خاله ی زنم

0 views
0%

سلام خدمت همه دوستان حدود یک سال که با همسرم عقد کردیم یه جورایی هفته ای چند بار مهمونی میریم کلی خوش گذرونی تو همون جلسه خاستگاری خانمم ۲تا خاله داشت که یه جورایی همه کاره بودن یکیشون فاطی ۳۷ساله یکشون زهرا ۴۲ساله جفتشون از این زنای جا افتاده هولو که واقعا راست میکنی واسشون فاطی قد متوسط با سایز سینه حدود ۶۰ اما کون و کپلش راحت بگم تو بغل جا نمیشد زهرا سینه ۹۰ گوشتی تو پر نه افتاده نه سر بالا از این سینه های ایرانی اصیل کون خوشفرم از اینا بود که همش دنبال رژیم لاغری ورزش اینا بود هر دو متاهل دارای خوانواده خلاصه هر هفته یا خونه این خاله ها مهمونی بودیم یا بیرون و کوه و شمال وووو من همش تو نخ فاطی بودم البته با هردوشون راحت بودم و دست میدادم و رو بوسی میکردم اما تو کف کون فاطی بودم گاهی هم شوهر فاطی که خیلی خوشگذرون بود بچه خودش میفرستاد خونه مادر زنم پیش برادر زنام و یه مهمونی بالای ۱٨سال میگرفت با مشروب و بزن به رقص خیلی خوب بود چند ماهی گذشت اما هیچ راهی پیدا نمیشد واسه سیخ زدن تا این که یه شب خونه فاطی دعوت بودیم همه بودن زهرا هم بود با دخترش اما شوهرش و پسرش اکثر مهمونیا نبودن باغ دار بودن و معاش زندگیشون از باغ می گذشت اکثر اوقات روستا بودن راستی اینم بگم راحتی منو خاله ها بیشتر واسه این بود که هر سه تامون کارمند بودیم و همیشه حرف واسه گفتن هم داشتیم بقیه به بحث های ما گوش می دادن اون روز فاطی یه لباس معولی پوشیده بود با یه ساپورت که کونش همش عین یه قلب رو مخم بود اما چیزی که متعجبم کرده بود زهرا با یه ساپورت تنگ و یه بلوز پلنگی جذب بود که دهنم باز مونده بود سینه هاش قشنگ پیدا بود خیلی بهش نگاه میکردم فهمیده بود شوهر فاطی بساط مشروب آورد نشستیم با بگوب بخند مشروب خوردن همه خوردن با شوهر فاطی خیلی رفیق بود بهش گفتم سنگین بریز براشون یکم بخندیم حال کنیم اونم نامردی نکرد تا میتونست سنگین میریخت از اونجایی که خودم جنبم بالاست پیک ۷ که زدم دیدم یکم گوز شدم از قیافه همشون پیدا بود که خودشون نگه داشتن تابلو بازی درنیارن شوهر فاطی پاشد موزیک گزاشت لامپارو خاموش کرد یه رقص نور کوچیکم داشت روشن کرد گفت پاشیم برقصیم همه پاشدیم یکم که افتادن وسط معلوم بود از حرکات خانمم بقیه که کاملا گرفتشون تو اوج هستن اما من یهو لامپارو روشن کردم گفتم یه پیک دیگه بریم سلامتی جمع یه پیک پر و سنگین ریختم همه مست بودن خوردیم باز لامپارو خاموش کردم همه رفتیم وسط همه میمالیدیم به هم تاریک بود به سختی میشد بفهمی به کی داری میمالونی چند دقیقه بعد صداها بلند میدادن هیچکس نمیفهمید کجاست و چه غلطی میکنه فرصت مناسب دیدم دنبال کون فاطی میگشتم اما شوهرش چسبونده بود بهش زنم هم که هی تلو تلو میخورد نمیفهمید هیچی بقیه هم همینطور همه با همه میرقصیدن که یهو لباس پلنگی زهرا نگاهم جلب کرد چشمای همه بسته بود نور فلشر و رقص نور یه جورای سردرد میاورد رفتم چسبیدم به زهرا کمرش گرفتم چسبوندم بکونش اونم حال میکردو هی فشار میاورد یه لحظه دستم بردم رو سینه هاش یهو کیرم یه تکون خورد قشنگ فشارش دادم به کونش سینه هاش عالی بود لبم بردم سمت گوشش یکم خوردم گردنش بوس کردم ازش جداشدم همه اینا یک دقیقه نشد امدم یکم اینور وایسادم یکم با کیرم بازی کردم بدجور راست کرده بودم دوباره رفتم سمتش بازم چسبونم بهش سینهاش میمالیدم قشنگ حشری شده بود دستم گزاشتم لای کونش در گوشش گفتم دوست دارم خاله برگشت کیرم گرفت یه بوس ازم کرد جدا شد دیگه به هدفم رسیدم رفتم نشستم رو مبل کم کم همه خسته و بیحال شدن لامپ روشن کردیم همه خسته افتادن یه طرفی من کاملا حواسم بود زهرا نشسته بود رو به روم چشماش رفته بود پاهاش به هم فشار میداد قشنگ حشریش کرده بودم زنم یدفه دوید سمت دست شویی آورد بالا بی حال شده بود یه جورای رید تو حالم بردم تو اتاق خابوندمش رو تخت بی حال بود نمیتوست حرف بزنه فاطی شوهرشم تو اون اتاق همو میمالوندن زهرا و دخترشم بی حال رو مبل بودن دختر زهرا هم دست کمی از حال زنم نداشت فقط حالت تهوع نداشت یکم که گذشت هرکاری کردم که زنم راضی کنم بریم خونه نشد ساعت ۱شب بود زنم بی هوش بود فاطی شوهرش هم منتظر بودن که برن تو اتاق سکس کنن من صبح باید میرفتم سرکار خسته بودم یهو زهراگفت من با این لباسا نمیتونم برم سرکار باید با فرم اداره باشم تصمیم گرفتیم منو زهرا بریم خونه اونا لباس بیاریم صبح از همونجا بریم سرکار دختر زهرا رفت تو اتاق پیش زنم دراز کشید زهرا هم یه مانتو یه شال پوشید راهی شدیم محل کارامون به خونه فاطی نزدیک بود اما از خونه فاطی تا خونه زهرا ۴۰دقیقه فاصله داشت تو کونم عروسی بود سوار شدیم راه افتادم بی رو دروایسی دونخ سیگار روشن کردم یکی دادم زهرا تا حالا نه اون سیگار کشیدن منو دیده بود هم من مطمعن بودم که یجورایی تاحالا سیگار نکشیده ازم گرفت کشید یه چندتاییی سرفه میکرد نصف مسیر رفته بودیم اروم دستم گزاشتم رو رونش یکم مالیدم چشماش بسته بود اروم اروم رفتم رو کسش قشنگ میمالیدمش دستم پس زد خم شد روم زیپ شلوارم باز کرد کیرم از بالای شرتم کشید بیرون شروع کرد به خوردن کیرم معمولی ۱۷سانت با دونیم سانت قطر اما سر کیرم یه حالتی خیلی بزرگ عین کلاه وارد هرچی میخواد بشه یکم اذیت میکنه خلاصه شروع کرد به خوردن منم حال میکردم یکم تند تر میرفتم نزدیکای خونه بودیم که یدفه ابم امد اونم تو حال خودش نبود یکمش خورد مالید خلاصه گند زد به لباسام تا رسیدم دم خونشون سریع پارک کردم رفتیم تو خونه وارد واحد که شدم چسبیدم بهش شرو کردم به خوردنش لبو گردن گوش فقط ناله میکرد لخت لختش کردم بدنش فوق العاده بود یکم شکم داشت اما بخاطر رژیم ورزش بدنش سفت بودو پوستش برنزه روی بدنش کشیده شده بود کسش هم معمولی بود اما شدی دا گوشتی بود انداختمش روی کاناپه لباسام درآوردم افتادم بهجونه سینه هاش یکم خوردم رفتم رو کسش کشیدمش لب کاناپه یکم به پهلو چرخوندمش یه پاش گرفتم بالا اون پاشو رسوندم وسط پام کیرم میمالیدم به ساق پاش شروع کردم به لیسیدن کسش عاشق کس لیسیم یه پنج دقیقه طول کشید تا ارضا شد کسش قشنگ لزج شد هیچی نمیگفت قشنگ معلوم بود هنوز تو عالم مستی و شهوت تو همون حالت سر کیرم گزاشتم دم کسش آروم سرش دادم تو ناله هاش شدید شد تا ته کردم تو آروم تا نزدیکای سرش بیون میاوردم دوباره تا خایه جا میکردم انقد آروم میکردم این کارو که گوشتای کسش رو کیرم لذت خاصی ایجاد کرده بودیواش یواش تند کردم سرعتم بعد هی حالت عوض میکردم سگی سرپا رو دسته مبل همینجور که میکردم انگشتم تو کونش بود انگشتش میکردم نمیخواستم به سادگی ازش جدا شم رو زانو حالت سگی نشوندمش رو کاناپه یکم زانوهاش خم کردم تو شکمش قشنگ قنبل کرد سمتم کردم تو کسش تو این نیم ساعت یک کلمه حرف هم نزدیم فقط ناله میکردو منم قربون بدنش میرفتم یه تف سنگین انداختم رو سوراخ کونش با انگشتم مالیدمش دور و توش کیرم دراوردم با اب کسش لزج شده بود تنظیم کردم دم سوراخ کونش سر کیرم کردم تو ناله شدید میکرد اما نمیتونست چیزی بگه ناله هاش شبیه کسی که تیر بخوره داره میمیره بود کونش شدید تنگ بود یکم با فشار دادمش تو شروع کردم تلنبه زدن قشنگ تا خایه میکردم توش یه چند دقیقه که کردم دراوردم کردم کسش دیگه راحت کس کونش میکردم اما خیلی زمان نبرد که باز حس کردم آبم نزدیکه دست انداختم دور کمرو شکمش کشیدمش بالا رو هوا نگهش داشتم با سرعت میزدم تو کسش یک دقیقه نشد یه جوری خالی کردم توش که یه لحظه مغزم جواب نداد چشمام سیاهی رفتدستام باز شد افتاد رو کاناپه سیاهی چشماش نبود منم چند دقیقه نشستم ساعت حدود دو و نیم بود با بدبختی لباسای ادارش از تو کمدش پیدا کردم هرچی که میدونستم لازم داره برداشتم لباس کردم تنش بردمش تو ماشین گازش گرفتم رسیدیم کلید برده بودم در باز کردم بردمش تو اسانسور رفتیم داخل واحد دیدم شدیدا سکوت همه بیهوشن آروم بردم گذاشتمش رو کاناپه درازش کردم یه لیوان آب بهش دادم بهش گفتم ممنونم فقط بلخند زد منم یه گوشه یه پتو کشیدم خوابیدم الان دقیقا ۲روز از این موضوع میگذره نه دیدمش نه زنگی نه پیامی هیچی نمیدوم بازم بشه یا نه اما به من خیلی حال داد موفق باشید دوستان نوشته

Date: August 24, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *