سلام دوستان من تواین سایت داستانای زیاذی رووخوندم مخصوصا سکس بامحارم خصوصا ولی دوستان لطف کنن اول داستان بگن داستان واقعی یا الکی خیلی خوب میشه بماند من داستان بلد نیستم بگم اگه غلط داشتم یا جمله بندیم بد بود معذرت ببخشید بریم سر داستانم که کاملا واقعیه من اسمم علیرضاس بچه پایین شهر مشهد من صبحا سر کارم عصرا با ماشین مسافر اینور اونور میبرم برا کمک خرجیم در ضمن متاهلم بماند یک شب من در مسیر یه خانم دیدم چند متری ازش رد شدم ولی بوق زدم گفتم من که دارم مسیر رو میرم اونم سوار کنم دنده عقب گرفتم گفت اقا فلان جا اینقد منم سوارش کردم قد متوسطی داشت ارایش کرده حدود 35 ساله بوش توماشین پیچیده بود من اون موقع خانمم رفته بود مسافرت وحسابی مست بودم ولی بماند که خلاصه دلو زدم ب دریاو گفتم ببخشید شما از عروسی میاین گفتش برا چی گفتم خب از بو عطرتون حدس زدم گفت نه من همیشه خوشبو میکنمو به خودم میرسم واقعا جذاب بود خلاصه باهاش تومسیر صحبت کردم ولی میترسیدم ببینم اهل چیزی هست یانه بماند خلاصه بهر شکل خاستم امارشو بگیرم ببینم شوهر داره یانه اخرای مسیر بود گفت متاهله ولی دیگه شوهر نداره گفتم مگه میشه گفت ازدواج کردم ولی شوهرم تصادف کرده فوت شد خیلی ناراحت شدم گفتم بخشید ناراحتتون کردم گفت اشکال نداره خودمو زدم به پررویی گفتم با این تیپ شما حتما دوستی چیزی دارین تنها نباشین گفت که نه من به این مردای این شهر اعتماد ندارم کافیه بهشن شماره بدی سه سوت کلی مزاحم پیدا میشه ولش کن برا چی اینو پرسیدی گفتم منم تنها بودم دنبال دوست میگشتم گفت مگه مجردی گفتم نه ولی خانمم از من سره بهم احترام نمیذاره به اصرار خانوادش باهام ازدواج کرده ازین حرفا گفت خب من گفتم به مشهدیها اعتماد ندارم گفتم من مشهدی نیستم شهرستان فلان جام یه مکث کرد بعد دفترچه کوچیکی از کیفش در اورد گفت شمارتو بنویس خلاصه نوشتمو دادم بهش ناگفته نماند اون گوشی اپل گرون قیمت با لب تب همراش ود ولی گفت گوشیمو خاهرام نگاه میکنن نمیشه شمارتو تو گوشی بزنم خلاصه نوتمو اخر مسیر بود اونم کرایشو داد و رفت تو راه فکرشو میکردم گفتم کیر تو این شانس اینم بما پا نداد حیف شد خلاصه دوسه شب گذشت اخرای شب داشتم میرفتم خونه که گوشیم زنگ خورد ناشناس گفتم این کیه جواب دادم گفت من فلانی فلان جا سوار ماشینت شدم باورم نمیشد فکر کردم توهم زدم خلاصه گفت جا داری بیای دنبالم منم گفتم اره بهوای مثلن دوستی وشامو اینا قرار گذاشت باهام فلان جا بیا دنبالم تو راه منم شامو میوه اینا حسابی گرفتم گفتم جلوش ضایع نشم خلاصه رفتم سر قرار دیدم بله خواب نیست راسته نشت تو ماشین گفت بهت خیلی فکر کردم قیافت نمیخوره رازمنو فاش کنی دهن لق باشی به این شرط باهات دوست میشم خلاصه رسیدیم خونهما یواشکی درو براش باز کردم رفت داخل خونه منم ماشینو پاارک کردم رفتم تو کلی هم خجالت میکشیدم خلاصه نشستیم شام اون چند تا قاشق بیشتر نخورد ماتوشو در اورد وای باورم نشد پشت به من چه باسنی کیرم راست شده بود ولی از ترس اون لا پام قایم کرد ضایع بود دیگه بعد اومد کنارم نشست پاهاشو شلوار لی ابی پاش بود با تاپ مشکی عجب اندامی وای نمیونستم چطور غذا بخورم حسابی قاط زده بودم غذا تموم شد اون پا شد سفره روجمع کرد وای همش کونش خمو راست میکرد من داشتم میمردم از شهوت حسابی داغ شده ودم اومد کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم دستای سفید نرم منم دستشو گرفتم بوس کردم اونم منو بوس کرد که یهو پرید تو بغلم شروع کرد بوس ولب گرفتن ازم باورم نمیشد حسابی خجالت میکشیدم ولی فهمیدم اونمم مثل من مسته دلو زدم بدریا شروع کردم مالوندن کمرو بدنش لبو باسنش لباساشو کندم چشاشو بسته بود حسابی شهوتی شده بود تاینکه رسید به اولش در اوردن لباسای من وشرتم کیرم بزرگ کلفتو درازه خلاصه تا شرتمو در اورد انگار همه دنیا روبهش دادن گفت وای چه کیر مشتی داری خداکنه بتونه صاحبش ازش اسفاده کنه شرتمو در اوردو شروع کرد ساک زدن برام منم لباساشو در اوردم بجز سوتین مشکیش اونقد باسئوتینش ور رفتم گفت واقعا بلدی سکسو بماند منم سوتینشو دادم کنارو شروع کردم به خوردن سینه هاو بعد یه مشتو مال حسابی طولانی بعد در اوردن شرت خوردن کوسش عجب کسی باور نکردنی بود تمیز تنگ بیمو سفید و موهاشو رنگ قهوه ای زده بود بعد سکس شروع شد انواع روشا اون میزد من میزدم فقط میگفت ابت نیاد باید منو بکنی من خیلی مستم حسابی این عملیات به طور طبیعی به لطف کمر سفتم یکساعتو 20 دقیقه طول کشید خودش اخرش گفت چند بار ارضا شده و از کردن من خیلی خوشش اومده بود بماند اون شب نموند ورسوندمش سر میلان خانش اون بار اول بود یکبارم شب تا صبح پیشم بود چند بار کردیم خیلی مست بود شب دوم تو خواب حس میکردم داره کیرمو لا کوسش میذاره بیدار میشدم میدیدم واقعیه عجب چسبید خیلی کیف کردم قراره هفته اینده بیاد پیشم دعا کنین بیاد خبلی بهش فکر میکنم خدا کنه شمام سکسای باحالتونو اینجا بنویسین این داستان من بود موفق باشین
0 views
Date: May 1, 2022