله ازم پرسید چرا این پیشنهادو به مهران دادی منم همه چیو براشون تعریف کردم حالا شده بودیم یه گروه سکسی دوستان این داستان همش یه تخیل بود من به این دلیل این داستانو نوشتم چون دیگه از داستانای تهوع آوری که میخونم خسته شدم از داستاناییکه همه با لیف کشیدن پشت مامان شروع میشه و خیلی مسخره تموم میشه من توی این داستان سه نوع سکس با انواع پوزیشن ها و خیلی روان با نگارش صحیح براتون نشون دادم امیدوارم دوستانی که میخوان بنویسن یکم جذاب تر با فکربیشتر بنویسن اگه خوشتون اومده بگید تا بازم براتون بنویسم نوشته

Date: September 29, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *