قسمت قبل این قسمت دوجنسه محجبه در مترو سلام من نرگسم نویسنده داستان خانواده مقید و خانواده مقید ۲ و الان میخوام خاطره سومم رو بنویسم ک در واقع بیرون از چهار چوب خانواده هستش و در اصل اسمش رو میذارم دو جنسه محجبه در مترو بریم سر داستان هفته پیش وقتی داستانی ک یک سال بود نوشته بودم رو برای آخرین بار ویرایش کردم و چند خطی آخرش اضافه کردم وارسال کردم خوابیدیم و ساعت دوازده بیدار شدم دیدم راضیه کیوان دوباره افتادن به جون هم ک من هم بهشون اضافه شدم و بعد دوش ساعت پنج پیتزا گرفتیم و چون کیوان قرار داشت با رفیقاش برن شمال غروب ساعت هفت رفت من و راضیه هم از خستگی همون موقع خوابیدیم و ساعت چهار ونیم صبح هر کاری کردم خوابم نبرد دیدم حالا ک خوابم نمیبره برم یه کار بانکی داشتم نزدیک خونه خودمون ساعت هفت شده بود بلند شدم لباس پوشیدم راه افتادم ولی راضیه هنوز خواب بود خونه رضا و راضیه چهار دانگه هستش و خونه ما جوادیه رفتم مترو آزادگان ک دیدم یا خدا چقدر شلوغه با دیدن اون شلوغی و خوندن چند داستان سکسی تو مترو ک قبلا خونده بودم دلم یه کم شیطونی خواست رفتم نزدیک ترین در مردونه به واگن بانوان وایسادم ک انگار از همه جای سکو شلوغ تر بود قطار ک اومد همه ریختن تو قطار البته بهتر چون من قصد نشستن نداشتم قصد داشتم به ایستم تا لای مردا دست مالی بشم رفتم کنار در ک بسته بود به در تکیه دادم ک اونی ک به شیشه بغل در تکیه داد گفت بفرمایید شما اینجا وایسید ک تا اومدم برم یه پیر مرد خرفت نقشم رو بهم زد و گفت دخترم از ایستگاه بعد این در باز میشه و خیلی شلوغ میشه اذیت میشی ک گفتم نه ایراد نداره جوادیه پیاده میشم ولی اون اسرار کرد ک اذیت میشی بعد پشت سرش چند نفر دیگه حرفش رو تایید کردن آخه به تو چه خودت یه عمر کردی حالا نمیذاری من حال بکنم پیر عوضی با بیشتر شدن این حرفا نمیشد اینجا موند ضایع بود اومدم بیرون خواستم با قطار بعدی برم تو مردونه قطار رفت و باز جعیت ایستگاه زیاد شد همونجا ایستادم تا قطار بیاد و با مردا برم تو ک باز یکی دیگه فوضول بازیش گرفت ک اینجا اذیت میشی برید اونور و از این حرفا آخه به شما ها چه اعصابم خراب بود ک رفتم قسمت خانوم ها ک اونجا یه دختر سبزه چادری ک انگار حرف مرده رو شنیده بود گفت راست میگن این ساعت سوار مترو نشدی گفتم نــــــه پیش خودم گفتم تو چی میگی دیگه به توچه من کوس و کونم میخاره قطار اومد صندلیا پر شدن باز وارد قطار شدن داشتم میرفتم وسط ک اون دختر چادریه دست گذاشت رو شونم گفت همینجا کنار در وایسا بری تو لای جمعیت له میشی با اینکه عصبی بودم قبول کردم جلوی همون در ایستادم ولی پشت به ااون دختر ک اسمش رو میزارم مریم پشت کردم به مریم و سرم رو گذاشتم لبه شیشه بغله در حداقل خیالم راحت بود دیگه این در باز نمیشه در باز نمیشد ولی جمعیت هر ایستگاه بیشتر میشد تا جایی ک از فشار جمعیت مریم بهم چسبید گردی سینه هاش رو حس کردم اعصبانیت یادم رفت و دوباره حشری شدم کمی بیشتر خودم رو دادم عقب ک بیشتر سینه هاش رو حس کنم ک کل بدنش رو با پشتم حس میکردم چند لحظه گذشت حس کردم یه چیزی رو کونمه اول فکر کردم انگشتشه خوشحال از اینکه طرف هم پایه هستش کونم رو دادم عقب یه ذره ک مالید گفتم بذار برگردم تا کس هم دیگه رو بمالیم تو شلوغی به زور برگشتم و خواستم دستم رو بزنم به کسش ک خودش رو کشید عقب ولی چون پشتش پر بود زیاد عقب نرفت منم دستم رفت وسط پاهاش ک دستم خورد به یه چیزه سفت بیشتر ک لمس کردم باورم نمیشد مریم کیر داشت من داشتم کیره یه دوجنسه محجبه رو میمالیدم هم خوشحال بودم هم متعجب همینجور ک توی تعحب بودم صدای بلند گوی قطار رو شتیدم ک گفت ایستگاه بعد جوادیه دو دل شدم ک پیاده شم یا نه ولی تصمیم گرفتم پیاده نشم و یه حال مشتی بکنم و شروع کردم مالیدن کیرش و چون هم شلوغ بود هم جادر داشت خیالم راحت بود کسی نمیبینه دستم کجاست پس با خیال راحت کیرش رو درآوردم مالیدم اونم شروع کرد کسم رو مالیدن ک ایستگاه منیریه من ارضا شدم ولی اون هنوز آبش نیوده بود تا رسیدیم به تاتر شهر همه خواستن پیاده بشن من ک به شیشه تکیه داده بودم تا دیدم پشت مریم اونی که به در تکیه داده بود داره پیاده میشه رفتم جایی اون به مریم هم در گوشش گفتم ک وایسته جلوی من ک با چادرش کسی به من دید نداشته باشه و خودم نشستم مسافرا رفتن مسافرای جدید اومدن تو قطار شلوغ تر شد منم ک منتظر این شلوغی بودم دستم رو گذاشتم رو کون مریم و کشیدمش سمت خودم ک کیرش اومد جلوی دهنم و شروع کردم خوردن اونم جوری ایستاده بود ک جادرش پرده خوبی بود برام تا دیده نشم انقدر ساک زدم براش تا آبش اومد ک تا اومدم در بیارم بیشتر فشار داد ک تمام آبش رفت ته حلقم منم برای اینکه تابلو نشه بی سر صدا قورتش دادم نوشته
0 views
Date: November 4, 2018