خانم ها مقدس اند ۱

0 views
0%

آروم آروم از خواب بیدار شدم ساعتو نگاه کردم یک ربع به هفت باید سرورمو بیدار میکردم چهار دستو پا از تو قفس بیرون اومدم رفتم به سمتش سرورم رو تخت سلطنتیشون مثه فرشته ها خواب بودن نگاهی به ظرافت و زنونگیشون کردم یه دختر ۲۷ ساله با موهای بلند مشکی که دورش ریخته بود سرورم دمبر خوابیده بودن شلوارک مشکی با تاپ صورتی تنشون بود اندام فوق العاده زنونه و باربی نگاهی به پاهاشون کردم پاهای زیبا با انگشتایه کشیده لاکشونو دیشب با استون پاک کرده بودن داشتم نگاشون میکردم که یادم افتاد من یه برده هستم و باید وظیفمو انجام بدمو بیدارشون کنم آروم بینیمو بردم سمت کف پاشون آروم بو میکشیدم به به یه ذره بوی عرق داشت پاهاشون که منو مست میکرد لبامو چسبوندم به کف پاشون و بوسیدم آروم کف پای ارباب سعیده رو بوسیدم کم کم سرعت بوسیدنام بیشتر شد لبام خیلی با کف پاشون برخورد داشت لبامو لیس زدم شور شده بود عرق پاهاش چسبیده بود به لبام کم کم احساس کردم بیدار شدن سرورم برگشتنو تاق باز خوابیدن چنتا خمیازه کشید و گفت سلااااام برده کوچولوی من اوخخییی واسم پارس کن منم شروع کردم هاپ هاپ هاپ ارباب با همون خمیازه گفت بیشتر بیشتر منم هاپ هاپ هاپ هاپ کردم گفت بیا جلوی پام صورتتو توله کوچوله صورتمو بردم جلو گف پاهاشو به صورتم مالید پاشنه پاشو به چشمام به لبام کف پاشو میذاشت رو سرم اما حق گفت بیا جلو رفتم رو تخت مثه سگ جلوش گفت دهنتو باز کن باز کردم انگشتشو کرد تو دهنم گفت بمیک انگشتش دوتا و سه تا شد ومن میمکیدم انگشتایه دسته اربابمو انگشتای سفیدی داشت نازم کرد و منو بغل کرد بوسم کرد و قلادمو گرفت سوارم شد بردمش تا دمه دستشویی صورتشو شست و بعد اومد پای میز صبحانه ای که براش آماده کرده بودم نشست گفت توله سگ برو زیر پام رفتم خوابیدم زیر پاش کف پاهاشو گذاشت رو صورتم و مشغول خوردن صبحونه شد سرورم دوست داشت باهام بازی کنه پا پاهاش با لبو صورتم بازی میکرد انگشته شصته پاشو به لبام فشار میداد و کف پاشو رو لپم و پیشونیم میمالید یه تیکه خامه سفید ریخت رو شصت پاش و آورد سمت من گفت بتوور هاپو کوچولو منم شصت پاشو کردم تو دهنم و میخوردم خامه هارو از رو پای ارباب سعیده یه کم خامه کف پاش میمالید و من خامرو از کف پاش لیس میزدم قلادمو کشید آورد منو کنار میزش و شیره پاکتی پر رو رو سرو صورتم خالی کرد بعدشم یه شیر دیگرو من لخت بودم زمستون بود و هوا سرد کولرم تا صبح روشن بود به دستور ارباب سعیده نباید لخت میشدم مثه بید میلرزیدم سرورم با کنترل درجه کولر گازی رو منفی کرد که سرد تر شدم داشتم زجر میکشیدم خودشون یه پلیور پوشیدنو من میلرزیدم از زجر کشیدن من لذت می برد گفت توله سگ واسه امروزت کافیه امروز آشپزخونه رو کامل تمیز میکنی با حموم توالت منم دانشگاه میرسونی و یه ۲۰۰ تومنم میریزی به کارتم فهمیدی گفتم بله سرورم بوسم کرد و گفت آفرین برده ی خودم تمام دستورات ارباب و مو به مو انجام دادم و بعد گوشیم زنگ زد من بله سلام آقایه محسنی خسته نباشید امیری هستم سلام خانم امیری درخدمتم آقای محسنی خواستم به عرضتون برسونم امروز جلسه هیئت مدیره است و شما دعوتید به ساختمان مرکزی شرکت گفتم بله بله الان راه میفتم یه مروری کردم تمام دستورات ارباب سعیدرو انجام داده بودم با خیال راحت لباس پوشیدمو با ماشین راهی شرکت شدم ادامه دارد نوشته

Date: January 25, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *