سلام من علیم و 21 سالمه خاطره ای که براتون تعریف مربوط میشه به 15 سالگیم تازه مدرسه تموم شده بود و اوایل تابستون بود من شنبه ها و پنجشنبه ها کلاس زبان میرفتم البته به زور چون اصلا علاقه ای به زبان ندارم یه اقایی معلممون بود که اسمشو نمیگم خیلی سخت گیر و خرفت بود و من به زور کلاسو تحمل میکردم چند هفته گذشت و ترممون تموم شد اینم بگم که تو هفته چند بار با فیلم جق میزدم فیلم هایی که زناش ممه85 و تو همون مایه داشتنو میدیدم چون من عاشق ممه 85 و بزرگم واقعا عاشقشم بگذریم شنبه بود که رفتم کلاس از منشی پرسیدم کلاس چندیم گفت 10 منم رفتم به سوی کلاس 10 در زدم و درو وا کردم دیدم یه خانوم جلوم واستاده سرمو آوردم بالا فقط به ممه هاش خیره شدم قشنگ معلوم بود که بزرگه خودشو اصلا نمیدیدم سریع خودمو جمع و جور کردم و سلام کردم و نشستم دار کرده بودم و فقط فکر سکس باهاش تو سرم بود به زور کلاسو تا ته سر کردم و اومدم خونه و با فکر بهش جق زدم چند روز گذشت و من یکسره با فکر های مختلف باهاش سکس میکردم یه ماهی گذشت و تو کفش بودم اسمش هم مریم بود ما یک هفته رفتیم مسافرت و کلاس نرفتم وقتی برگشتیم قرار بود برام کلاس جبرانی بزاره که اولش فکر کردم که باید برم کلاس که بعد فهمیدم زنه گفته برم خونش داشتم بال در میاوردم آدرسو گرفتم و رفتم حموم کردم و خوش تیپ کردم تو راه به فکر این بودم که وقتی درو وا میکنه با شرت وسوتین جلوم وامیسته و اخه میدونید چون اکثر داستان های سکسی که خونده بودم اینجوری بود خلاصه وقتی رسیدم قلبم تند میزد درو وا کرد بر خلاف تصوارتم با لباس همیشگیش جلوم ظاهر شد دیدم پاش شکسته و فهمیدم چون پاش شکسته بود نتونسته بوده بیاد کلاس راهنماییم کرد و خودش لنگان لنگان داشت میومد که گفتم کمک نمیخواین گفتش لازم نکرده خورد تو ذوقم خونه ی خوبی داشت و معلوم بود وعضش خوبه و برای وقت گذرونی تدریس میکنه فقط اینو نمیفهمیدم که شوهرش کجاست که با خودم گفتم شاید سر کاره بگذریم اومد و رو بروم نشست و شروع کرد به درس دادن چشمم به سینش افتاد و باز دار کردم هیچی از درسو یادم نمیاد چون اصلا حواسم نبود همش تو فکر این بودم که الان میاد کنارم میشنه و دست رو کیرم میزاره و ولی نه همش خیال یه لحظه با خودم فکر کردم که من یه حرکتی بزنم که خب منصرف شدم سوال میپرسید و منم شرو ور جواب میدادم که بهم گفت مثل اینکه حواست نیست امروز چیزی نگفتم گفتش برای امروز کافیه پس فردا هم ساعت هفت بیا چون یه جلسه دیگه هم نیاز داری یادم اومد که راست میگه و من 2 جلسه غیبت داشتم یکم خوش حال شدم به امید اینکه پس فردا چیزی قراره بشه خیلی پکر رفتم خونه حتی حال جق زدنم نداشتم سرتونو درد نیارم که فکر کنم آوردم دو روز گذشت و ساعت شیش بود که رفتم حموم و باز مثلا خوش تیپ کردم تو راه به این فکر کردم که اگه امروز اتفاقی نیوفته خودم یه کاری میکنم رفتم تو و باز هم همون اتفاقا نیم ساعتی که گذشت تصمیممو گرفتم فکر میکردم که اون منتظر منه که کاری کنم اینم بگم که رو میز نهار خوری نشسته بودیم و رو به روش بودم تصمیممو گرفتم و پرسیدم میس خانوم اون معنیش چی میشه گفت کودوم به بهونه ای که بهش نشون بدم میزو دور زدم و رفتم کنارش گفتم این به کتاب نگاه کرد و منم به سینش نگاه میکردم داشتم میمردم کیرم سیخ بود سرشو برگردوند سمت من که بهم بگه تا اومد بگه سکوت کرد فهمید دارم به سینش نگاه میکنم من دیگه زده بودم به سیم اخر دستمو بوردم سمت سینش که یهو صورتم برگشت آنچنان چکی خوردم که 2 دور دوره خودم چرخیدم گفتم خانوم واقعا حرفمو قطع کرد و با داد گفت دهنتو ببندو گمشو بیرون میخواستم بمیرم رفتم بیرون پیاده به سمت خونه حرکت کردم حالا غیر از اینکه نتونستم کاری کنم باید نگران این باشم که به مادرم نگه خدااا چقدر من بدبختم من خیلی خرم گاوم این جملاتی بود که با خودم میگفتم به مادرم چیزی نگفت بهمون گفته بودن تا معلمتون خوب شه یکی دیگه میاد یه ما 40 روزی شد که پنج شنبه بود رفتم کلاس دیدم معلم قبلیمونه خجالت میکشیدم نگاش کنم جالب اینجا بود اون رفتار عادیشو داشت و انگار نه انگار چیزی شده من تصمیم گرفتم که دیگه کلاس نرم 2 هفته که نرفتم به مادرم زنگ زد و گفت که دیگه چرا نمیاد که مادر از خدا بی خبرم گفت از کلاس زده شده که به مادرم گفت بهش بگین فردا بیاد خونم تقویتی بشینه و برگرده فرداش رفتم خونش روم نمیشد بهش نگاه کنم گفت چیه گفتم واقعا متاسفم منو ببخشین ادامه دادم من تو سن بلوغم و خودتونم این سنو گذروندین و میدونین که حرفمو قطع کرد و گفت من فراموش کردم تو هم قول بده دیگه ازین کارا نکنی و بچه خوبی باشی الانم سرتو بالا بگیر و بیا بشین که کلی عقب افتادی همین که سرمو گرفتم بالا بازم چشمم خورد به سینش اونم دید با بغض گفتم من آدم نمیشم بزارین برم اومد بغلم کرد البته محبت آمیز میخواست دل داریم بده شهوتم زد بالا خیلیم زد بالا همین که تو بغلش بودم با دستام محکم باسنشو فشار دادم حلم داد گفت بورو گم شو بیرون ولی خب متاسفانه من دیگه حالیم نمیشد و هیچی نمیفهمیدم حلش دادم رو مبل انداختم یه چک زد منم به زور دستاشو گرفتم و پاهاشو قفل کردم خیلی تقلا میکرد ولی من چیزی نمیفهمیدم گردن و گوشاشو خوردم بعد به زور باهاش لب گرفتم که یخورده آرووم شد لباسشو جر دادم و فقط هدفم سینه هاش بود به زور سوتینشو وا کردم وااااااااای چی میدیدم از چیزی فکر میکردم بهتر بود دو تا سینه که سایزشون فکر کنم 85 یا 90 بود جلوم بودن انگار بهشتو بهم دادن دستاشو آورد جلوی سینش که دستاشو گرفتم و به زور سینشو خوردم احساس میکردم خوش بخت ترین آدم دنیام دیگه آرووم شده بود سینه هاشو تو دستام میگرفتم و تکون میدادم و میخوردم لای سینهاشو خودشو اینقدر خوردم که دیگه داشت کبود میشد ازش لب گرفتم و هم زمان سینشو میمالوندم هیچی نمیگفت و فقط اه اوه میکرد اومدم پایین شرتشو کشیدم پایین و شروع کروم به خوردن هر چند که زیاد خوب بلد نبودم فریادش بلند شده بود خیس خیس بود کسش لباسامو در آوردم و کیرمو دادم دستش کیرم حدودا سانت میشد نمیخورد به زور کردم دهنش و تلمبه زدم چه حالی میداد چند دقیقه این کارو کردم دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون نمیخواستم سر دهن کارمو تموم کنم خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا کیرمو گذاشتم رو کسش و با یه فشار سریع بردم تو که جیغ بلندی زد شروع کردم تلمبه زدم سینه هاشو تو دستام گرفتم و هر چند لحظه یه بار میخوردم شروع به لرزیدن کرد فهمیدم داره ارضا میشه اخه از فیلما یاد گرفته بودم سریع تر تلمبه زدم ارضا شد جالب اینجاست که زود تر از من ارضا شد من دباره شروع کردم به تلمبه زدن و گرفتن سینه هاش واقعا لذت بخش بود 2 دقیقه که شد حس کردم داره میاد کشیدم بیرون و ریختم رو سینه هاش تو همون حالت بوسش کردم و گفت واقعا ببخشید و ممنون خودمو تمیز کردم لباس پوشیدم دیدم همون جوری افتاده ترسیدم فکر کنم تو شک بود رفتم سمتش و برای اخرین بار سینشو خوردم و اومدم بیرون اتفاقات بعد اون ماجرا رو دیگه نمیگم چون خیلی طولانی شد اگه خوشتون اومد میگم ببخشین نوشته
0 views
Date: February 7, 2020